به گزارش مجله خبری نگار، شروع جذاب برای سریالها از اهمیت فوق العادهای برخوردار است چراکه میتواند قلاب خود را به تماشاگر متصل کرده و کنجکاوانه به دنبال خود بکشاند به همین دلیل نویسندگان سریال از یک فرمول یکسان برای افتتاحیه کار خود بهره گرفته و از آن به عنوان یک برگ برنده استفاده میکنند به ویژه در سریالهای پلیسی-جنایی که ساختاری تودرتو و معمایی داشته و باید ذهن تماشاگر را به چالش بخواند.
زامیاد سعدوندیان در سریال «گردن زنی» ساخته سامان سالور تلاش کرده تا قصهای استاندارد با ساختاری معمایی بنویسد. محصولی از پلتفرم فیلمنت که به تازگی پخش آن به پایان رسیده و حال راحتتر میتوان درباره آن نوشت.
«گردن زنی» با فصل طولانی عروسی نیما و باران آغاز شده و شخصیتهای اصلی به شکلی گذرا معرفی میشوند. روی برخی از آنها همچون مانی برادر نیما مکث بیشتری شد تا به مشکلات مابین آنها هم اشارهای شود. نقطه عطف اصلی فیلمنامه هم در همین قسمت قرار دارد: جایی که نیما و باران در خانه خود هدف حمله شاهرخ قرار گرفته و ناباورانه به قتل میرسند؛ حادثه هولناکی که الباقی قصه حول محور آن شکل گرفته و لایههای درونی شخصیتهای مختلف کار را روشن میکند.
معمای این قتل نیز خیلی زود به معمای قتل پدر شاهرخ در گاراژ خانه گیسو گره خورده و داستان پیچیدهتر میشود. در عین حال تماشاگر به گمانه زنی نسبت به اینکه کدام یک از افراد داخل خانه قاتل هستند، پرداخته و آزمون و خطا میکند. طناز دوست شاهرخ دیگر شخصیت کلیدی «گردن زنی» است که کل ماجرای قتل عروس و داماد زیر سر او به نظر میرسد. دوستی او با بردیا نیز هاله ابهام اطراف طناز را بیشتر کرده و ذهن تماشاگر را به سمت بردیا میبرد. البته نمیتوان از گم شدن یکی از چاقوهای برده شده از کلکسیون چاقوهایش هم به سادگی گذشت که گره دیگری به قصه میزند.
تعدد شخصیت یکی از چالشهای سعدوندیان در نگارش فیلمنامه «گردن زنی» است که البته به جز دو سه قسمت نخست تا حدود زیادی از پس انجام درست آن برآمده است. بهمن دیگر شخصیت محوری کار است که نسبت به بقیه چهره مثبتتری داشته، اما درون متلاطم اش دست او را تا حدود زیادی برای تماشاگر نکتهسنج و سریالبین رو میکند. فریبرز هم به عنوان یکی از خاکستریترین شخصیتهای «گردن زنی» با پیشرفت قصه و رسیدن به یک سوم پایانی نقش برجسته تری به خود گرفته و نقاط عطفی را رقم میزند که تاثیر مثبتی در روند پیشرفت داستان دارد. به خصوص در قسمت چهاردهم و جایی که همسرش از بلندی ساختمان سقوط کرده و فریبرز را شوکه میکند.
پایان بندی در سریالها به همان اندازه که افتتاحیه آن اهمیت دارد، مهم بوده و میتواند سریال را برای مدتی گوشهای از ذهن تماشاگر نگه دارد. در «گردن زنی» هم سالور تلاش زیادی برای جمع بندی آبرومند سریال پیچ در پیچ خود به خرج داده و در این امر نیز تا حدود زیادی موفق بوده است. گرهها باز شده و شخصیتها هر کدام به سرانجام میرسند. در این بین تلخترین بخش ماجرا مربوط به مانی و همسرش است که دومی به ضرب گلوله وکیل تارا شیخ به قتل میرسد. همین طور سرانجام تلخ بهمن که فقط برای اثبات فریبکاریهای نیما و با نقشهای پیچیده شاهرخ را صرفا برای سرقت لپ تاپ نیما به خانه خواهرش فرستاده است و ناخواسته قتلهایی را رقم میزند.
سالور که به لحاظ تکنیکی و دکوپاژ فیلمنامه نسبتا موفق بوده است برای آن که پایان «گردن زنی» تلختر از زهر نشود قصه اش را با تمرکز روی داود برادر شیرین عقل گیسو و مسعود میبندد. آن هم در نور سر ظهر و در حیاط خانهای که در گروی بانک بوده و به زودی از گیسو پس گرفته میشود!
گروه بازیگران «گردن زنی» را طیفهای مختلفی از بازیگران جوان و میانسال تشکیل میدهند که هماهنگ و یکدست کردنشان کار سختی بوده و سالور تا حدودی از پس انجام آن برآمده است. مهران غفوریان در نقش فریبرز یکی از بهترینهای «گردن زنی» بود که شخصیت پرنوسان فریبرز را عالی از کار درآورده است. از بین بازیگران جوانتر هم پاشا رستمی در نقش مانی و محمد ولیزادگان در نقش بردیا در ایفای نقشهای محوله موفق نشان داده و جزو نقاط قوت «گردن زنی» به حساب میآیند.
بابک جوادی منتقد سینما