به گزارش مجله خبری نگار، برادر مجرد ۵۱ سالهای دارم که تا دو هفته پیش با مادر خدا بیامرزم زندگی میکرد. حالا تنها شده. تا ۲ هفته پیش، من بهعنوان تنها دختر هر روز به مادر پیرم سر میزدم، اما الان دیگر دلیلی نمیبینم که هر روز بروم. میخواهم به زندگیام برسم، اما برادرم خیلی اصرار میکند. به نظرم افسرده و بسیار وابسته شده به هر روز رفتن من و شوهرم به آن جا. میترسم مثل قبل هم من و همسرم برویم، بیشتر وابسته شود و با تنهایی اش کنار نیاید. چه کنم؟
با سلام خدمت شما خواننده گرامی و عرض تسلیت بابت درگذشت مادر گرامیتان. قاعدتا هر شخصی مسئول زندگی خود است، اما تغییر هم برای برادرتان سخت است. باتوجه با توضیحاتی که در پیامکتان گفتید، چند توصیه به شما دارم.
گفتهاید تا ۲ هفته پیش، من بهعنوان تنها دختر هر روز به مادر پیرم سر میزدم، اما الان دیگر دلیلی نمیبینم که هر روز بروم. در این شرایط، بهترین کار به مرور کم کردن بازدیدهایتان از آن جاست. قطع کردن ناگهانی سرزدن به خانه مادرتان، توصیه نمیشود، چون حس بسیار بدی به برادرتان خواهد داد. با شوهرتان برنامهریزی کنید که ابتدا هفتگی و سپس ماهانه، این سرزدنها را کاهش دهید.
در ادامه، پیشنهاد دادن یا ایجاد شرایطی برای رفع تنهایی برادرتان را باید مورد توجه قرار دهید. مثل ایجاد حلقه دوستی با همکاران و افراد هم سن و سال او، تشویق به فعالیتهای اجتماعی بیشتر مثل عضو شدن در گروههای کوهنوردی و امثال آنها، انجام خدمات عام المنفعه برای نیازمندان و .... این اتفاق باعث میشود که هم حس مفید بودن در ایشان افزایش پیدا کند و هم به حضور و توجه شما کمتر نیاز داشته باشد.
اطلاعات کافی درباره خانه مادرتان و اینکه خانواده شما چند نفر هستند، ندارم و برنامه برادرتان برای آینده را هم نمیدانم. با این حال، تغییر شرایط محیطی هم میتواند برای تغییر وضعیت برادرتان کمک کننده باشد، مثل تغییر محل سکونت. اگر امکانش هست میتوان با تغییر خانه، عادتهای جدیدی در خانه نو شکل داد. اگر این ممکن نیست، تغییر دکور و لوازم خانه هم میتواند موثر باشد.
تنها ۲ هفته از فوت مادرتان گذشته است و باید دقت کرد که سوگ فوت مادر برای ایشان بزرگتر است، چون با مادر زندگی میکردند. پس ابتدا مراحل سوگ باید سپری شود که این مسئله، نیاز به گذشت زمان دارد. باز هم اگر نگران حال ایشان هستید، ارجاع او به درمانگر باتجربه هم مفید خواهد بود.
منبع: خراسان