به گزارش مجله خبری نگار،ایده صلح سال ۲۰۰۰ از کنفرانس صلح مادرید آغاز شد؛ کنفرانسی که در سال ۱۹۹۱ برپا شد و به عنوان نخستین تلاش بزرگ بینالمللی برای حل نزاع اسرائیل و فلسطین، امیدهای زیادی را برانگیخت. در پی کنفرانس مادرید، تلاشهای دیگری مانند قرارداد اسلو و توافق قاهره به وجود آمدند که هدف آنها رسیدن به صلح عملی میان دو طرف بود، اما نهایتا ناکام بودند. اما این تلاشها، هرچند به برخی پیشرفتها منجر شدند، به علت مخالفتهای داخلی در هر دو سوی میدان، و همچنین تداوم خشونتها، نتوانستند نتیجه نهایی را به دست آورند.
در سال ۲۰۰۰ و در زمانی که مذاکرات به مرحله حساسی رسیده بود، بیل کلینتون، رئیسجمهور وقت آمریکا، با معرفی یک «برنامه صلح نوین» تلاش کرد تا به توافقی پایدار بین دو طرف دست یابد. کلینتون برای انعقاد این قرارداد ه دو طرف را به کاخ سفید دعوت کرد و در جلسه مهم ماه دسامبر، طرح صلحی را که توسط مشاورانش تهیه شده بود قرائت کرد. این طرح از هر دو طرف فداکاریهای دشواری میطلبید، اما به اعتقاد مذاکرهکنندگان آمریکایی، نیازهای طرفین را نیز برآورده میکرد.
طرح کلینتون شامل قربانیهایی سخت برای هر دو طرف بود: اسرائیل باید بخشهای بزرگی از اراضی اشغالی را به فلسطینیها واگذار میکرد و در مقابل فلسطینیها باید برخی از خواستههای تاریخی خود، مانند حق بازگشت به اسرائیل را کنار میگذاشتند.
طبق این طرح، با پیشنهاد بیل کلینتون، اسرائیل بخشی از زمینهای خود را در ازای حفظ ۸۰ درصد از شهرکنشینانش در کرانه باختری به فلسطینیها میداد و فلسطینیها کنترل مناطق عربنشین بیتالمقدس شرقی را به دست میآوردند. اماکن مذهبی نیز با نظارت مشترک اداره میشدند. فلسطینیها کنترل حرمالشریف (شامل مسجدالاقصی و قبهالصخره) و اسرائیل کنترل دیوار غربی و محوطه اطراف آن را در دست میگرفت. همچنین بسیاری از پناهندگان اجازه بازگشت به کشور را مییافتند.
کابینه اسرائیل به این طرح رای مثبت داد. اما یاسر عرفات، رهبر وقت فلسطینیها، به شیوهای که معمولا در رفتار سیاسی او دیده میشد، «نه» نمیگفت، اما «بله» هم نمیگفت. شاید عرفات به دلیل فشارهای داخلی یا ترس از واکنش منفی عمومی در تصمیمگیری تردید کرده باشد.
ناکامی در رسیدن به توافق صلحی در سال ۲۰۰۰ تاثیرات عمیقی بر سیاست داخلی هر دو طرف داشت. در اسرائیل، جناح راست به رهبری آریل شارون، با بهرهبرداری از این شکست، در انتخابات به پیروزی رسید. شارون، که به عنوان نماد مقاومت در برابر هرگونه عقبنشینی از اراضی اشغالی شناخته میشد، سیاستهایی را در پیش گرفت که به تداوم و گسترش شهرکسازیها منجر شد. این سیاستها نه تنها امید به صلح را کاهش داد، بلکه شرایط را برای تشدید تنشها و خشونتها فراهم کرد.
از سوی دیگر، در فلسطین جنبشهای تندرو از این وضعیت بهرهبرداری کردند و ناکامی رهبری فلسطینی در کسب به توافقی که بتواند حقوق اساسی فلسطینیها را تضمین کند، زمینه را برای گسترش نفوذ این گروهها فراهم کرد. حماس که به عنوان یک گروه مقاومت اسلامگرا، موفق شد با تکیه بر احساسات مردمی و نارضایتیهای گسترده از وضعیت موجود، به یک قدرت سیاسی و نظامی در نوار غزه تبدیل شود. با اقدامات این دو جناح، فضای سیاسی پیچیدهتر شد و راه برای هر گونه مذاکره جدید مسدود گشت.
در طول دهههای پس از ناکامی مذاکرات سال ۲۰۰۰، تحولات بینالمللی نیز تاثیرات خاصی بر این نزاع گذاشتند. در ایالات متحده، سیاستهای خارجی بهویژه در دوران دولتهای بوش و بعدها ترامپ، به شدت به نفع اسرائیل چرخید؛ از انتقال سفارت آمریکا به بیتالمقدس گرفته تا حمایت از گسترش شهرکسازیها. این تغییرات سبب شد که فلسطینیها، به حق، احساس کنند از سوی جامعه بینالمللی نادیده گرفته شدهاند.
بیل کلینتون درست پیش از پایان دوره ریاست جمهوری خود، یکی از آخرین مکالماتش را با به صحبت با یاسر عرفات اختصاص داد. براساس آنچه در خاطرات کلینتون آمده، عرفات به او گفت «تو انسان بزرگی هستی.» کلینتون نیز پاسخ داد: «من انسان بزرگی نیستم. بلکه آدم شکستخوردهای هستم؛ باید بدانی این تو بودی که مرا به آدمی شکستخورده تبدیل کردی.»
دنیس راس در کتاب صلح از دست رفته مینویسد: «عرفات هرگز از یک مبارز چریک به رهبری سیاسی که قادر به تشکیل و اداره یک کشور باشد، تبدیل نشد. فلسطینیها قطعا در گذشته خیانت دیدهاند و به یقین رنج کشیدهاند. اما آنها نیز گاها به بقای وضعیت دردناک خود دامن زده اند و هرگز از تمام فرصتهایی که محیا شد استفاده نکردند. در عوض مشغول سرزنش دیگران شدند و شکستهای آشکار خود را همچون پیروزی بازنمایی کردند.»
قرارداد صلح سال ۲۰۰۰، با وجود کاستیهای بسیار، منطقه را به سوی صلح میبرد و بخش قابل توجهی از حقوق مردم فلسطین را احیا میکرد. به سختی میتوان تصور کرد که چنین فرصتی دوباره پیش بیاید؛ و تا زمانی که شرایط صلح فراهم نشود، مردم منطقه روی آسایش را نخواهد دید.