کد مطلب: ۸۹۶۳۷۰
|
|
۱۲ شهريور ۱۴۰۴ - ۰۶:۱۲

از چایخانه و دفترچه مرموز تا ملکوت

از چایخانه و دفترچه مرموز تا ملکوت
عشق مهدی به امام رئوف چنان عمیق بود که هر دو‌ماه همراه با پدرش محسن شعبانی راهی مشهد می‌شد. آنها هر دو در چایخانه حرم امام رضا (ع) شیفت داشتند و به زائران خدمت می‌کردند. مهدی وظیفه...

به گزارش مجله خبری نگار، ۲۴ سال بیشتر نداشت، اما زندگی‌اش شایسته روایتگری است؛ از خادمی حرم امام رضا (ع) تا پیاده‌روی‌های پرشور اربعین. او حافظ قرآن، به حق‌الناس حساس و اخلاق و تواضعش زبانزد همه بود. در آخرین روز‌های زندگی، ده روز پیش از شهادت، فیلمی از خودش گرفته و در آن خود را «شهید» خطاب کرده بود؛ گویی قلباً به این سرنوشت نزدیک شده بود و برای آن آماده می‌شد. در مصاحبه با اعضای خانواده و دوستان این شهید تلاش کردیم گوشه‌ای از سبک زندگی مهدی شعبانی را بازگو کنیم.

از چایخانه و دفترچه مرموز تا ملکوت

خادم آستان قدس

عشق مهدی به امام رئوف چنان عمیق بود که هر دو‌ماه همراه با پدرش محسن شعبانی راهی مشهد می‌شد. آنها هر دو در چایخانه حرم امام رضا (ع) شیفت داشتند و به زائران خدمت می‌کردند. مهدی وظیفه ریختن چای را با آرامش و دقت مثال‌زدنی انجام می‌داد. او این خدمت را ساده نمی‌دید، بلکه فرصتی می‌دانست برای ابراز احترام و عشق به زائرانی که از راه‌های دور و نزدیک آمده بودند. ناهید کرمی، مادر شهید مهدی شعبانی، درباره ویژگی‌های اخلاقی شهید می‌گوید: «مهدی از کودکی نماز می‌خواند. برای استقبال از‌ماه خدا دو‌ماه قبل از‌ماه رمضان، روزه می‌گرفت. اهل رازونیاز به‌ویژه دعای کمیل بود و پنجشنبه‌ها با هم به مزار شهدای گمنام شهرک شهید باقری (همان شهدای دوکوهه) می‌رفتیم.»

درس‌های یک زندگی

مهدی حافظ کل قرآن بود و شاگردان بسیاری تربیت کرد. مادر شهید می‌گوید: «تمام فضایل اخلاقی‌اش را از قرآن داشت؛ هر ویژگی خوبی که در او می‌دیدم، سایه‌ای از آموزه‌های قرآن بود که در رفتارش تجلی پیدا می‌کرد.» مهدی روزی در نمایشگاه قرآن به خواهرش فاطمه زنگ زد و پرسید: برات قرآن بخرم؟ خواهر به شوخی جواب داد برای مراسم عروسی‌ات بخر؛ قرآنی که حالا در کنار قاب عکسش قرار دارد. فاطمه شعبانی، خواهر شهید، تعریف می‌کند: «پس از شهادت مهدی، من در کشوی او دفترچه‌ای کوچک پیدا کردم که مهدی در آن، تمام بدهی‌هایش را بادقت و وسواس نوشته بود. به حق‌الناس خیلی اهمیت می‌داد. حتی در میان نوشته‌ها، جایی که احساس می‌کرد پشت کسی حرفی زده، از من خواسته بود از آن فرد حلالیت بگیرم.» برای خانواده، آن دفترچه فقط نوشته‌های شخصی نیست؛ انگار کلاسی است که مهدی در ورق به ورقش درس اخلاق می‌دهد. در کوله‌پشتی‌اش یادگاری از آخرین سفرش به مشهد مقدس پیدا شد؛ یک شیشه عطر رضوی که برای خواهرش خریده بود. حجت‌الاسلام مرتضی محمدی، دوست و هم‌محله‌ای این شهید، تعریف می‌کند که روزی مهدی به شاگرد یک مغازه در شهرستان پول قرض داد تا اجاره خانه‌اش را بپردازد. مهدی به او گفته بود: «اگر شهید شدم، این پول را به دفتر رهبر معظم انقلاب بده تا برایم نماز بخوانند و اگر زنده ماندم، هر وقت توانستی، پس بده.»

آخرین وداع

این پاسدار سازمان هوا و فضا، ورزشکار هم بود؛ در رشته‌هایی همچون فوتبال، بسکتبال، تنیس و حتی غریق نجات مهارت داشت. اما آنچه بیش از مهارت‌های ورزشی‌اش در ذهن‌ها ماند، شجاعت، تواضع و اخلاق برجسته‌اش بود. محسن شعبانی پدر شهید که خود از جانبازان دوران دفاع‌مقدس است، می‌گوید: «خط قرمزحاج مهدی جون، حضرت آقا بود و خودش را فدایی آقا می‌دانست.» او ساعتش را روی یک و بیست دقیقه تنظیم کرده بود (همان ساعتی که حاج‌قاسم به شهادت رسید) تا هر شب برای نماز شب بیدار شود. این ساعت، یادآوری دائمی از ارادت او به فرمانده شهیدش بود. هنگام انفجار، انگشتری که حاج‌قاسم به او هدیه داده بود در دست داشت. جالب است که قبل از حادثه، مهدی مرخصی بود، اما با شنیدن خبر جنگ لحظه‌ای تردید نکرده و بلافاصله به محل خدمتش در ملارد بازگشته بود. در دیدار آخر به مادرش گفت اگر شهید شدم، گریه نکنید؛ دشمن‌شاد می‌شویم. مادرش جواب داد اگر شهید شدی، ما را شفاعت‌کن. شعبانی کنار مزار مهدی دفترچه‌ای گذاشته تا هر کسی که به سر مزارش می‌آید بتواند دل‌نوشته‌ای بنویسد. به‌گفته پدر شهید این دفترچه، پلی ساده و مستقیم میان مهدی و کسانی که به او ارادت دارند برقرار می‌کند.

منبع: همشهری-مرتضی گلستانی‌فر

برچسب ها: شهید شهادت
ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر