به گزارش مجله خبری نگار به نقل از industrialscripts، برای خیلیها نام استیو جابز آدرس خلاقیت و نبوغ او در شرکت «اپل» است، اما او میراث دیگری هم دارد که بیشتر ما با آن خاطرهداریم. جابز سال ۱۹۸۶ میلادی بخشی از استودیوی پویانماییسازی «پیکسار» را از «جورج لوکاس» فیلمساز آمریکایی خرید. پیکسار نام یکی از محصولات سختافزاری گروه بود. بلندپروازی و خلاقیت جابز در هدایت این استودیوی پویانمایی سازی باعث شد تا پیکسار به سرعت رشد و پیشرفتکند.
«داستان اسباببازی»، «شگفتانگیزان»، «در جستوجوی نمو»، «قرمز شدن» و «دانشگاه هیولاها» تنها بخشی از پویانماییهای موفق پیکسار هستند. «اما کوتز» داستاننویس، یک فهرست از قوانینی را به اشتراک گذاشتهاست که حین کار برای پیکسار آموختهبود. در اصل نکاتی که نویسندهها باید هنگام پروبالدادن داستانهایشان به آن توجهکنند. ما در این مطلب ۶ قانون از این فهرست را با آوردن مثالهایی مرور کردیم. این قوانین میتواند یک آموزش و تمرین برای نوشتن هم باشد.
شخصیت را بیشتر به خاطر تلاشش تحسینکنید تا موفقیت اش. ما همیشه دوستداریم شخصیتهای محبوبمان در پویانمایی به اهداف موردعلاقه خود برسند و بیش از دیگر شخصیتهای داستان موفقباشند، اما همیشه برندهشدن آنها نیست که باعثمیشود آنها را دوست داشتهباشیم. شخصیت «مک کوئین» و تلاشهایش را در پویانمایی «ماشینها» مرورکنید.
«روزی روزگاری پسری بود به اسم اندی. او هر روز با اسباببازی موردعلاقهاش وودی بازی میکرد. یک روز اندی اسباببازی جدیدی به نام «باز» میخرد. وودی تلاشمیکند تا او را از سر راهبردارد، اما در نهایت با او دوست میشود». این شروع پویانمایی «داستان اسباببازی» با الگوی ساده «روزی روزگاری. تا سرانجام...» نقطه شروع خوبی برای شروع داستان است.
شخصیت شما با چه چیزی حالش خوب است و راحتی بیشتری دارد؟ قطب مخالف آن را به سمت اش پرتابکنید و او را به چالشبکشید. در پویانمایی «Up» شخصیت پیرمرد (کارل) بعد از مرگ همسرش تنهاست و هیچ ریسکی نمیکند. با وارد شدن «راسل» شخصیت جوان و ماجراجو به داستان، کارل به چالش کشیدهمیشود و ماجراهای جالبی اتفاق میافتد.
بخشهایی از داستان را که دوستدارید و از آن لذت میبرید جداکنید و به آنها ضریببدهید. پیکسار این کار را با بسیاری از فیلمهای خود انجام دادهاست. برای مثال در «راتاتویی» که در ایران به «موش سرآشپز» معروف است موشی به نام «رمی» آرزوی سرآشپز شدن دارد. خانوادهاش با کار او مخالف هستند، اما او راتاتوییهای بینظیری میپزد و همه را تحتتاثیر قرار میدهد.
برای نوشتن داستان باید بتوانید طرح و ایده آن را مال خود کنید. به ژانر، موقعیت مکانی، دوره زمانی و... فکرکنید. پیت داکتر نویسنده و کارگردان «دانشگاه هیولاها» در ابتدا قرار بود در این فیلم مردی ۳۰ ساله را دنبالکند که توسط هیولاهایی که در کودکی کشیدهبود، تسخیر میشود. اما آن را تغییرداد و به چیزی متفاوت رسید در حالی که ایده اصلی را حفظ کرده بود.
اگر شما در این موقعیت بودید چه میکردید؟ چه احساسی داشتید؟ این سوالی است که باید در هنگام خلق داستان از خود بپرسید. باید بدانید صداقت به موقعیتهای باورنکردنی داستان، اعتبار زیادی میدهد. برای مثال در «شگفتانگیزان» ترسآفرینی جامعه را به دوری از ابرقهرمانهای داستان سوق میدهد. این موضوع یک سناریوی معتبر و صادقانه را به یک موقعیت خارقالعاده اضافهمیکند.
منبع: خراسان