به گزارش مجله خبری نگار،چه فیلمهای دروننگرانهای که مشکلاتی را که جنگ ایجاد میکند بررسی میکنند و چه فیلمهای اکشن استانداردی که بیشترین بهره را از نبرد و خونریزی میبرند، فیلمهای جنگی میتوانند اشکال و سبکهای مختلفی را در اجرایشان به خود بگیرند. در دهه ۲۰۲۰ نیز شاهد تولید تعدادی از جذابترین و باکیفیتترین فیلمهای جنگی بودهایم که در ادامه شما را با ۱۰ مورد از آنها آشنا خواهیم کرد.
۱۰- Benediction (۲۰۲۱)
۹- Napoleon (۲۰۲۳)
۸- Blitz (۲۰۲۴)
۷- Da ۵ Bloods (۲۰۲۰)
۶- Guy Ritchie’s The Covenant (۲۰۲۳)
۵- The Tragedy of Macbeth (۲۰۲۱)
۴- Civil War (۲۰۲۴)
۳- Quo Vadis, Aida? (۲۰۲۰)
۲- All Quiet on the Western Front (۲۰۲۲)
۱- The Zone of Interest (۲۰۲۳)
در حالی که بسیاری از فیلمهای جنگی معمولاً چشم اندازهایی خشن از گرماگرم نبرد را به تصویر میکشند، Benediction از این دوره جنگ جهانی اول برای روایت داستان خود از صیانت نفس و کشف و شهود استفاده میکند. این فیلم درباره شاعری به نام زیگفرید ساسون (جک لودن) است که به تازگی از نبرد در جنگ جهانی اول بازگشته و به دلیل شجاعت و دستاوردهای خود به طور گستردهای مورد تقدیر قرار گرفته است، اما در ادامه به منتقد سرسخت ادامه جنگ توسط دولت تبدیل میشود. نوشتههای ساسون به سرعت او را به ستارهای در میان افراد مخالف جنگ تبدیل میکند، در حالی که او همچنان به انتشار پیام صلحش ادامه میدهد و در عین حال با تمایلات جنسی اش کنار میآید.
نیایش بسیار بیشتر از تنها یک فیلم دیگر درباره جنگ جهانی اول است، فیلمی که به عناصر و چشم اندازهای جنگی میپردازد که به ندرت از دریچه سینما پوشش داده شده است. همانطور که فیلم درباره خود جنگ است، بیشتر به تأثیرات و پیامدهایی میپردازد که جنگ بر یک فرد میگذارد، بخشی از وجود آنها را از بین میبرد و برای همیشه آنها را دچار مشکل میکند. این فیلم یک درام کوبنده، تلخ و عمیقاً تأثیرگذار در مورد تأثیر غالباً فراموش شده جنگ است که با گذشت چند سال از انتشارش همچنان مرتبط و قابل درک است.
ناپلئون یک فیلم حماسی تاریخی عظیم از کارگردان افسانهای، ریدلی اسکات است که ظهور و سقوط امپراتور بدنام فرانسه، ناپلئون بناپارت (واکین فینیکس) را در اواخر دهه ۱۷۰۰ و اوایل دهه ۱۸۰۰ دنبال میکند. در حالی که ناپلئون در رسیدن به قدرت اول سیاسی و نظامی در ساختار حکومتی فرانسه پلههای ترقی را طی میکند، استراتژیهای نبرد زیرکانه و درخشان خود که او را به یکی از نیرومندترین ژنرالهای تمام دوران تبدیل کرده را بروز میدهد. در تمام این مدت، ناپلئون با همسرش، ژوزفین، یک رابطه ناپایدار و در عین حال اعتیادآور را تجربه میکند که گفته میشود این عشق پرشور بیش از پیش بر تمایلش برای بدست گرفتن قدرت مطلق در فرانسه میافزود.
اسکات از مقیاس عظیم و گرانش این حماسه تاریخی، با انبوهی از سکانسهای اکشن درخشان که مملو از هیبت و صحنههای تماشایی هستند، نهایت استفاده را میکند. فینیکس مانند همیشه بازی فوقالعادهای ارائه میدهد، به طور کامل ماهیت آشفتهتر و خودپسندانهتر شخصیت تاریخی ناپلئون را مجسم کرده و در عین حال با پیشرفت فیلم مضطربتر و بی قرارتر میشود. تا آنجا که به حماسههای جنگی عظیم در دوران مدرن سینما مربوط میشود، تعداد کمی از فیلمهای حماسی توانستهاند به پای عظمت و قدرت فیلمسازی ناپلئون برسند.
Blitz یک داستان به موقع و قدرتمند از تأثیر جنگ بر زندگی شهروندان گرفتار در آتش بین طرفین است، داستانی دردناک از عشق و جدایی ناشی از سختیهای جنگ. این فیلم جنگی داستان پسربچه نه سالهای به نام جرج را دنبال میکند که در بحبوحه جنگ جهانی دوم، توسط مادرش مجبور میشود برای فرار از بمبارانهای لندن، به حومه شهر منتقل شود. با این حال، جورج به سادگی نمیتواند با دوری از خانواده اش کنار بیاید، بنابراین قطار را ترک کرده و به حومه شهر میرود و سفری را برای بازگشت به خانه آغاز میکند، در حالی که مادرش ریتا (سیرشا رونان) در این دوران به دنبال او میگردد.
بهترین فیلمهای استیو مککوئین همیشه مملو از داستانهایی از تاثیرات بسیار احساسی و آشفتگی بوده است، و Blitz سبک خاص فیلمسازی این کارگردان را با دشواریهای دوران جنگ ترکیب میکند. تقابل معصومیت کودکانه با درد ویرانگر جنگ، تصاویر و لحظات دردناک بیشماری را خلق میکند که تاثیر واقعی و تاریکی که جنگ بر زندگی مردم عادی دارد را نشان میدهد. رونان نیز در نقش مکمل بازی فوقالعادهای از خود ارائه میدهد، در حالی که الیوت هفرنان، کودک بازیگر نقش جرج، در اولین حضورش روی پرده سینما، خود را به عنوان بازیگری با استعداد و آینده دار تثبیت میکند.
اسپایک لی به طور مداوم در کارنامه فیلمسازی خود به موضوعات میراث، رشد و رویارویی با گناهان گذشته پرداخته است، و در Da ۵ Bloods او عنصر جنگی را نیز با سبک خاص داستان سرایی مهیج خود ترکیب میکند. این فیلم درباره گروهی متشکل از چهار کهنه سرباز سیاهپوست جنگ ویتنام است که در جستجوی بقایای جسد رهبر دسته کشته شده خود و پیدا کردن یک گنج دفن شده احتمالی به ویتنام باز میگردند. سفر به جنگلهای ویتنام دشوارتر از حد انتظار است، زیرا آنها مجبورند با انسانیت خود و خطرات غیرمنتظرهای که هنوز باقی ماندهاند روبهرو شوند.
فیلم جنگی ۵ هم خون تعادل فوق العاده و مؤثری بین تصویر قدرتمند خود از اختلال روانی پس از حادثه و پیامدهای جنگ پیدا میکند، در حالی که همچنان بدون از دست دادن هسته عاطفی خود، عمیقاً سرگرمکننده است. این فیلم بین ماجراجوییهای امروزی آنها برای یافتن گنج و فلاشبکهای دوران نبردشان به عقب و جلو میرود، که هر کدام اشارات خود را درباره تاثیرات دردآور جنگ ویتنام بر زندگی آمریکاییهای آفریقاییتبار دارند. این فیلم یک پیام مهم و به موقع در مورد رویارویی و نادیده نگرفتن گناهان گذشته است، چیزی که همیشه در فلسفه لی به عنوان یک فیلمساز و همچنین جنگ ویتنام در کلیت آن حاضر است.
پیمان گای ریچی، یک درام پرتنش است که دشواریهای جنگ مدرن را به تصویر میکشد، یک نگاه دست اول مهم به جنگ افغانستان از دریچهای سینمایی. این فیلم درباره گروهبان جان کینلی (جک جیلنهال) و سفرهای او در سراسر افغانستان در کنار مترجم افغانش احمد (دار سلیم) است. در حالی که جان از لحن احمد و اینکه چگونه او با وقاحت این شغل را به خاطر پول انجام میدهد، لذت نمیبرد، پس از اینکه در میدان جنگ مجروح میشود، به سرعت مجبور میشود به احمد تکیه کند. علیرغم تصورات پیشداورانه جان، احمد جان خود را به خطر میاندازد تا او را از کیلومترها منطقه جنگی طاقت فرسا در مناطق تحت کنترل طالبان در افغانستان عبور داده و به مکانی امن برساند.
وقتی پای اکشن پرانرژی به میان میآید، گای ریچی همیشه یک کارگردان بسیار با استعداد بوده است، با سبک ذاتی و انرژیک او که کاملاً با این سبک درام جنگی احساسی و تاثیرگذار تطابق داشته است. این فیلم به دلیل تضاد مستقیم با دیدگاههای کلیشهای آمریکا در طول این جنگ، پیامی از شفقت و پذیرش فرهنگهای دیگر را در دوران سختی نشان میدهد، فیلمی که در اجرای خود شبیه هیچ فیلم جنگی دیگری نیست. در حالی که فیلم مطمئناً به اندازه سایر فیلمهای ریچی جنبه کمدی ندارد، The Covenant نشان میدهد که وی این توانایی را دارد که داستانی هیجانانگیز از لحاظ احساسی را نیز به خوبی به تصویر بکشد/
تراژدی مکبث که از نظر زیباییشناختی غرق در غنای ادبی شکسپیر است، داستان کلاسیک مکبث را دنبال میکند، اما با فیلمبرداری درجه یک و مجموعهای از بازیهای استادانه، داستان را تقویت میکند. در حالی که بسیاری به سرعت فیلمهای جنگی را با بلاک باسترهای پرهزینه یکسان میدانند، تراژدی مکبث یکی از مؤثرترین فیلمهای جنگی هنری است که به سرنوشت تراژیک و خیانتی میپردازد که به جنگ بین دو پادشاهی تشنه قدرت و کنترل منجر شد.
در حالی که ممکن است برخی از مخاطبان به دلیل تمایل فیلم به زبان اصلی شکسپیر از تماشای آن اجتناب کنند، جلوههای بصری خارق العاده و بازیهای درجه یک از بازیگرانی مانند دنزل واشنگتن و فرانسیس مک دورمند، فیلم را تبدیل به یک تجربه تماشایی کرده است. لزوماً به اندازه یک فیلم جنگی استاندارد، در اینجا شاهد نبردها و میدان جنگ نخواهید بود، اما داستان همچنان به طور ذاتی به بررسی تقلاها و مشکلات در دوران جنگ و تصمیمهای تاکتیکی گرفته شده برای دستیابی به قدرت میپردازد. این فیلم بهطور مشخص با هر فیلم جنگی دیگری در این دهه متفاوت است، و مسیر خود را به سمت عظمت سینمایی پیش میبرد و یک اثر اورجینال کلاسیک را به شکلی بی نقص به دوران مدرن منتقل میکند.
بسیاری از فیلمهای جنگی با اقتباس از داستانهای واقعی یا حداقل بازتاب جنگهای واقعی به موفقیت دست پیدا میکنند، با این حال جنگ داخلی تصویری ترسناک از آنچه که یک جنگ داخلی آمریکا در عصر مدرن میتواند باشد، ترسیم میکند. این فیلم درباره گروهی از خبرنگاران جنگی است که به سراسر کشور سفر میکنند تا تقلاها و مشکلاتی که این کشور درگیر جنگ داخلی شده بر همه گروهها و احزاب درگیر دارد را به تصویر بکشند. هر روز که میگذرد، آنها شاهد اقدامات خطرناکتر و ترسناک تری از دشمنی و خشونت هستند و به هدف نهایی خود یعنی رسیدن به واشنگتن دی سی و مصاحبه با رئیس جمهور به چالش کشیده شده نزدیکتر میشوند.
رویکرد جنگ داخلی بسیار پیچیدهتر و پرجزییاتتر از تنها ترساندن آمریکاییها از آیندهای است که در آن آمریکا دچار چندپارگی میشود، در حالی که حتی علاقهای به این ندارد که فاش کند دقیقاً چرا آمریکا در وهله اول در درون خود دچار تنش و جنگ داخلی شده است. در عوض، این فیلم از مفهوم جنگ مدرن به عنوان نقطه پرشی برای داستان خود درباره اخلاق کاری و روزنامه نگاری در دوران جنگ استفاده میکند، در مورد اینکه چقدر یک نفر حاضر است به نام حفظ تاریخ و به دست آوردن “بی نقص ترین” تصویر و شات، خود را قربانی کرده و از جامعه دور کند. این فیلم یکی از برجستهترین و موثرترین فیلمهای مربوط به یک جنگ تخیلی است که هنوز بر اساس یک واقعیت قابل درک استوار است.
مطمئناً در فیلمهای جنگی خیلی ساده است که به شور و هیجان اکشن در خط مقدم پرداخت، با این حال یکی از مؤثرترین سبکهای دیگر فیلمهای جنگی آنهایی هستند که به تراژدیها و جنایات نفرتانگیز در طول جنگ میپردازند. یکی از عاطفیترین آنها در دوران اخیر مربوط به فیلم بوسنیایی Quo Vadis, Aida؟ است که تلاش دارد به ماجرای فراموش شده، اما به شدت نفرت انگیز قتل عام سربرنیتسا بپردازد. این فیلم از دیدگاه مترجمی به نام آیدا روایت میشود که در حالی که تلاش میکند با سازمان ملل متحد همکاری کند، تمام تلاشش را برای نجات خانواده اش انجام میدهد.
کجا میروی، آیدا؟ داستان پرتنشی از عدم ارتباط و بی اعتمادی را به تصویر میکشد که مخاطبان را در پایان خود وحشت زده و دلشکسته میکند و تأثیری دردناک و فراموش نشدنی بر جای میگذارد. این فیلم به حداکثر تاریکی ممکن برای یک فیلم جنگی مدرن میرسد، فیلمی که در دیدگاه خود برای نشان دادن اینکه چگونه جهل و فقدان ارتباط واقعی مستقیماً منجر به آزار و اذیت و مرگ هزاران نفر میشود، حتی با وجود فریادهای بسیار زیاد برای کمک، بسیار ثابت قدم و مصالحه ناپذیر عمل میکند.
یک اقتباس مدرن آلمانی از رمان کلاسیک ضد جنگی که بیش از ۹۰ سال قبل به خلق یک فیلم برنده جایزه اسکار بهترین فیلم اقتباسی منجر شد، در جبهه غربی خبری نیست تمام درد و رنجی که خط مقدم جنگ میتواند در پی داشته باشد را با تکنیکهای مدرن فیلمسازی به تصویر میکشد. این فیلم در مورد جوان شجاعی به نام پل باومر است که همراه با دوستانش، با شور و هیجان ناشی از شروع جنگ جهانی اول، به ارتش آلمان میپیوندد. با این حال، طولی نمیکشد که واقعیت خشن جنگ نمایان میشود، و پل تبدیل به پوستهای توخالی از خود سابقش میشود، در حالی که در این فرآیند، به آرامی کنترلش بر انسانیت را از دست میدهد.
این تفسیر مدرن از فیلم All Quiet on the Western, با الهام از فیلمهای جنگی مدرنتر، تمرکز فزایندهای بر اکشن و هرجومرج در خط مقدم دارد که یک نمای از نزدیک و شخصی از تجربه هولناک سربازان در خندقهای جنگ جهانی اول را در اختیار مخاطبان قرار میدهد. این فیلم تا حد زیادی به خاطر سبک کارگردانی ادوارد برگر به چنین جایگاه رفیعی دست پیدا میکند، کسی که سکانسها را به یک اندازه ترسناک و رازآلود به تصویر میکشد. این فیلم به اندازهای مورد تحسین قرار گرفته است که بلافاصله اولین فیلمی خواهد بود که بسیاری در هنگام صحبت در مورد فیلمهای جنگی برجسته دهه ۲۰۲۰ به آن فکر خواهید کرد.
اکنون با گذشت بیش از ۷۵ سال از پایان جنگ جهانی دوم، بسیاری از مخاطبان سینمای جنگی و عامه مردم نمیدانند که چطور مردم عادی آلمان انتخاب کردند کنار کشیده و اجازه دهند نازیها آن جنایتهای هولناک را مرتکب شوند. در یکی از قابل درکترین و تحسینبرانگیزترین تجربیات سینمایی اخیر، منطقه دلخواه دقیقاً به این موضوع میپردازد و توانایی ذاتی بشر را در نادیده گرفتن ظلم، به نام آسایش خود، برجسته میسازد. این فیلم دیدگاه فرمانده اردوگاه آشویتس، رودولف هوس، و تلاشهای او برای ساختن یک زندگی رویایی برای همسر و خانواده اش در خانهای درست در کنار این اردوگاه مخوف را دنبال میکند.
The Zone of Interest فیلمی است که تا حد زیادی با فاکتورهای ظریفتر و تقریباً غیرقابل تشخیص آن تعریف میشود که پرترهای هولناک از زیرپوست تاریک شیاطین زندگی واقعی را ترسیم میکند. همه چیز در فیلم به طرز ماهرانهای به دقیقترین شکل ممکن طراحی شده است تا سر حد امکان ناراحت کننده و آزار دهنده باشد، از فریادهای ضعیف و دردناک قربانیان در پس زمینه تا جهالت خوشایند کودکانه در مواجهه با وحشتهای غیرقابل توصیف. منطقه دلخواه فیلمی است که پس از پایان روایتش نیز همچنان در ذهن بیننده باقی میماند، فیلمی که نیمه تاریک و نفرت انگیز جنگ را متفاوت از هر فیلم جنگی دیگری به تصویر میکشد.
منبع:روزیاتو