مجله خبری-سبک زندگی نگار: فیلم جاه طلبانه و پرهزینه Dune ساخته دنیس ویلنوو، اولین بار است که این داستان علمی تخیلی بسیار شناخته شده از زمان برداشت بسیار تاریک دیوید لینچ از این داستان در سال ۱۹۸۴ مورد اقتباس قرار میگیرد، هر چند شبکه Syfy دو مینی سریال فراموش شده بر اساس آن ساخته بود. اما حتی بعد از تاخیرهای متعدد در اکران فیلم به خاطر شیوع کرونا، Dune یک اتفاق ناقص است که بیشتر به تکمیل داستان در آینده امید میدهد تا تجربهای راضی کنند در همه ابعادش. اسم کامل این فیلم در سینماها Dune: Part One است که کمی بیش از نیمی از اتفاقات کتاب اورجینال را در طول دو ساعت و نیم روایت میکند. بخش اول فیلم با توجه به حجم بالا و عمق روایی منبع اورجینال، پیچیدگی قابل درکی دارد.
اما به لطف کارگردانی و نویسندگی خوب ویلنوو و همکارانش، چیزهای زیادی در فیلم وجود دارند که میتوان به عنوان سرنخ از آها استفاده کرد، چه از لحاظ شخصیتها و چه انگیزه، افسانه شناسی و غیره. این داستان عظیم در مورد سیاره آراکیس و ناجی آینده اش پل آتریدیس (تیموتی شالامی) با مجموعهای از بازیگران مکمل و لوکیشنهای عجیب و بین کهکشانی تکمیل میشود و به همین خاطر هنگامی که تیتراژ پایانی منتشر شده و به دنباله آن اشاره میشود، چیزهای زیادی هنوز در ذهن مخاطب حل نشده باقی مانده اند. اگر چه در ادامه این مطلب شاهد اسپویلهایی خواهیم بود، اما میخواهیم به مهمترین سوالاتی که پس از تماشای بخش اول فیلم Dune در ذهنمان ایجاد شده بپردازیم.
در حدود نیمه راه فیلم، وقتی هارکوننها یکی پس از دیگری خاندان آتریدیس را با یک حمله گاز انبری و با کمک نیروهای امپراطور موسوم به سارداوکار سلاخی میکنند، سرنوشت برخی از شخصیتهای اصلی ناتمام و بدون توضیح باقی میماند. دانکن آیداهو با بازی جیسون موموآ که مربی و دوست پل است، از این مخمصه نجات یافته و در ادامه به پل و بانو جسیکا (ربکا فرگوسن) در فرار کمک میکند. اما در مورد دیگر مردان بلند مرتبه خاندان آتریدیس و مشاورانشان چه؟ دو شخصیت بسیار مهم وجود دارد که بعد از کشتار خاندان آتریدیس، هیچ اشارهای به آنها نمیشود: گارنی هالک (جاش برولین) متخصص اسلحه و ثوفیر هاوات (استفن مک کینلی هندرسون) یا منتات که مشاور دوک لتو آتریدیس (اسکار آیزاک) است.
آنهایی که منبع اصلی را خوانده اند میدانند که هر دو شخصیت زنده میمانند، اما هر کدام رویکرد متفاوتی را پس از این فاجعه در پیش میگیرد. هالک از حمله هارکوننها جان سالم به در برده و به قاچاق روی میآورد، در حالی که اخبار دروغ را باور کرده و فکر میکند بانو جسیکا نقش اصلی را در مرگ دوک لتو داشته است. اما هاوات توسط هارکوننها دستگیر شده و او را جایگزین پیتر د وریس تازه درگذشته به عنوان منتات (مشاور) میکنند، جایگاهی که وی بعدها برای تضعیف رژیم هارکوننها به منظور نابود کردنشان از درون، به کار میگیرد. اما این پیش بینی در صورتی درست خواهد بود که ویلنوو و همکارانش تصمیم بگیرند همه چیز را طبق منبع اصلی پیش ببرند. با توجه به اینکه هنوز مشخص نیست فروش این فیلم در سینماها چقدر باشد، ساخت قسمت دوم نیز قطعی نیست، چه برسد به اینکه همچنان به منبع اصلی وفادار بماند.
در Dune: Part One، دکتر لیت-کینز با بازی شارون دانکن-بروستر یکی از تاثیرگذارترین شخصیتهای سریال است. در حالی که این شخصیت در منبع اصلی یک مرد است، جدای از جنسیت، تصویری که از او در فیلم ویلنوو میبینیم چندان متفاوت از منبع اصلی نیست، به ویژه با توجه به این موضوع که در فضای فیلم هیچ تغییری در نحوه معرفی و روایت فعالیتهای این شخصیت رخ نمیدهد. او به عنوان یک شاهد منفعل در تغییر رژیم بین هارکوننها و خاندان آتریدیس به مخاطب معرفی میشود، اما در ادامه مشخص میشود که اگر چه وی به هیچ یک از دو طرف وفادار نیست، اما به امپراطور نیز وفاداری نداشته و بیشتر از هر چیزی خود را یک فرمن میداند. در رمان اورجینال، کینز به عنوان یک شخصیت با هویت مجهول و یک شخصیت دوگانه معرفی میشود. در این کتاب، دکتر کینس به عنوان یک سیاره شناس با دوک لتو دیدار کرده و مشخص میشود که فرمنها به هویتی به نام «لیت» وفادار هستند.
اما فیلم ویلنوو جایی برای این همه داستان فرعی پیچیده ندارد و به جای این روایت، شخصیت کینز را در جایگاه یک مامور بی طرف امپراطوری قرار میدهد که قلبش به مردمان بومی آراکیس تعلق دارد- که شای هولود را پرستش کرده – و یک رابطه مرموز و بررسی نشده عاشقانه نیز با یکی از مردان فرمن داشته که اکنون مرده است. اما نکته کلیدی که در قسمت اول فیلم Dune نادیده گرفته میشود این است که دکتر کینز بچهای به نام چانی دارد، که نقش او را زندایا بازی میکند. چانی تا بخشهای پایانی فیلم در داستان حضور ندارد و تنها در رویاهای پل از آینده تصاویر او را میبینیم. دکتر کینز ظاهراً در نهایت پیش از بخش پایانی داستان، با بلعیده شدن توسط یک طوفان شن بزرگ به پایان راه خود میرسد و بدین ترتیب در فیلم شاهد هیچ تعاملی بین او و شخصیت چانی که قرار بوده دختر وی باشد، نمیبینیم.
یکی دیگر از دلایل دو نیم کردن روایت کتاب برایان هربرت این است که یکی از شخصیتهای اصلی افسانه شناسی Dune که باعث و بانی همه اتفاقات است، در بخش اول داستان تقریباً حضور ندارد. پادشاه امپراطور شدام چهارم، که در اقتباس دیوید لینچ در سال ۱۹۸۴ نقش او را خوزه فرر و در مینی سریالهای Syfy در سال ۲۰۰۰ نقش او را جیانکارلو جیانینی بازی کرده بود، هیچ جا در فیلم ویلنوو دیده نشده و تنها در مورد او گفته میشود که باعث و بانی جایگزین کردن جایگزین کردن هاراکونها در آراکیس با خاندان آتریدیس بوده است. به همین ترتیب، دختر او پرنسس ایرولان نیز که نقش مهمی در داستان دارد، دستکم در قسمت اول فیلم ویلنوو حضور ندارد.
البته منطقی است بازیگرانی را برای نقشهای بسیار کوتاه و بدون دیالوگ چندان استخدام نکرد تا زمانی که زمان ساخت دنباله و بخش اصلی فیلم برسد، اما برای به حاشیه بردن امپراطور، کارگردان مجبور میشود انگیزه او برای خیانت به دوک لتو را به ترس از احتمال شورش این خانواده علیه تاج و تخت خلاصه کند. رمان هربرت پیچیدگیها و نکات ریز بسیاری در پرداخت این ماجرا دارد که باید ساده سازی شوند. بدین ترتیب امیدواریم در بخش دوم فیلم Dune شاهد جزییات بیشتری از انگیزه امپراطور در خیانت به خاندان آتریدیس باشیم.
در یکی از تاثیرگذارترین سکانسهای فیلم Dune، و کمی قبل از حمله به خاندان آتریدیس، دوک لتو دیوارهای اطرافش را لمس کرده و اعترافی تکان دهنده در برابر لیدی جسیکا میکند. در حالی که جسیکا قصد دلداری او را داشته و سعی دارد از نگرانی او بابت اینکه انتقال به آراکیس چیزی بیشتر از یک تله بوده، بکاهد، لتو از پشیمانی شدید خود به خاطر ازدواج نکردن با او میگوید. بانو جسیکا یک معشوقه بوده است و خواهر بنی گسریت و بدین ترتیب تولد پسری از او و لتو با این وضعیت رابطه، موضوعی معمول و عاقلانه نبوده است. اما لتو به بانو جسیکا اجازه داده پسرشان را بزرگ کند و جادوی خواهران را به او بیاموزد و در این فرآیند پل تواناییهایی غیرعادی پیدا کند.
با علم به این موضوع که وی فرصت زیادی برای زندگی ندارد، لتو از جسیکا و بنی گسریت میخواهد که مراقب پسرش باشند، زیرا وی دیگر زنده نخواهد بود که این کار را خود انجام دهد. اما حال و هوای شخصیت دوک در سکانسهای پایانی زندگی اش چنان اندوهناک و ناخوشایند است که مخاطب را تحت تاثیر قرار میدهد. شیمی غیرقابل انکار او با شخصیت جسیکا با بازی ربکا فرگوسن نشانگر یک رابطه عاشقانه عمیق و مشهور است که در فیلم کمتر مورد توجه قرار میگیرد. اگر چه این موضوع به اندازه برخی دیگر از سوالهای بی پاسخ مانده برای داستان حیاتی نیست، ایزاک و فرگوسن باعث میشوند مخاطب خواستار روایت تاریخچهای بیشتر از رابطه این دو باشد و اینکه چرا لتو با جسیکا ازدواج نکرده است.
باز هم باید تکرار کرد که بزرگترین و اصلیترین سوال بی پاسخ ما بعد از تماشای قسمت اول فیلم Dune این است که آیا Dune: Part Two ساخته شده و شاهد اقتباس کامل داستان فرانک هربرت خواهیم بود یا خیر. فیلم Dune به تنهایی به عنوان یک تجربه سینمایی نمیتواند تجربه معنادار و موفقی باشد در حالی که هنوز ساخت قسمت دوم آن تایید نشده است. اما رمان اورجینال هربرت حتی با دو دنباله به نامهای Dune Messiah و Children of Dune نیز این افسانه بزرگ را وسیعتر میکند. گفته میشود هدف دنیس ویلنوو نه تنها ساخت یک فیلم دو قسمتی بر اساس کتاب اورجینال هربرت، بلکه ساخت یک سه گانه است که سومین بخش آن به ماجراهای Dune Messiah به عنوان یک فیلم واحد میپردازد تا داستان پل آتریدیس به طور کامل روایت شود.