به گزارش مجله خبری نگار، ماجرای اختلاف جاناتان فرنزن و اپرا وینفری یکی از حواشی پرسروصدا در دنیای ادبیات معاصر در اوایل دهه ۲۰۰۰ بود که نام این نویسنده را سر زبانها انداخت و همچنان آمریکاییها با گذشت بیش از دو دهه نامش را با اختلافات او با برنامه مشهور اپرا گره میزنند. ماجرا به پاییز ۲۰۰۱ باز میگردد؛ زمانی که کتاب «اصلاحات» جاناتان فرنزن او را به اوج شهرت رساند و دستِ اپرا وینفری؛ مجری زن پرنفوذ سیاهپوست به سویش دراز شد؛ دعوتی برای پیوستن به باشگاه کتاب اپرا که میتوانست هر نویسندهای را یکشبه به اسطوره پرفروشها تبدیل کند. اپرا؛ چهره محبوب تلویزیونی و مجری برنامه معرفی کتابهای پرطرفدار، کتاب «اصلاحات» را برای معرفی به میلیونها بیننده خود انتخاب کرد. اما فرنزن، با توجه به خلق و خوی درونگرا و گاه لجوجش، بیپروا در گفتوگوهایی عنوان کرد که برخی انتخابهای پیشین اپرا از نظرش بیش از حد احساساتی بودهاند و بیم آن را دارد که رمانش در همان چارچوب تفسیر شود. این زمزمهها کافی بود تا اپرا، درست پیش از ضبط برنامه، دعوت خود از فرنزن را پس بگیرد و این ماجرا به جنجال رسانهای آن زمان تبدیل شد: «نویسندهای که به اپرا نه گفت». سالها گذشت و این کدورت در سال ۲۰۱۰ فرو نشست؛ اپرا دوباره او را به مناسبت انتشار کتاب «آزادی» دعوت کرد و فرنزن اینبار پذیرفت.
هر یک از جستارهای کتاب «چگونگی تنها بودن» از نویسنده آن، مردی متفکر، دلسوز، اهل مطالعه، بدون قضاوت؛ ولی جسور در ذهن خوانندگانش منعکس میکند. هر چند که ماجراهای او با اپرا، آمریکاییها را متقاعد کرده بود که او بدترین نویسنده سفیدپوست و نژادپرست است. حتی خود فرنزن هم همین فکر را میکند و در جستار «قرارمون در سنلوئیس» اشاره کوتاهی به این ماجرا دارد. او در صفحه ۲۸۳ و ۲۸۴ اعتراف میکند: «و، چون من حتی در تگزاس خیلی زود لهجه تگزاسی میگیرم، به هر خوانندهای پاسخ خواهم داد. وقتی با تحسینکنندگان وینفری حرف میزنم، حس شگفت قدردانی و نیکخواهی را تجربه میکنم و میپذیرم که دیدن برنامهای تلویزیونی که مخاطبان کتاب را افزایش میدهد خیلی خوب است؛ و وقتی با مخالفان وینفری حرف میزنم، به یاد آن ناراحتی پوستی میافتم که وقتی داشتیم درخت بلوط پدرم را به چیزی بیارزش تبدیل میکردیم، آن را تجربه کردم و از آرم باشگاه کتاب گلایه میکنم. البته به خاطر این حرفها، به دردسر میافتم. در اورگان، به علت خستگی شدید، یک لحظه دو عبارت «بسیار مدرن» و «رمان هنری» را با هم اشتباه میگیرم و خیلی ناگهانی برای دن کویل احساس تأسف میکنم و برای توصیف اهمیت پروست، کافکا و فاکنر در رماننویسی خودم، اصطلاح «بسیار هنری» را به کار میبرم. البته برای این اشتباه به دردسر میافتم. وینفری دعوت خود را پس میگیرد؛ زیرا به نظر میرسد من با خودم درگیرم. افزون براین، پوپولیستهای خشمگین در سراسر کشور تحقیرم میکنند.»
فرنزن از فحاشیهای منابع ناشناس در مجله نیویورک و نیوزویک علیه خودش و خانوادهاش نوشته و ادامهمیدهد: «مرا در بوستون گلوب «خودشیفته خودشاخ پندار» و در شیکاگو تریبون «بچه کوچولوی لوس و نقنقو» مینامند؛ و من به این احتمال فکر میکنم که همه این ویژگیها را تا حدی دارم. سعی خواهم کرد که توبه کنم، توضیح دهم و توجیهی بیاورم؛ اما موفقیت چندانی نخواهم داشت. خارش پوستم سرانجام -همان گونه مرموز که ظاهر شد- محو خواهد شد، اما احساس من از تفکرات متناقضم افزایش خواهد یافت.»
شاید جنجال میان جاناتان فرنزن و اپرا وینفری در نگاه اول اختلافی ساده به نظر برسد، اما این ماجرا، بهخوبی تضاد میان جهان درونگرای یک نویسنده و دنیای پرهیاهوی رسانه را آشکار میکند. فرنزن، با تمام انتقادها و برچسبهایی که به او زده شد، راه خود را ادامه داد و از دل این جنجال، آثاری خلق کرد که بهجای تسلیم شدن در برابر جریانهای عامهپسند، مخاطب را به تفکر و تعمق دعوت میکنند. او حتی توانست از این ماجرا، که برای بسیاری یک شکست محسوب میشد، روایتی جذاب و خواندنی بسازد؛ روایتی که نشان میدهد جنجالها هم میتوانند به بخشی از زندگی تبدیل شوند و به جای مانع، پلهای برای رشد باشند.
منبع: ایران