به گزارش مجله خبری نگار،اغلب تا کابین آسانسور در طبقه موردنظرشان توقف کند، به آقای آسانسورچی با آن چهره بیحالت و لباس فرم زهواردررفتهاش که یقه کتش کش آمده و قد شلوارش هم آبرفتهوکنار شستی آسانسور پهن و دراز ایستاده، چشم میدوزند. تعدادشان انگشتشمار شده؛ یکی در هتلی لوکس، یکی در بیمارستانی شلوغ و دیگرانی هم در برخی اماکن تجاری، تفریحی و دولتی خاص مشغولند. همگیشان، اما به این چشمدوختنها عادت دارند؛ مانند پرویز، چه آن سالها که اپراتور آسانسوری آینهکاریشده در هتلی بزرگ بود و کمی تجربه هاستینگ (خوشامدگویی) و هتلداری اندوخت و چه حالا که مسافران آسانسورش بیمار یا همراه بیمار در یکی از بیماستانهای قلب شلوغ شهر هستند و اندکی از اصطلاحات پزشکی آموخته. او حتی به کنجکاویهای گاه و بیگاه بعضی مسافران که از شغل متفاوت و کلاسیکش به سؤال و سراغهای پیدرپی میافتند نیز عادت دارد و با وجود صورت بیتفاوتش هیچکدام را بیپاسخ نمیگذارد. به کهنهکاری رسیده و خوب میداند مسافران را چطور به مقصدشان در طبقات مختلف هدایت کند یا از پس بحرانهای احتمالی مانند قطع برق، نقص پیجینگ، شتاب و تکانهای ناشی از خشکی گیربکسها و البته کلاستروفوبیا یا تنگناهراسی برخی مسافران برآید. پرویز و باقی اپراتوران آسانسور از تشابه پیشه شان به مجازات ابدی سیزیف یا سیسیفوس (یکی از پادشاهان اساطیری یونان باستان) یا بیخبرند یا منکر آن هستند.
بازار اپراتوران شیکپوش آسانسورها که اغلب با خوشرویی نزدیک در آسانسورها میایستند، از آن روز که پنلهای کنترلی یا همان شستی احضار جای اهرم و هدایت دستی را گرفتند از سکه افتاد؛ چراکه دیگر خوانش و فشردن چند دکمه معمولی روی همان صفحه پنل و شستیها برای بالا رفتن و پایین آمدن میان طبقات کاری سخت و دشوار بهنظر نمیرسید. البته در مواردی که ابعاد و کارکرد آسانسور با توجه به ظرفیت و محل قرارگیری همچنان پیچیده، تخصصی یا جزو خدمات تشریفات به شمار میآید، آسانسورچیان میانشان به پا هستند یا روی صندلیهایی تاشو لمیدهاند.
میانشان، مصطفی جوان است وتر و فرز. از اینرو او را به اپراتوری آسانسور ویژه مسافربر بیمارستان گماردهاند؛ اپراتوری که سر و حوصله چانهزدن و کنترلکردن مسافرانی را که میخواهند خارج نوبت یا بیش از ظرفیت آسانسور سوار شوند، داشتهباشد؛ درست مانند محتویات فشرده یک کنسرو که تنگ هم قرار گرفتهاند. روزهای زوج و ساعتهای بین ۱۴ تا ۱۶ که ملاقاتکنندگان از راه میرسند، اوج کار و سرشلوغی آسانسورچی جوان است: «ظرفیت آسانسور ۱۲ نفره که روزهای ملاقات اگر ما بهکار نباشیم، مسافران خودشان را به زور میچپانن داخل آسانسور و این یعنی خرابی و خطر... بعد میگن که شما بابت چی حقوق میگیرید؟! حالا بماند که حقوق دندانگیری هم کف دستمون نمیذارن...» پیش از این، اپراتور یکی از چند آسانسور ۱۲ تا ۲۵ نفره بلندترین برج تفریحی پایتخت بوده که دورههای آموزشی آن شامل نحوه هدایت آسانسور، برخورد با گردشگران، شناخت فضای داخلی و بخشهای مختلف برج میشد. فرصت این تجربه کوتاهمدت را از میان آگهیهای استخدامی یافتهبود؛ آگهیهایی با عنوان اپراتور باانگیزه آسانسور، آشنا به مهندسی انواع آسانسور که این روزها تعدادشان رو به کاهش است.
اپراتوری آسانسور در بیمارستانهای تخصصی و پررفتوآمد که در پسوند نامشان، دولتیبودن را یدک میکشند به آراستگی و تشریفات اپراتوری در آسانسورهای بالا و پایینرونده هتلها، مال و سنترها و گردشگاههای طبقاتی نیست. این را پرویز از همان روزهای نخستی که با لباس فرم معمولی به اپراتوری در آسانسور ویژه حمل تخت و بیمار یکی از بیمارستانهای شلوغ در آمد، متوجه شد. در کابین پهن تختبر که ظرفیتش به ۲ هزار و ۵۰۰ کیلوگرم میرسد، به جای پیچیدن عطر ادکلنهای گران که در هتل مشام پرویز از آنها پر بود، بوی نم، مواد استریلکننده و گاهی هم بوی خون احساس میشود. مسافران نیز برندپوش، سرخوش و انعامده نیستند؛ آنها اغلب پریشان، ناامید، خسته و با افکاری آشفتهاند که اگر آسانسورچی حواسش به برگه ارجاع بیمار (کدام بخش، برای کدام جراحی یا خدمات پزشکی) نباشد، خاطرشان نمیآید کدام طبقه پیاده شوند و پی دوا و درمان را بگیرند. وقت ناهار و استراحت برای پرویز و چند همکارش کوتاه است، اما آنها در همان وقت کم علاوه بر همسفرگی به شوخی برای هم رجز میخوانند: «تو اگه آسانسورچی فلان سازمان بودی و پیش دهن وزیر و مدیرکل از همه محرمانهها خبرای دستاول داشتی، من آسانسورچی کابینی هستم که مرگ و زندگی آدما بهش بستگی داره... اصلا این بهکنار، اپراتوری آسانسورلاینی که من هستم، الکی نیست؛ مقام داره... مرتبه داره... کارشناس ترافیک آسانسور!»، «شنُفتی میگن کارِ شما کار نیست، مسخرهبازیه... یعنی چی که مثل سیزیف هی بری بالا و هی مجبور شی بیای پایین... اینا از کار ما چیزی نمیدونن... کنار گود نشستن و میگن لنگش کن...» یا «نیگاش کن تو رو خدا، رخ آسانسورچی برج ایفلرو گرفته...».
۱۵ سال پیش پرویز کارش را در کابین آسانسور بار و چمدانبر هتلی چندستاره شروع کرد. ترقی و ترفیع در کارش نیز چنین بود که یک سال بعد از آن اپراتور آسانسور لوکس مسافربر هتل شد؛ آسانسوری که باید در آن آراسته و گشادهرو و عصاقورتداده، حاضر به یراق میایستاد. بعضی مسافران احترامش را داشتند، اما بعضی دیگر این تشریفات را برای خود کم میدانستند.
منبع: همشهری