به گزارش مجله خبری نگار، از گذشتههای دور تا امروز، در میان آثار ادبی جهان که نویسندگانشان را به شهرت رساندهاند، بعضی از آثار روایتگر عشقاند، بعضی روایتگر اندوه، برخی هم بیوطنی را روایت کردهاند. تعداد زیادی از آثار «خالد حسینی» نویسنده مهاجر افغانستانی در دسته سوم قرار میگیرد.
او که همه کتابهایش را دور از وطن و به زبانی غیر از زبان مادری نوشته، چنان درگیر غم بیوطنی است که این اندوه، دست از سر نوشتههایش برنمیدارد و تبدیل به بغضی میشود که گلوی مخاطبش را نیز میگیرد. شاید این ویژگی را بتوان بهعنوان یکی از نقاط قوت کتابهای این نویسنده بیان کرد. چراکه هنر، از رنج زاییده میشود و چه رنجی بالاتر از رنج بیوطنی؟
در سه کتاب معروف او که همگی داستانهای بلند و خواندنی هستند و به چند زبان ترجمهشدهاند، درد بیوطنی بیش از همه بر مخاطب تأثیر میگذارد. از «بادبادکباز» که اولین و مهمترین رمان او با روایتهایی از زندگی مردان و پسران سرزمینش است تا «هزار خورشید تابان» که به قول خودش ادای دینی است به دختران وزنان افغانستان و همینطور کتاب آخرش بانام «و کوهها انعکاس دادند»؛ در همه این آثار، راوی و شخصیت اول داستانها به بیوطنی مبتلا هستند و این درد، کاملاً در طول داستان مشهود است.
اما سؤال این جاست، مخاطبی که درد وطن ندارد چگونه با این آثار همذات پنداری میکند و خودش را جای نویسنده میگذارد؟ در پاسخ باید گفت، ادبیات امروز، مرزهای جغرافیاییاش را ازدستداده و نویسنده با مخاطبش در دهکده جهانی زندگی میکند و در یک جمله، موطن آدمی را بر هیچ نقشهای نشانی نیست و درواقع موطن آدمی تنها در قلب کسانی است که دوستش دارند.
در میان آثار خالد حسینی، رمان بادبادکباز، بیش از همه دربهدری را معنا میکند و چنگ میاندازد به ذهن مخاطب تا او هم سهم اندکی در این اندوه داشته باشد. در بخشی از این رمان، پدر امیر که شخصیت اول داستان است برای پسرش در تانکر خالی حمل سوخت که آنها را قاچاقی به سرزمین نامعلومی میبرد، در لحظات نفسگیر ترس و اضطراب، شعری از شاعران ایرانی میخواند.
یا در بخشی دیگر حسن، شخصیت دوم داستان که در وطن خودش هم غریب است و انگار که به هیچ رگ و ریشهای متصل نیست نوعی دیگر از بیوطنی را روایت میکند؛ و این روند تا انتهای داستان ادامه دارد و این درد از انسانی به انسانی دیگر تغییر شکل میدهد. در انتهای داستانهم پسرکی که در کشوری جدید زندگی میکند از هیچچیز دنیا خوشحال نمیشود و حتی پرواز بادبادکها یا به قول افغانستانیها «گودی پران»ها هم ذرهای برق در چشمان بیفروغش نمیاندازد و این نیز صورت دیگری از درد بیوطنی است. «بادبادکباز» در ایران با ترجمه مهدی غبرایی و توسط انتشارات نیلوفر منتشرشده است. در اهمیت این کتاب همین بس که «مارک فوستر» کارگردان و نویسنده سرشناس سوئیسی –آلمانی سینما فیلمی با اقتباس از آن، ساخته است.
معمولاً در میان کتابهای هر نویسنده یک کتاب معروفتر است. درمیان کتابهای خالد حسینی هم بادبادکباز این بخت را داشته، کتاب دوم او «هزار خورشید تابان» اگرچه رمان خوبی است، اما بهپای کتاب اولش نمیرسد. خود نویسنده درباره کتاب دومش گفته است: «بادبادکباز، حکایت مردان و پسران سرزمینم است و هزار خورشید تابان قصه زنان و دختران کشورم و من خواستهام به این زنان سختکوش که هرکدام مثل خورشید تابانی هستند ادای دین کرده باشم.»
در بادبادکباز، ذهن نویسنده کاملاً سفید و آزاد بوده و اصلاً قرار نبوده داستان به شخص یا طیف خاصی تقدیم شود و به عبارتی کتاب، کاملاً جوششی نوشتهشده است؛ اما کتاب دوم، کتابی کوششی به نظر میآید و طبیعی است که ذهن مؤلف را اسیر چارچوبهایی کرده باشد و همین موضوع از قوت اثر بکاهد. در این کتاب هم جانمایه داستان، همان بیوطنی است که در بین سطرهای آن بیداد میکند.
«هزار خورشید تابان» در ایران توسط نشر مروارید با ترجمه مشترک پریسا سلیمان زاده و زیبا گنجی چاپشده است.
برخلاف دو کتاب پیشین خالد حسینی، نام کتاب سوم او ارتباط مستقیمی با محتوای آن ندارد.
کتاب اول با فرود آمدن یک بادبادک در گوشه غمگینی از جهان شروع میشود و با اوج گرفتن همان بادبادک در گوشه دیگری از جهان که دیگر به آن «گودی پران» نمیگویند، تمام میشود.
«هزار خورشید تابان» هم استعارهای است از هزار زن زیبا که پشت برقع اسیرشدهاند.
اما نام کتاب سوم اینگونه نیست. البته بعضی از نویسندهها نام کتاب را جدا ازآن چه در متن میگذرد، انتخاب میکنند.
در توصیف کتاب سوم که آنهم بیوطنی را روایت میکند، به سطرهایی از کتاب اکتفا میکنیم که خودش گویای همهچیز است.
«افغانستان مادر همه ماست؛ اما این مادر مریض است و مدتهاست که درد میکشد، خب درست است که مادر برای بهبودی به پسرانش احتیاج دارد، اما دخترهایش را هم همانقدر، اگرنه بیشتر، لازم دارد.»
«و کوهها انعکاس دادند» یا «ندای کوهستان» در ایران توسط نشر ثالث و با ترجمه مهدی غبرایی منتشرشده است. البته یک کتاب دیگر هم از خالد حسینی به نام «دعای دریا» منتشرشده که یک داستان کوتاه و شبه شعر است. این کتاب بیشتر مرثیهای است برای یک کودک پناهجوی سوری به نام «آیلان کردی» که در دریا غرق میشود. اگرچه این کتاب فرازوفرودهای خوبی دارد، اما در ردیف سه کتاب قبلی خالد حسینی قرار نمیگیرد و با آنها قابلمقایسه نیست.
منبع: خراسان