کد مطلب: ۸۵۲۱۵۲
|
|
۰۶ تير ۱۴۰۴ - ۱۸:۵۳

خونی که هنوز از گلوی تاریخ می‌چکد

خونی که هنوز از گلوی تاریخ می‌چکد
مگر می‌شود حکایت پدری را از یاد برد که برای اثبات مظلومیتش سندی شش‌ماهه را بر دست گرفت؟ مگر می‌توان قساوت کمانی را فراموش کرد با تیر سه‌شعبه پاسخ داد؟ امروز حرمله زمان، رژیم صهیونیستی همان کمان را در دست دارد و گلوی کودکان را نشانه گرفته است.

به گزارش مجله خبری نگار، صحرایی تفدیده که از آسمانش آتش می‌بارد لشکر حق، در محاصره‌ی کامل. تشنگی، امان از پیر و جوان بریده است در این هنگامه، در میان هیاهوی شمشیر‌ها و چکاچک نیزه‌ها، صدای گریه ضعیف و بریده‌بریده طفلی، قلب خیمه‌ها را می‌خراشد رباب (س) دیگر شیری در سینه ندارد حسین (ع)، امام صبر، کاسه صبرش لبریز می‌شود.

اینجا دیگر بحث جنگ نیست، بحث اتمام حجت با وجدان‌های مرده است امام، کودکی را که از شدت ضعف، توان گردن گرفتن ندارد، در قنداقه‌ای پیچیده و به میدان می‌آورد.

او را بر دستانش بلند می‌کند آنقدر بلند که همه ببینند نه سلاحی در دست دارد و نه زرهی بر تن فقط صورتی به سفیدی مهتاب و لبانی که از تشنگی به کبودی می‌زند.

فریاد امام در تاریخ طنین می‌اندازد: «ای جماعت! اگر گمان می‌کنید من گناهکارم، این طفل که گناهی نکرده ببینید چگونه از تشنگی تلظی می‌کند آیا جرعه‌ای آب برای سیراب کردن این طفل نیست؟

خونی که هنوز از گلوی تاریخ می‌چکد

لحظه‌ای سکوت بر سپاه دشمن حاکم می‌شود شاید روزنه‌ای از رحم در قلبی باز شود. اما نه! از میان آن لشکر قسی‌القلب، صدایی شوم به عمر سعد بلند می‌شود: «کلام حسین را قطع کن!» و آنگاه، حرملة بن کاهل اسدی، آن ملعون ابدی، زه کمان را می‌کشد.

اما این تیر، تیری معمولی نیست سه‌شعبه است؛ ساخته شده برای دریدن سینه پهلوانان و شکافتن زره‌های فولادی تیری که به سم آغشته شده تا زهرش کوچکترین امیدی به حیات را بخشکاند.

این تیر با تمام قساوت به سوی کوچک‌ترین و بی‌دفاع‌ترین هدفش روان می‌شود تیری که از گوش تا گوش حنجره لطیف و نازک طفل را می‌درد و سر کودک را بر سینه پدرش میخکوب می‌کند.

خون، چون چشمه‌ای جوشان بر دستان پدر فواره می‌زند حسین (ع) مشتی از آن خون را به آسمان می‌پاشد و می‌گوید: «آنچه این مصیبت را بر من آسان می‌کند، این است که در محضر خدا و پیش چشم اوست.»

حتی یک قطره از آن خون به زمین باز نمی‌گردد، گویی زمین نیز از پذیرفتن این داغ، شرم دارد.

آن تیر، فقط یک کودک را نکشت؛ انسانیت را به مسلخ برد و تا ابد، لکه ننگی بر پیشانی مدعیان دین و شرافت باقی گذاشت.

خونی که هنوز از گلوی تاریخ می‌چکد

حرمله زمانه

آیا آن کمان، شکسته و در غبار تاریخ گم شده یا فقط شکل و نامش تغییر کرده است؟ بی‌تردید، آن کمان امروز در دستان حرمله زمان، رژیم کودک‌کش صهیونیستی است.

آن تیر سه‌شعبه امروز نامش موشک‌های نقطه‌زن، بمب‌های فسفری و پهپاد‌های انتحاری است که با وقاحت تمام بر سر کودکان فرود می‌آید.

مگر آن کودکی که در غزه در صف نان، تکه‌تکه می‌شود، یا آن نوزادی که در بیمارستان به دلیل قطع برق و نبود اکسیژن، زجرکش می‌شود و بدنش در سردخانه کنار دیگر کودکان بی‌جان قرار می‌گیرد، یا آن طفلی که زیر آوار خانه‌اش نفس‌های آخر را می‌کشد و فریاد مادر سر می‌دهد، همان علی‌اصغر نیست؟

منطق همان است؛ کشتن بی‌گناه برای خاموش کردن صدای حق.

حرمله امروز، دیگر فقط گلوی یک طفل را نشانه نمی‌گیرد او کل یک نسل را هدف قرار داده است مدارس را، بیمارستان‌ها را، پناهگاه‌ها را با بمب‌های آمریکایی شخم می‌زند.

خونی که هنوز از گلوی تاریخ می‌چکد

او با افتخار از جنازه‌های سوخته کودکان فیلم می‌گیرد و آن را سند پیروزی خود می‌خواند.

خانواده‌ها را از شناسنامه‌ها حذف می‌کند تا دیگر کسی برای عزاداری باقی نماند این توحش، این نسل‌کشی آشکار، آیا چیزی جز تکرار همان فاجعه کربلاست، اما در مقیاسی صنعتی و با حمایت بی‌شرمانه قدرت‌های جهانی؟

آیا این جنایت، در مرز‌های فلسطین محصور مانده است؟ هرگز! تفکر حرمله، مرز نمی‌شناسد مگر همین رژیم غاصب نبود که دستش به خون کودکان ما در ایران نیز آغشته شد؟

آن شبی که موشک کینه‌توزی‌شان، آغوش گرم خانواده‌ای را به قتلگاه تبدیل کرد، مگر آن کودکان شهید، گناهی جز ایرانی بودن داشتند؟

خونی که هنوز از گلوی تاریخ می‌چکد

آن طفل معصومی که در خواب، آسمان بر سرش آوار شد و پیکر کوچکش از زیر بتن و آهن بیرون کشیده شد، مگر نه اینکه قربانی همان تفکری شد که حنجره‌ی علی‌اصغر را درید؟

اسرائیل، تجسم مدرن و بی‌نقاب حرمله است حرمله‌ای که دیگر نیازی به پنهان شدن در لشکر عمر سعد ندارد؛ آشکارا و در مقابل چشمان مدعیان حقوق بشر، کودکان را می‌کشد، بیمارستان‌ها را بمباران می‌کند و به جنایاتش افتخار می‌کند.

خون شهدای کودک غزه و ایران، ادامه همان خونی است که حسین (ع) به آسمان پاشید؛ سندی ابدی بر مظلومیت جبهه حق و قساوت بی‌پایان جبهه باطل.

خونی که هنوز از گلوی تاریخ می‌چکد

فریادی از حنجره مادران لارستان

امروز، اما اینجا، در صحن امامزاده میر علی بن حسین صدای مادران لار است که تاریخ را به هم پیوند می‌زند.

یکی از مادران در حالی که نوزادش را در آغوش می‌فشارد و اشک بر گونه‌هایش جاری است، می‌گوید: هر سال برای علی‌اصغر (ع) گریه می‌کردیم، اما امسال روضه‌مان فرق می‌کند.

امسال وقتی به تشنگی علی‌اصغر فکر می‌کنم، تصویر کودکان غزه از جلوی چشمم کنار نمی‌رود کودکانی که زیر بمباران، از تشنگی خاک می‌خورند.

مگر خون بچه من از خون آن طفل فلسطینی رنگین‌تر است؟ اسرائیل، همان حرمله است، فقط بی‌رحم‌تر و وحشی‌تر.

مادر دیگری که پیشانی‌بند یا علی اصغر بر سر نوزاد خردسالش بسته، با بغضی در گلو ادامه می‌دهد: ما اینجا جمع شده‌ایم تا به حضرت رباب (س) بگوییم تنها نیستی.

اگر آن روز کسی نبود جوابت را بدهد، امروز ما همه، مادران علی‌اصغر هستیم ما با خون دل بچه‌هایمان را بزرگ می‌کنیم تا انتقام خون تمام کودکان مظلوم تاریخ را از این رژیم کودک‌کش بگیرند.

