به گزارش مجله خبری نگار، هیئتهای دیپلماتیک ایران و سه دولت اروپایی انگلیس، فرانسه و آلمان، روز گذشته (جمعه ۳ مرداد ۱۴۰۴، ۲۵ جولای ۲۰۲۵) در کنسولگری ایران در شهر استانبول ترکیه بر سر پرونده هستهای دیدار کردند. این دیدار در شرایطی برگزار شد که پیش از حمله رژیم صهیونیستی و آمریکا به ایران، اروپا با درخواست خودش از مذاکرات منفک شده بود و گفتوگوهایی میان تهران و واشنگتن در شهر مسقط، پایتخت عمان و همچنین در رم پایتخت ایتالیا انجام میشد. گرچه پیشتر و در حین جنگ، گفتوگوی مستقیمی میان ایران و این سه دولت در سطح وزرای امور خارجه در ژنو سوئیس برگزار شد، اما جلسه استانبول که در سطح معاونان وزرای خارجه چهار کشور صورت گرفت، نخستین گفتوگوی هستهای پس از جنگ به شمار میآید.
پیش از برگزاری این گفتوگو، تهران دولتهای اروپایی را به جانبداری از جنگ متهم کرده و آنها را برای فعالسازی مکانیسم موسوم به ماشه در برجام، فاقد وجاهت دانست. همزمان برخی رسانهها گزارش دادند اروپا قصد دارد به ایران پیشنهاد کند در ازای تمدید ۶ماهه زمان مکانیسم ماشه در قالب قطعنامهای در شورای امنیت، تهران به میز مذاکره با واشنگتن بازگردد و همکاریهای سابق با سازمان بینالمللی انرژی اتمی را از سر بگیرد. پیش از گفتوگو، یک دیپلمات اروپایی در گفتوگو با روزنامه آمریکایی والاستریت ژورنال ادعا کرده بود: «هدف اصلی ما همچنان یافتن راهحلی دیپلماتیک برای وضعیت ایران است، اما ما به این واقعیت آگاهیم که اولاً زمان در حال تمام شدن است و ثانیاً سیگنالهای ارسالشده از سوی طرف ایرانی تاکنون به سمتی بوده که ما را نسبت به یافتن راهحل دیپلماتیک، کمتر خوشبین میکند.»
یک منبع دیگر نیز در تلاش برای ارعاب تهران به همین روزنامه گفته بود: «برای عبور از منطق کنونی - جایی که یا بازگشت تحریمها منقضی میشود یا آنها فعال میگردند - پنجرهای باریک برای تمدید وجود دارد.» با وجود تلاطم در روابط میان طرفین، اما هر دو منافعی دارند که حضورشان در مذاکرات را ضروری میکند. اصلیترین پیام مذاکرات روز جمعه، بینتیجه بودن اقدام نظامی برای مهار برنامه هستهای ایران و ناکامی بمبارانهایی است که توسط دولت دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا علیه تأسیسات هستهای ایران انجام شد.
مذاکره اهمیتی اساسی در منازعات دارد و نباید به آن بیتوجهی کرد. در مقطع کنونی، مذاکره ایران با اروپا اهداف و دلایلی دارد که در ادامه مورد بررسی قرار گرفتهاند:
۱- آمریکا در فضاسازیهای خود اینگونه وانمود میکند که پس از به نتیجه نرسیدن مذاکرات، حمله به تأسیسات هستهای ایران را اجرایی کرد. مذاکره با اروپا، اما آشکار میکند که نهتنها میز مذاکره با آمریکا، بلکه با دیگران نیز وجود داشته و ادامهدار بوده است.
۲- عامل اصلی مذاکره، توان هستهای ایران است. اگر این ظرفیت نبود، دلیلی برای حضور قدرتها پشت میز مذاکره وجود نداشت. پس استمرار مذاکره و حضور غرب در میز یعنی، برخلاف ادعای ترامپ مبنی بر نابودی تأسیسات هستهای ایران، برنامه هستهای ایران ابعاد بزرگی دارد که حتی نمیتوان برای مقطعی کوتاه مذاکره را رها کرد.
۳- مذاکرات جستهوگریخته با اروپا علیرغم مشکلآفرینیهای مختلف این مجموعه، نشان میدهد ایران به هر شکل خواهان چندجانبهگرایی در جهان و شکستن فضای یکجانبهگرایی مدنظر آمریکا است. نظرات زیادهخواهانه اروپا در مذاکره رد خواهند شد، اما هر دو طرف برای اهدافی که دارند، در میز باقی میمانند.
۴- جلوگیری از اثرگذاری یکجانبه رژیم صهیونیستی و لابیهای صهیونی بر دیدگاههای اروپا نسبت به ایران، هدف دیگر استمرار مذاکرات است. تلآویو از طریق لابیها و دیپلماسی مستقیم درصدد به چالش کشیدن روابط خارجی ایران است.
۵- کنترل اروپا بر سر مکانیسم ماشه، فوریترین هدف است. یکی از مسیرهای مهم باقیماندن اروپا در مدار تحولات کلان جهانی، مذاکرات هستهای با ایران است و از اینرو آنها موضوع را رها نخواهند کرد.
۶- رژیم صهیونی که خود تحت فشار شدیدی به دلیل جنگافروزی و جنایتهایش قرار دارد، میخواهد با برجستهسازی بحران هستهای و تمرکز فشارها بر ایران، ضمن خارج کردن خود از زیر رادیکال، مهار ایران را به توجیهی برای اقداماتش تبدیل کند. حضور در مذاکرات، تلآویو را در تحقق سناریوی مطلوبش ناکام میگذارد.
اروپا نسبت به پرونده هستهای ایران، جدیت بیشتری از آمریکا دارد. این جدیت به دلیل مجاورت قاره سبز با غرب آسیا و ایران است. اعمال فشارهای عمده توسط آمریکا نباید باعث فراموشی این مسئله شود. دلیل تفاوت در نوع فشارها، متفاوت بودن میزان قدرت این دو است. همچنین اروپا اختلافات ایدئولوژیکتری با ایران دارد که این دشمنی عمیق، در سایه تفاوت در نوع فشارهای قاره سبز و واشنگتن پنهان شده است.
کنترل اروپا از مسیرهای مختلف ضروری است. این مجموعه از چهار طریق اثرگذاری دارد که شامل موارد ذیل میشود:
علاوه بر تحریمهای یکجانبه آمریکا، دولتهای اروپایی نیز تحریمهای داخلی گستردهای علیه ایران تصویب و اجرایی کردهاند. لغو این تحریمها هرچند مانند اعمالشان اثرات شگرف و کلان ندارد، اما بالاخره بخشی از مسیر برای زدودن غلوزنجیرهای نظام تحریمی است. از سوی دیگر، تعدادی از دولتها با وجود رعایت تحریمهای آمریکا، روابطی با ایران دارند، اما اروپا با وجود این امکان، با بهانههایی از توسعه روابط جلوگیری میکند. مذاکره برای نشان دادن فهم ایران از تحولات و خنثیسازی این بهانهها لازم است.
دولتهای اروپایی از نظر جایگاه در شورای امنیت سازمان ملل و همچنین در ساختار برجام اهمیت دارند. فوریترین نمود آن، مکانیسم ماشه است.
دولتهای اروپایی در مجموعه غرب و در روابط درونی آن، قادر به اثرگذاری بر سیاست خارجی آمریکا از مسیر بیرونی هستند.
علاوه بر ابزار بیرونی، اروپا از ابزارهای درونی در آمریکا نیز برخوردار است.
وجود جمعیت اروپاییتبار در آمریکا که ارتباطات مؤثری با سرزمینهای مادری خود دارند، استمرار جریان مهاجرت از اروپا به آمریکا، حجم بالای سرمایهگذاریهای اروپایی در این کشور و روابط ایدئولوژیک میان احزاب، باعث شده تا قاره سبز لابی قدرتمندی در واشنگتن داشته باشد. این لابی علیه ایران فعالیت کرده و میتواند در صورت مذاکره و تفاهم، بهگونهای متفاوت عمل کند.
۱- تلاش اروپا برای تمدید ۶ماهه مکانیسم ماشه، نشاندهنده اهمیت یافتن این ابزار در سیاست خارجی قاره سبز است. نباید با تمدیدها اجازه داد اروپا به آن اعتیاد پیدا کند. آنها آنقدر خواهان تمدید خواهند شد تا ایران شرایط بدی را بپذیرد. اما اگر ایران امتیازات سنگینی ندهد، آنگاه مکانیسم ماشه در چرخه تحریمهای مداوم ۶ماهه قرار گرفته و سیاست خارجی و اقتصاد ایران شرطی و گروگان خواهد شد. همچنین همراهی ایران با این چرخه، باعث افزایش اعتبار ذهنی بازگشت تحریمهای سازمان ملل خواهد شد.
۲- مشکل ایران با آمریکا برای از سرگیری مذاکرات، مشکلی عمیق است که باید ابعاد آن شناخته شود. یک دیدگاه میگوید آمریکا از جنگ و حملات نظامی برای اعمال فشار بر ایران و کسب امتیاز بیشتر در میز مذاکره بهره برد؛ در این دیدگاه، اقدام نظامی ذیل مذاکره قرار میگیرد. دیدگاه دوم، اما معتقد است آمریکا از مذاکره بهعنوان فریب استفاده کرد تا بتواند در اوج غافلگیری، حمله کند. در این دیدگاه، مذاکره ذیل اقدام نظامی قرار میگیرد. در میان این دو دیدگاه، دومی مناقشهبرانگیزتر بوده و اگر مبنا قرار گیرد، اساس مذاکره چه برگزار شود و چه نشود، تحت تأثیر قرار میگیرد. در خصوص دیدگاه دوم نیز نگاههایی جزئیتر وجود دارد.
سؤال این است که در شرایطی که مذاکره ذیل اقدام نظامی قرار گرفت، اهداف این حرکت مسلحانه چه بود؟ یک نگاه میگوید هدف از مذاکره فریب و بهدست آوردن فرصتی برای ضربه به تأسیسات هستهای بود. نگاه دوم، اما معتقد است هدف، ساقط کردن نظام سیاسی کشور بود.
ترور فرماندهان عالی نظامی شامل رئیس ستاد کل و دو معاون وی، ترور پیاپی دو فرمانده قرارگاه خاتمالانبیا، ترور فرمانده سپاه و فرماندهان هوافضا، تلاش برای حمله به جلسه شورای امنیت ملی برای حذف دهها مقام اصلی کشور از جمله رئیسجمهور، رئیس مجلس، رئیس قوه قضائیه و تعدادی از وزرا و معاونان دولت، ترور فرماندهان امنیت داخلی و دیگر تحرکات، همه حکایت از اقدام برای تغییر نظام دارند. این تحرکات، بهویژه درخصوص ایران، خارج از قدرت تصمیمگیری و توان رژیم صهیونی است.
اگر آمریکا در پی سرنگونی نظام ایران از طریق اقدام نظامی بوده و از مذاکره برای فریب بهره برده و این موضوع آشکار شده است، دلیلی برای مذاکره باقی نمیماند؛ چه اینکه آمریکا تاکنون نشان نداده در هدفش تغییری ایجاد نشده است.
تغییر در هدف آمریکا ممکن است از مسیر اظهارات متفاوت دولت ترامپ یا تغییر کلی دولت پس از انتخابات آتی قابل بررسی باشد. البته در این مسیر باید به بازیهای صهیونیسم جهانی و تلآویو نیز توجه داشت. دستگاههای سیاسی و اطلاعاتی ایران باید بهطور دقیق روندها را بررسی کنند تا اطمینان حاصل شود روند شکلگرفته واقعی بوده یا توسط رژیم صهیونی بازنمایی شده است. گرچه تهدیدات علنی ترامپ علیه عالیترین مقامات ایرانی، این احتمال را کمرنگ میکند.
منبع: فرهیختگان-سیدمهدی طالبی