به گزارش مجله خبری نگار،نام حاتم طایی را همه شنیده اند، کسی که خیلی دست و دلبازی میکند و بخشنده است را میگویند حاتم بخشی میکند یا مثل حاتم طایی است. حاتم طایی از شعرا و بزرگان عرب بود که در سخاوت و بخشش زبانزد خاص و عام بود. در ادامه داستان حاتم طایی را از مجموعه داستانهای این بزرگوار میخوانید.
حاتم را پرسیدند که: «هرگز از خود کریمتر دیدی؟» گفت: «بلی، روزی در خانه غلامی یتیم فرود آمدم و وی ده گوسفند داشت. فی الحال یک گوسفند بکشت و بپخت و پیش من آورد. مرا قطعهای از آن خوش آمد، بخوردم.» گفتم: «والله این بسی خوش بود.» حاتم ادامه داد: «غلام بیرون رفت و یک یک گوسفند را میکشت و آن موضع را میپخت و پیش من میآورد و من از این موضوع آگاهی نداشتم. چون بیرون آمدم که سوار شوم، دیدم که بیرون خانه خون بسیار ریخته است. پرسیدم که این چیست؟» گفتند: «وی همه گوسفندان خود را بکشت.»
وی را ملامت کردم که: «چرا چنین کردی؟» گفت: «سبحان الله ترا چیزی خوش آید که من مالک آن باشم و در آن بخیلی کنم؟» پس حاتم را پرسیدند که: «تو در مقابله آن چه دادی؟» گفت: «سیصد شتر سرخ موی و پانصد گوسفند.» گفتند: «پس تو کریمتر از او باشی!»
گفت: «هیهات! وی هر چه داشت داده است و من آز آن چه داشتم و از بسیاری، اندکی بیش ندادم.»
حاتم طایی (حَاتم الّطائی) فرزند عبدالله (? – ۴۶ ق. هـ / ? – ۶۰۵ م). از بزرگان عرب، که در سخا و کرم به او مثل میزدند.
نام کامل او حاتم بن عبدالله بن سعد بن الحشرج بن أمریء القیس، مشهور به «حَاتم الّطائی» بود. او از قبیلهٔ طی یکی از قبائل مشهور شبه جزیره عربستان بود. همچنین وی یکی از شعراء فحول عصر جاهلیت بود، کنیهٔ وی «أباسفانه» و «أباعدی (پدر عدی بن حاتم)» بود؛ و دارای دیوان شعری مطبوع به نام «دیوان حَاتم الّطائی» است.
قوم حاتم طایی مابین دو کوه که به نامهای بلاد الجبلین (أجا و سلمی) معروف بود، ساکن شده بودند، که بعداً به دیار حاتم طایی (یا منازل حاتم الطائی) تبدیل میشود که اکنون روستای توارن نام دارد که در منطقه حائل در شمال عربستان سعودی واقع شده است. همچنین به (قریه حاتم الطائی) نیز معروف است.
حاتم طایی در این مکان میزیسته است و در همینجا نیز بدرود زندگی گفتهاست. هنوز قبر وی در محوطهای در پایهٔ کوه توارن موجود است و زیارتگاه مردم از داخل عربستان و خارج از عربستان است. حاتم پیش از اسلام بر دیانت مسیحیت میزیستهاست و در سال ۶۰۵ میلادی مردهاست، وی از قبیله طی بود. باقیمانده آثار قصر وی و همچنین آثار اجاق غذاپزی وی که به اجاق غذای حاتم معروف است، هنوز در پایهٔ کوه موجود و باقیماندهاست.
حاتم از شعراء عرب عصر جاهلی بود، اشعارش مانند افعالش گویای صدق و صداقت بود، منزلهٔ بزرگی بین اقوام خود داشت. او از احترام خاصی مابین پیر و برنا برخوردار بود، شجاع، قوی، بی باک، کریم، سخی و مهماننواز بود. به جز نام خدا به چیز دیگر قسم نمیخورد، راستگو بود، در ماه رجب (شهر الأصم) کسی را نمیکشت، چون مضر ماه رجب را تعظیم میداشتند در جاهلیت. روزی ده شتر قربانی میکرد و اطعام مینمود، مردمدار بود و مردم به دور وی گرد آمدند. داستانهای زیاد و حکایات گوناگونی از کرم و سخاوت و همچنین شجاعت وی به یادگار ماندهاست که در تدوین آن خروارهای کاغذ و قنطارهای مرکب کفاف نمیکند.
روستای «توارن» در ۴۸ کیلومتری شمال غربی «شهر حائل» واقع شدهاست، این روستا در سمت شمالی کوه «أجا» قرار دارد، روستا نوبنیاد است و راه ورودی آن آسفالته است. اما روستای قدیمی که به نام «دیار حاتم طایی» (یا منازل حاتم الطائی) معروف است در سمت جنوبی کوه «أجا» واقع شدهاست و ۸ کیلومتر از روستای تازه احداث توارن فاصله دارد که این راه به صورت شوسه میباشد. روستای قدیمی یا «دیار حاتم طایی» که از چهار طرف، کوه آن را احاطه نمودهاست و تنها یک راه ورودی از سمت شمال دارد.
این روستا دارای آب زیر زمینی بسیار شیرین، چند شعاب (وادی) و درههای گوناگون است، اطراف درهها مملو از باغهای درخت نخل خرما، درختهای کوهستانی سمر و کُنار و سلم است. ساکنان روستای قدیمی به اَمرِ دولت، به روستای جدید توارن منتقل شدهاند و به هر خانواده یک مسکن جدید اهدا شدهاست. روستای قدیمی هماکنون به حالت متروکه باقیماندهاست.
درباره سخاوت حاتم طایی داستانهای بسیاری گفته شده است و سعدی نیز در گلستان و بوستان به مواردی از بخشندگیهای حاتم اشاره کرده است.
کتابی هم با عنوان رساله حاتمیه نخستین بار از سوی دکتر محمدرضا جلالی نایینی و سپس در زمستان ۱۳۹۵ از سوی انتشارات میراث مکتوب به کوشش باقر قربانی زرین تصحیحی علمی از آن با مقدمه و تعلیقات منتشر شد.
در روزگاران قدیم، مردی عرب به نام حاتم طائی زندگی میکرد که ثروت زیادی داشت و بسیار بخشنده و دست و دلباز بود. او همیشه ثروتش را در راه خدا و برای مردم خرج میکرد و مهمانی میداد. برای همین، بین مردم عربستان مشهور شده بود.
روزی، یکی از دوستان حاتم طایی از او پرسید: آیا در طول زندگیت از خودت بزرگوارتر و جوانمردتر (بی تفاوتتر نسبت به مادیات) دیده ای؟
حاتم پاسخ داد: بله دیده ام. سپس اینگونه تعریف کرد:
یک روز، تعداد زیادی از بزرگان عرب را در مسیری بیابانی به غذا دعوت کرده بودم و برای همین، چهل شتر قربانی کرده بودم و همه داشتند غذا میخوردند. آن روز، برای انجام دادن کاری به گوشهای از صحرا رفتم. در بین راه، خارکنی را دیدم.
بدون اینکه او مرا بشناسد و من خودم را معرفی کنم از او پرسیدم: تو چرا به میهمانی حاتم طائی نمیروی تا تو هم از سفرهای که پهن شده غذایی بخوری و گرسنه نمانی؟ مگر نمیدانی که امروز حاتم طایی مهمانی بزرگی برپا کرده است؟
مرد خارکن در پاسخ گفت: کسی که زحمت بکشد و حاصل دسترنج خودش را بخورد، نیازی ندارد که خودش را حقیر کند، منت حاتم طایی را بکشد و برای لقمهای نان خوردن مهمان او شود؛ حتی اگر حاتم طایی بسیار بخشنده باشد و منتی بر کسی نگذارد.
آن وقت من فهمیدم که این مرد بسیار مناعت طبع دارد و از من جوانمردتر و بزرگوارتر است.
حاتم مکانى ساخته بود که هفتاد در داشت. هر کس از هر درى که مى خواست وارد مى شد و از او چیزى طلب مى کرد و حاتم به اوعطا مى کرد.
وقتى که حاتم طایى از دنیا رفت، برادرش خواست جاى او رابگیرد. برادرش خواست در آن مکان بنشیند و حاتم بخشى کند!
مادرش گفت: تو نمى توانى جاى برادرت را بگیرى، بیهوده خود رابه زحمت مینداز…؟!
برادر حاتم توجه نکرد. مادرش براى اثبات حرفش، لباس کهنه اى پوشید و به طور ناشناس نزد پسرش آمد و چیزى خواست.
وقتى گرفت از در دیگری رجوع کرد و باز چیزى خواست. برادر حاتم با اکراه به او چیزى داد.
چون مادرش این بار از در سوم بازآمد و چیزى طلب کرد، برادر حاتم با عصبانیت و فریاد گفت: تودوبار گرفتى و بازهم مى خواهى؟ عجب گداى پررویى هستى!
مادرش چهره خود را آشکار کرد و گفت: نگفتم تو لایق این کارنیستى؟ من یک روز هفتاد بار از برادرت به همین شکل چیزى خواستم و او هر بار مرا رد نکرد.
در زمانهای قدیم فرماندهای قوی مهربان و بخشنده زندگی میکرد. هر کس نیاز به کمک داشت او پیشتر از همه آماده بود.
این فرمانده در زمان حاتم طایی زندگی میکرد. او دوست داشت در بخشندگی از حاتم طایی هم مشهورتر شود.
بخشندگی فرمانده روز به روز بیشتر میشد. او مثل باران بخشنده بود، اما هیچ کس پیش او جرات نمیکرد اسم حاتم طایی را بیاورد.
او میخواست فقط حرف از سخاوت او در بین مردم باشد. روزی فرمانده جشن بزرگی گرفت و همهی بزرگان یمن را دعوت کرد تا به همه نشان دهد که بخشندهترین انسان روی زمین است. اما هر چه کرد نتوانست به مردم ثابت کند که از حاتم طایی بخشندهتر است؛ بنابراین تصمیم خطرناکی گرفت ...