به گزارش مجله خبری نگار/همشهری آنلاین: یورگوس لانتیموس، فیلمساز یونانی و کارگردان نامزد اسکار «بیچارگان» و «سوگلی»، با فیلم تازهاش «بوگونیا» بهطور کامل وارد دوره آلفرد هیچکاکی خود شده و قلمرو تازه و جسورانهای را گشوده است. در جشنوارۀ تلوراید، جولی هانتسینگر (مدیر اجرایی جشنواره) جسی پلمونز را اینگونه معرفی کرد: «جسی لعنتی پلمونز»، و بازیگر در عمل نشان داد که شایستۀ چنین توصیفی است.
به گزارش ورایتی، پس از نمایش در جشنوارۀ ونیز، «بوگونیا» در سالن ورنر هرتزوگ رونمایی شد. این کمدی سیاه، بهترین نوع چالش را برای پخشکننده (Focus Features) در فصل اسکار امسال به همراه دارد: چگونه باید دو مدعی بزرگ (این فیلم و «هامنت» ساخته کلویی ژائو) را در رقابت طولانی و غیرقابلپیشبینی جوایز هدایت کرد و تشخیص داد کدام روایت بیشتر با اعضای آکادمی همخوانی خواهد داشت.
فیلم لانتیموس اقتباسی است از اثر کلاسیک فرقهای کرهجنوبی «نجات سیاره سبز!» (۲۰۰۳) ساخته جانگ جون-هوان، و داستان دو مرد اسیر توهم توطئه (با بازی پلمونز و آیدان دلبیس تازهوارد) را دنبال میکند که یک مدیرعامل قدرتمند (استون) را میربایند، چون معتقدند او یک بیگانه است که قصد نابودی زمین را دارد.
پلمونز، که پیشتر برای «قدرت سگ» (۲۰۲۱) نامزد اسکار شده بود، اینبار بیپروا به سراغ نقشی میرود که میتواند جسورانهترین و تکاندهندهترین نقش کارنامهاش باشد. نامزدی بهترین بازیگر تقریباً اجتنابناپذیر به نظر میرسد. اگر بخواهیم نمونهای تاریخی برای این نقش بیابیم، شاید ترکیبی از آنتونی هاپکینز در «سکوت برهها» و جفری راش در «درخشش» (با «درخشش» کوبریک اشتباهش نکنید) نزدیکترین باشد.
استون، برنده دو اسکار برای «لالالند» (۲۰۱۶) و «بیچارگان» (۲۰۲۳)، بیباکیای تقریباً ترسناک در کارش نشان میدهد. در ۳۶ سالگی، این بازیگر ـ تهیهکننده همچنان مشغول ساختن مسیری است که میتواند به یکی از پرافتخارترین کارنامههای هالیوود بدل شود. همانند هپبورن، که چهار بار اسکار برد و دههها تعریف تازهای از نقش «زن پیشرو» ارائه کرد، استون نیز به نظر میرسد در حال بازتعریف همین جایگاه است.
او پیشتر با «بیچارگان» تاریخساز شد، چراکه یکی از تنها دو زنی بود که در یک سال هم در بخش بازیگری و هم تهیهکنندگی نامزد شد. نفر دیگر فرانسیس مکدورمند بود که برای «سرزمین آوارهها» (۲۰۲۰) هم بازیگر و هم بهترین فیلم را برد. مکدورمند پیشتر نیز برای «فارگو» (۱۹۹۶) و «سه بیلبورد بیرون ابینگ، میزوری» (۲۰۱۷) اسکار گرفته بود.
رزومۀ استون حالا شبیه قوس یک نسل کامل است: از کمدی تندوتیز «ایزی اِی» تا شکنندگی دردناک در «سوگلی»، از تعادل پرخطرش در «بردمن» تا شجاعت سوررئالیستی در «بیچارگان». هیچوقت خودش را تکرار نکرده است. هر نقش، بازآفرینی تازهای است ـ درست مثل هپبورن که از کمدیهای جنجالی دهۀ ۳۰ به درامهای سوزان دهۀ ۶۰ جهش کرد و یکی از کمنظیرترین مسیرهای هنری هالیوود را ترسیم نمود.
هر دو زن ویژگی مشترکی دارند: سرسختی و نوعی سرکشی در برابر انتظارات سختگیرانۀ صنعت. هپبورن مشهور بود که از بازی در نقشهای «دختر معصوم» سر باز میزد و همواره شخصیتهایی با هوش، سرسختی و بینیازی از عذرخواهی برای جاهطلبیهایشان میخواست. استون نیز در عصر خود همین مسیر را ساخته است: غالباً زنانی را بازی کرده که آشفته، باهوش، شهوانی و عمیقاً پرنقصاند، اما همین باعث جذابیتشان میشود. این پیوند میان استون و هپبورن تقلید نیست؛ میراثی است که در آن اصالت بر قراردادهای هالیوود غلبه میکند.
دلبیس، بازیگر اوتیستیک (که ترجیح میدهد همین اصطلاح بهکار رود)، در اولین حضور سینماییاش در «بوگونیا» شگفتانگیز ظاهر میشود. نقش «دان»، مرد جوانی که میان وفاداری و عطش حقیقت گرفتار است، صادقانه و پرقدرت بازی شده و ستون احساسی فیلم است. حضور او در کنار استون و پلمونز به فیلم کیفیتی زنده و پرشور میدهد ـ حسی که هر لحظه ممکن است چیزی غیرقابلپیشبینی و هیجانانگیز رخ دهد.
مثل بسیاری از آثار لانتیموس، «بوگونیا» نیز مدعی کامل جوایز است: با شانسهای فراوان در بازیگری، کارگردانی، فیلمنامه و تقریباً تمام بخشهای فنی، از جمله جلوههای ویژه.
فیلم تا حد زیادی همان چیزی را محقق میکند که آدام مککی با «به بالا نگاه نکن» میخواست انجام دهد: نقد اجتماعی تیز و بیپروا بر دنیای امروز. تفاوت اساسی این است که ویل تریسی (فیلمنامهنویس) هیچگاه لحن بالا به پایین نسبت به مخاطب ندارد؛ او صرفاً آینهای مقابل جامعه قرار میدهد. با این حال، ترکیب ژانرها ممکن است فیلم را برای برخی قطبی و بحثبرانگیز کند (مانند «ماده» سال گذشته). اما احتمالاً عملکردی در حد «بیچارگان» خواهد داشت که ۱۱ نامزدی به دست آورد.
برای Focus Features، این یک چالش خوشایند است؛ وقتی فیلمهایت اینقدر خوباند، هنر واقعی این است که چگونه داستانشان را برای رأیدهندگان روایت کنی.