کد مطلب: ۳۲۹۷۱۷
۰۳ شهريور ۱۴۰۱ - ۰۴:۰۵

سینما ماهیت ندارد

پرسش از ماهیت سینما از ابتدای تاریخ آن تا به امروز پرسشی متداول بوده است.

به گزارش مجله خبری نگار، پرسش از ماهیت سینما از ابتدای تاریخ آن تا به امروز پرسشی متداول بوده است. نظریه‌پردازان بنا به الزامات و تقیدات تاریخی یا رویکرد‌های ایدئولوژیک و تفکرات زیباشناسانه مختلف در پی پاسخ به این پرسش بوده‌اند که «سینما چیست؟». از حرکت تا ثبت آن، پایداری دید تا رؤیاسازی، داستانگویی تا ثبت واقعیت و... سینما در تاریخ نظری خود، صاحب تعاریف مختلفی شده است. سخنانی ذوقی نیز، چون آن سخن معروف گدار که «سینما یعنی نیکلاس ری» یا سخنی دیگر که مثلاً «سینما با کیارستمی به پایان می‌رسد» یا سخنانی که از زبان منتقدان - خاصه امروزه از نوع وطنی آن- زیاد می‌شنویم مثل «این فیلم سینما نیست» یا «فلانی اصلاً فیلمساز نیست» و... همه برآمده از باور پیدا کردن به یک تعریف خاص از این پدیده است.

گاه این تعاریف چنان ایدئولوژیک و ثابت می‌شوند که پذیرش تجربه متفاوت و رادیکال در سینما طرد و نفی می‌شود، البته نظریه‌پردازی در هر امری با میزانی از توافق و تحدید مفاهیم همراه است، اما در کل با ماهیت‌پژوهی یا ماهیت‌سازی تفاوت دارد. نظریه‌پردازی نوعی ایده‌پردازی و صورتبندی معقول و خلاق چیزهاست که ضرورت دارد و بینش‌زاست، آن‌طور که تری ایگلتون نظریه‌پرداز و منتقد ادبی بیان می‌کند، نظریه خود موجد تجربه‌های متفاوت و خروج از تکرار است، اما تعریف و ماهیت‌پژوهی امری دیگر است و مشکل اش اینجاست که می‌تواند حیات طبیعی یک پدیده را مانع شود. پدیده‌هایی مانند هنر و سینما به دشواری تن به تعریف می‌دهند، چرا که با تجربیات فردی تنیده شده‌اند و هر تعریف باعث می‌شود فردیت در آن‌ها پس زده شود.

سینما فاقد ماهیت است و مفهومی گسترده دارد، چرا که مصادیقی متفاوت و متکثر را شامل می‌شود؛ به همان اندازه که فیلم‌های اولیه تاریخ سینما مثل «خروج کارگران از کارخانه» در ۱۸۹۵ ساخته لوئیس لومیر یا «ورود قطار به ایستگاه» در ۱۸۹۶ ساخته ژرژ ملی‌یس سینما هستند، آثار پیچیده هیچکاک، لینچ و فون‌تریه و... با همه تفاوتی که با یکدیگر دارند نیز سینما محسوب می‌شوند. به همان اندازه که واقع‌بینی سینمای مستند سینماست، آثار کمترِ مربوطی به واقعیت، مثل فیلم‌های مارول نیز سینما هستند، پس برای چنین پدیده گسترده‌ای ماهیت و تعریف داشتن، فقط چشم‌پوشی از بخشی از مظاهر آن و تلاش برای تکرار یک جریان بخصوص است.

به قول «ژاک دریدا» فیلسوف پست مدرن فرانسوی وقتی پدیده‌ای را تعریف می‌کنیم تمام امکان‌های اطلاق، ارتباط و نظریه‌پردازی آن پدیده را بجز یک مورد نفی می‌کنیم، پس تعریف به نوعی حذف امکان‌های متعدد وجودی یک چیز است. به همین دلیل هم فیلسوفان اگزیستانسیالیست معتقد بودند «وجود مقدم بر ماهیت است»، چرا که چیز‌ها اول هستند و بعد بنا به تقیدات و دریافت‌های ذهن ما ماهیت پیدا می‌کنند.

درک بی تعریفی و فقدان ماهیت در سینما، آزاد گذاشتن ذهن گسترده و تخیل فعال انسان است، برای آنکه با دوربین و سوژه‌هایش تجربیات کشف نشده و نادیده را خلق کند. یک فیلمساز جوان با درک وسعت مصادیق سینما می‌تواند خود را در جغرافیایی وسیع‌تر پیدا کند و فردیت و اعتماد به خلاقیت خود را به تعاریف نفروشد.

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر