به گزارش مجله خبری نگار، اول صبح در قهوهخانهها برای جماعتی که با سحرخیزی میانهای ندارند، حوالی ظهر است. برای همین، نخستین دیالوگها در این مکان زمانی برقرار میشود که آفتاب به وسط آسمان رسیده باشد. قلقل قلیان، سکوت میان صحبتها را با ریتم یکنواخت پر میکند.
* دنیا مثل بادکنک زیادی بادش کنی میترکه!
این عبارت حکیمانه، آخرین فرمایش مرد میانسالی است که تلاش میکند نبات زعفرانی را در استکان کمرباریک حل کند.
مخاطب او خود قهوهچی است که با عملیات شبهآکروبات با یکدست ۶ استکان چای را برداشته است.
قبل از اینکه قهوهچی پاسخ مناسبی به مرد میانسال بدهد، از گوشه و کنار قهوهخانه درخواست میشود صدای تلویزیون بلندتر شود.
توی قاب تلویزیون بازیکنی دارد آماده میشود تا توپ کرنر را بزند.
سکوت بر فضای قهوهخانه حکمفرماست. شوت فوتبالیست توپ را جایی غیر از دروازه میفرستد تا نفسهای حبسشده رها شود و صدای غرغر تماشاچیها و قلقل قلیان قهوهخانه را روی سرش بگذارد.
مرد میانسال صحبتهایش را پی میگیرد:
* یه تتوی اشتباه، سرنوشت این جوون رو تباه کرد.
قهوهچی دارد توی استکانها آبجوش میچرخاند:
* تتوی اشتباه؟
بله، کم خطایی نیست. نقش عقرب باعث میشه بازیکن توپشو بکوبه توی دروازه.
* این بابا هم رفته بود عقرب تتو کنه براش خرچنگ کوبیدن. خرچنگ، چون چنگک قوی داره باعث میشه تیم آدم گل بخوره.
کارشناس دیگری از میز بغل وارد صحبت میشود:
* خب، اینم راه داره.
* چه راهی؟
طرفصحبت ژست فیلسوفانهای بهخود میگیرد:
* مجسمه جمجمه، اینجور مشکلارو حل میکنه.
* مجسمه جمجمه رو مگه میشه برد توی زمین؟
* اگر قد جاسوئیچی باشه، چرا نشه؟
قهوهچی دارد سینیها را دستمال میکشد که از گوشه دیگر قهوهخانه صحبت گرانی و قیمت دلار جان میگیرد.
جوانک لاغراندامی که سرگرم کشیدن قلیان شریکی با دوستش است، دارد ارتباط اجناس تولید داخل با گرانی دلار را زیر سؤال میبرد که آقای شستهرفتهای با قاطعیت هرچه تمامتر میگوید:
* همه چی به دلار ربط داره. قیمت هرچی که به فکرت بیاد، به قیمت دلار بستگی داره.
میپرسی چرا؟
جوابش روشنه، چون یا برای خرید مواد اولیه یا برای تولیدش دلار هزینه میشه.
جوانک زیر بار نمیرود، ولی آقای مدافع ارتباط قیمت اجناس با نرخ دلار با اطمینان کامل از نظرش دفاع میکند.
البته اینجا هم خالی از بحث و جدل درباره جای پارک نیست.
مرکب غالب اهالی قهوهخانه موتورسیکلت است و کسانی که دارند برای خودشان گلچرخ میزنند، منتظرند جا برای توقف یک موتورسیکلت باز شود تا پارک کنند و داخل قهوهخانه شوند.
پیادهرو مقابل قهوهخانه حتی یک وجب هم جای خالی ندارد، اما سوای جای پارک، صحبتهای دیگری هم در زمینه موتورسیکلت پای میز قلیان جریان دارد؛ قیمت، سرعت و کیفیت.
همچنانکه موتوربازها درباره وسیله مورد علاقهشان حرف میزنند، البته انگشتربازها و ساعتبازها و کفتربازها و خلاصه همه آنهایی که علاقه مشترکی دارند، صحبت خودشان را دارند.
آقایی که با حرارت دارد درباره مفسدههای اخلاقی و رفتاری دونالد ترامپ صحبت میکند، آمار جالبی از تخلفات اخلاقی رؤسای جمهور آمریکا دارد؛ چنانکه همصحبت او اطلاعات کامل و جامعی درباره رهبران شوروی که همزمان با رؤسای جمهور آمریکا سرکار بودند، دارد. دیگران هم اطلاعات دیگری دارند از دیگرانی که آمدند و رفتند و اگر چیزی از آنها مانده، آوازه کردار نیک و بدشان است.
موضوع جالبی که اشاره به آن بدون جذابیت نیست، ربط شکل و شمایل قلیان با تنباکوی آن است.
قلیانهای خوانسار و کاشان تنگ شاهعباسی دارند و تنباکوهای میوهای، تنگهای یکرنگ.
قلیانهای ترکیبی هم تنگهایی با شکلوشمایل امروزی با اشکال هندسی متفاوت دارند؛ همانطور که خوانسارکشها و قلیانکشهای تنباکوی کاشاندوست شکل و شمایل دیروزها را دارند و دوستداران تنباکوهای جدید امروزیترند.
سوای همه اینها نمیشود به قهوهخانه رفت و اهل سیاست را نادیده گرفت.
حرف سیاست تمامی ندارد و البته بیبی (نتانیاهو) هم از نیش شوخیهای اهالی قهوهخانه در امان نیست. کثافتکاریهای بیپایان نامرد اسرائیلی اینجا هم مورد تنفر است.
دیگران هم اطلاعات دیگری دارند از دیگرانی که آمدند و رفتند و اگر چیزی از آنها مانده، آوازه کردار نیک و بدشان است.
صدای آنها با صدای چند نفری که دور میز دیگری از آسمان و پرواز کبوتر میگویند، قاطی میشود.
حرفهای آنها هم در نوع خودش شنیدنی است؛ البته اگر فرصتی برای نشستن و دل به چنین حرفهایی دادن باقی باشد.
آفتاب غروب کرده است و شب میرود که ساعات آغازینش را پشت سر بگذارد.
در قهوهخانهها زمان زود میگذرد.
منبع: همشهری