به گزارش مجله خبری نگار/فرهیختگان: سینما و آنچه که از جامعه/مخاطب بازتاب میدهد قادر است جایی از خودآگاه/ناخودآگاه مخاطب را تکان دهد، به فراخوانی تروماهای جمعی منجر شود و نوعی از برونریزی را در مخاطب پدید آورد.
در رواندرمانی به افرادی که رخداد تروماتیکی را از سر گذراندهاند گفته میشود که سعی کنند تا آن رخداد را بهخاطر آورند. درمانگر میکوشد بیمار تمام اجزا و جزئیات آن حادثه تلخ و سهمگین را به یاد آورد، به آن بیندیشد، به کلام تبدیل کند و درباره آن حرف بزند. این برونریزی کلامی بسیار دردناک و غالبا همراه است با تخلیه هیجانی. به عبارت واضحتر بیمار با هر تداعی، به گریه میافتد، فریاد میزند و اشک میریزد. با این حال این فرآیند نقطه ابتدایی رفع تروماست. به مدد این فرآیند است که واپسرانی متوقف میشود، رخداد تروماتیک به سطح خودآگاهی میآید و این مواجهه راهگشایانه تروما را به سمت انحلال میبرد.
در سالهای غریبی زیست میکنیم. در سالهای اخیر از حکمرانی غلط داخلی گرفته تا فشارهای سنگین خارجی همگی جامعه ایران را به ورطه تجربه سهمگین تنشها، بحرانها و آشفتگیها رسانده است. ما در طول ۶ سال اخیر با ۳ ناآرامی خیابانی در سالهای ۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱ مواجه بودیم. همچنین در دی ۹۸ ترور سردار سلیمانی و سقوط هواپیمای اوکراینی را از سر گذراندهایم. مضاف بر این موارد انتخاباتهای ۹۸ و ۱۴۰۰ هم به مثابه وقایعی بودند که طیفهایی از جامعه قادر به همدلی با آن نبودند. اگر تروما را به مثابه رخدادی سهمگین، تلخ و غیرقابل باور در نظر بگیریم که روان قادر به پردازش آن نیست، تمام این رخدادهایی که نام بردیم واجد سویههایی از تروما در خود هستند. فلذا به عبارت دقیقتر ما به مثابه یک ملت سالهای تروماتیکی را از سر گذراندهایم.
سینما پدیدهای است که میتواند این تروماها را فرابخواند. سینما و آنچه که از جامعه/مخاطب بازتاب میدهد قادر است جایی از خودآگاه/ناخودآگاه مخاطب را تکان دهد، به فراخوانی تروماهای جمعی منجر شود و نوعی از برونریزی را در مخاطب پدید آورد. ما عمدتا این وجه از قابلیتهای سینما را در ایران خودمان دیدهایم. سینمای ایران همیشه واجد نسبتی با جامعه و احوالات سیاسی/اجتماعی بوده است. طلوع سینمای حاتمیکیا در دهه ۶۰، سهگانههای زنانه مهرجویی در دهه ۷۰، برآمدن سینمای موسوم به سینمای جوانان در ایام پسادومخرداد، آغاز دهنمکی در اواسط دهه ۸۰ و حتی شکلگیری پدیدههایی از قبیل روستایی و مهدویان در دهه ۹۰ همگی موید نسبت سینما با جامعه ایران بوده که از قضا بستر تولد عمده آنها جشنواره فیلم فجر بوده است.
ابراز این ادعا آسان نیست. اما با تلخی باید بگوییم چهلودومین جشنواره فیلم فجر هیچ نسبتی با ایران امروز ندارد. ما به مثابه شهروند در هیچ جای این فیلمها خود را نمییابیم. ملتی که در این چندسال اخیر حجم انبوهی از التهابات سیاسی، اجتماعی و امنیتی را از سر گذرانده و در عرصه عمومی هم مجالی را برای به زبان آوردن این تروماها نداشته، وقتی در سالن سینما مینشیند جز یک هیچ تمامعیار چیزی نصیبش نمیشود. گویی مسئولان فرهنگی دولت فعلی تمام عزم خود را جزم کردهاند تا سینما واجد کوچکترین نسبت با جامعه نباشد.
در بسیاری از مواقع در این جشنواره احساس کردیم اساسا فیلمها بیزمان و بیمکانند. ذاتا مساله درخور تاملی ندارند و آنهایی که مسالهای دارند از تاخر تاریخی رنج میبرند. کدام وجه از آثاری از قبیل «شکار حلزون»، «دو روز دیرتر»، «دروغهای زیبا»، «نوروز»، «شهسوار»، «میرو»، «دستهای ناپیدا»، «تمساح خونی» و... را میتوان در امتداد مسالههای ایران امروز دید؟!
کدامیک از آثار، خودآگاهانه یا ناخودآگاهانه طرح بحثی درباره مسالههای ایران امروز داشت؟ به نظر میرسد اکثریت قریب به اتفاق این آثار، اتفاقا نه در این جهت بلکه در مسیر عکس این جهت انتخاب شدهاند. گویی حاکمیت فرهنگی ما به جای بهرهجویی از ظرفیت سینما برای تسکین تروماهای جمعی جامعه، بیشتر به فرآیند واپسرانی کمک میکند. این چینش از فیلمها حاکی از نوعی لجاجت با جامعه و سینماست. لجاجتی که قدوقواره سینمای ایران را میکاهد و طرح مسالههای روز جامعه در سینمای رسمی ایران را ناممکن میسازد و عرصه را برای جشنوارههای خارجی بازتر میکند. درحالیکه فهم این وجه از سینما که در این نوشتار سعی شد شکافته شود در بلندمدت میتواند تکمیلکننده بخشی از پازل امنیت ملی باشد. اما آقایان با خیال خام مهندسی سینما بر عبث میپایند.