از کربلا تا غزه، از لبنان تا ایران، دشمن یکی است و آن، تفکر یزیدی است که امروز در اسرائیل تجسم یافته.

خونی که هنوز از گلوی تاریخ می‌چکد

مرگ بر اسرائیل کودک کش

حرف‌هایشان ساده، اما عمیق است؛ فریادی از اعماق یک وجدان بیدار. آنها می‌گویند: شهادت آن طفل ایرانی که در خواب با موشک اسرائیل به شهادت رسید، به ما نشان داد که این جنگ، جنگ ما هم هست.

این غده سرطانی، فقط به فلسطین قانع نیست این رژیم، با اصل وجود ما، با اسلام ما، با مقاومت ما دشمن است.

برایش فرقی نمی‌کند کودکی در غزه باشد یا در ایران؛ هر کودکی که در مکتب حسین (ع) نفس بکشد، هدف تیر کینه‌ی آنهاست.

این اجتماع، نه فقط یک مراسم مذهبی، که یک اعلام موضع است اعلام انزجار از اسرائیل و اعلام همبستگی با مادران داغدار در سراسر جبهه مقاومت.

این مادران، با هر لالایی برای سرباز کوچکشان، فریاد می‌زنند:مرگ بر اسرائیل کودک‌کش.

خونی که هنوز از گلوی تاریخ می‌چکد

این مادران برای عهد با منتقم خون آمده‌اند

در برابر این تاریخ پر از خون و این جنایت مستمر، آیا راهی جز سکوت و سوگواری هست؟

امروز مادران لار با حضورشان فریاد می‌زنند: آری راهی روشن‌تر از همیشه هست آنها اینجا نیامده‌اند که فقط اشک بریزند آمده‌اند تا از دل اشک، حماسه بیافرینند.

آمده‌اند تا بگویند اگر آن روز رباب (س) گهواره خالی را در آغوش می‌فشرد و در آفتاب می‌نشست تا رنج عطش فرزندش را حس کند ما امروز گهواره‌هایمان را به سنگری برای تربیت سربازان منتقم خون حسین (ع) تبدیل می‌کنیم.

هر مادری که امروز فرزندش را با لباس سبز و پیشانی‌بند یا صاحب الزمان بر دست می‌گیرد در حقیقت با امام زمانش عهد می‌بندد.

این صحنه صحنه تجدید بیعت است این یک نمایش عاطفی نیست یک مانور عقیدتی است.

یا بن الحسن!‌ای وارث خون خدا ببین این پاسخ ما به حرمله زمان است به ازای هر علی‌اصغری که از ما گرفتند، هزاران سرباز برای تو پرورش خواهیم داد.

این طفل این پاره جانم، نذر توست نذر روزی که ذوالفقار حیدری را برگیری و ریشه ظلم را از جهان برکنی.

این کودک نه برای زندگی در این دنیای فانی که برای شهادت در رکاب تو پرورده خواهد شد.

ما لالایی‌مان سرود‌ای اهل حرم میر و علمدار نیامد خواهد بود و اولین کلمه‌ای که به او می‌آموزیم، حسین است و اولین آرزویی که در دلش می‌کاریم، ظهور توست.

ما به این کودکان خواهیم آموخت که بزرگترین آرزویشان، دیدن پرچم یا لثارات الحسین تو بر فراز کعبه باشد.

به آنان یاد خواهیم داد که اسرائیل، همان لشکر یزید است و نبرد با آن همان قیام کربلاست پس این قربانی را از ما بپذیر و ما را در زمره مادران سربازان ظهورت ثبت فرما.

اینجا در این همایش، گریه و حماسه به هم گره می‌خورد اندوه گذشته، به امید آینده پیوند می‌یابد و هر قنداقه، به بیرقی برای سپاه آخرالزمان تبدیل می‌شود.

این مادران، با هر قطره اشکی که برای علی‌اصغر می‌ریزند در حقیقت وجود فرزند خود را با کینه مقدس نسبت به ظالمان آبیاری می‌کنند.

تیری که حرمله رها کرد، هنوز در آسمان تاریخ در حرکت است، اما امروز، هزاران سپر از جنس ایمان، عشق و اراده پولادین مادران عاشورایی در مقابل آن قد علم کرده‌اند و این راه تا صبح روشن ظهور و انتقام نهایی ادامه خواهد داشت.

منبع: فارس
ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر