به گزارش مجله خبری نگار،سریالهای جاسوسی میتوانند بسیار هیجان انگیز باشند. خواه یک رئیس سلطه جوی سازمان سیا باشد که فریاد میزند، “آیا تصویری داری؟ ” یا چند مامور که در عرض چند دقیقه از بخارست به ونیز میروند، در این سریالها کمبودی از جانب چیزهایی که بر هیجان و حیرت مخاطب میافزایند، وجود ندارد. با این حال، اکثر سریالهای جاسوسی به ندرت تصویری واقعی از چشم انداز جاسوسی ارائه میدهند. بعید است که جاسوسان دنیای واقعی بیشتر وقت خود را به میگساری، همخوابگی با زنان و دیگر اشکال لذت جویی اختصاص دهند، به جای ماموریتهای واقعی جمع آوری اطلاعات.
خوشبختانه، چندین سریال جاسوسی فوق العاده واقع گرایانه نیز وجود دارند، سریالهایی که بر اساس داستانهای واقعی ساخته شده اند. این داستانهای جاسوسی روی صفحه تلویزیون نشان میدهند که اعضای جامعه جمع آوری اطلاعات به صورت مخفیانه، برای شکل دادن به رویدادهای مهم ژئوپلیتیکی در حال جاسوسی هستند. از آنجایی که کار جاسوسی مخفیانه است، تلاشهای خطرناک آنها هرگز به شکلی واقعی مورد قدردانی قرار نمیگیرد. دیگر شخصیتهایی که در این داستانها ظاهر میشوند لزوماً قهرمان نیستند، بنابراین بینندگان باید تصمیم بگیرند که آیا تصمیمهای مشکوکی که گرفتهاند قابل توجیه بوده اند یا خیر. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ سریال جاسوسی برتر آشنا کنیم که بر اساس داستانهای واقعی ساخته شده اند.
The Spy یا جاسوس داستان جاسوس افسانهای موساد، الی کوهن (با بازی ساشا بارون کوهن) را روایت میکند که در دهه ۶۰ در جامعه سیاسی سوریه نفوذ کرده بود. کوهن آنقدر باهوش بود که توانست راه خود را به مقامات بالای سیاسی و نظامی سوریه باز کرده و حتی به عنوان معاون وزیر دفاع این کشور نیز منصوب شد. بعد از مدت ها، اما کوهن به کمک سرویسهای اطلاعاتی شوروی دستگیر و اعدام شد. با این حال، اطلاعاتی که او بدست آورد آنقدر حیاتی بود که اسرائیل را قادر ساخت در جنگ سوم اعراب و اسرائیل (جنگ شش روزه) پیروز شود. بازیگران کمدی معمولاً در نقشهای درام فوق العاده خوب بازی میکنند و ساشا بارون کوهن هم از این قاعده مستثنی نیست.
در اینجا، این بازیگر بریتانیایی، شخصیت خرفت و احمقی را که طرفدارانش عادت دارند از او ببینند، کنار میگذارد. در عوض، او شور و شوق و بی باکی شخصیت کوهن جاسوس را به راحتی در طول شش قسمت به تصویر میکشد. در این سریال ساخته شده توسط گیدئون راف – سازنده سریال Prisoners of War، سریال اسرائیلی که Homeland بر اساس آن ساخته شده است – ساشا بارون کوهن احساس راحتی میکند، شاید به این دلیل که الی کوهن بسیار شبیه او بود. او از تظاهر به کسی که نیست لذت میبرد و در زمینه حیله و فریب هیچ کمبودی ندارد. چه کاشتن درختان اکالیپتوس برای اینکه نیروی هوایی اسرائیل بداند چه مکانهایی را باید هدف قرار دهد، چه با ستایش قدرت مردانگی ژنرالهای ارتش، کوهن راهی برای رسیدن به هدف خود پیدا میکند.
بازیهای مونیخ با فلش بکهایی به ۵۰ سال قبل از آن آغاز میشود، زمانی که گروه شبه نظامی فلسطینی سپتامبر سیاه در جریان بازیهای المپیک تابستانی مونیخ ۱۹۷۲ به اعضای تیم المپیک اسرائیل حمله کرد. حالا یک نفر ایده برگزاری بازی دوستانه فوتبال بین یک تیم آلمانی و یک تیم اسرائیلی را به عنوان احترام به قربانیان این حادثه مطرح کرده است. این برنامه ریزی به خوبی پیش میرود تا زمانی که آژانسهای اطلاعاتی مختلف اطلاعاتی دریافت کنند که حمله دیگری در حال برنامه ریزی است. تهدیدات کپی کاری شده در دنیای سیاست و جاسوسی رایج است. برای مثال باید بدانید که همانطور که در این سریال فاش میشود، مرکز تجارت جهانی در سال ۲۰۰۱ و پس از خنثی شدن یک حمله کمتر ویرانگر در همان منطقه در سال ۱۹۹۳، دوباره مورد حمله قرار گرفت؛ بنابراین کار خستگی ناپذیر نیروهای امنیتی و جاسوسان در سریال بازیهای مونیخ کاملاً قابل توجیه به نظر میرسد. آنها صرفاً متوهم و پارانوئید نیستند. آنها میفهمند که چه چیزی در خطر است. لذت تماشای این سریال زمانی به اوج میرسد که نیروهای امنیتی را در حال ماموریت میبینیم. این افراد انسانهای بی نقصی نیستند. آنها اشتباهات زیادی مرتکب میشوند و در یک صحنه، کمتر از یک دقیقه طول میکشد تا یک عامل عینکی موساد از مونیخ اخراج شود. در بیشتر موارد، این سریال شبیه یک قسمت طولانی از سریال ۲۴ به نظر میرسد. زمان در حال به پایان رسیدن است و باید کاری انجام شود.
سریالها و فیلمهای جاسوسی تمایل دارند خود را به دهه ۱۹۰۰ و بعد از آن محدود کنند، اما Turn: Washington’s Spies بینندگان را به دهه ۱۷۰۰ میبرد. در این سریال جاسوسی، یک کشاورز و دوستانش یک سازمان جاسوسی به نام حلقه کالپر ایجاد میکنند تا به شکست نیروهای بریتانیا در طول جنگ انقلابی آمریکا کمک کنند. وقایع این سریال اندکی پس از تسخیر لانگ آیلند و بندر نیویورک توسط سربازان بریتانیایی آغاز میشود، در شرایطی که آمریکا را در آستانه فروپاشی قرار میگیرد. مطمئناً بینندگان از ارائه نکات جزئی تاریخ در این سریال قدردانی میکنند، زیرا جزئیات مربوط به انقلاب آمریکا به اندازه موارد مربوط به جنگ داخلی شناخته شده نیست.
این سریال همچنین با روشی که در آن هوش بی بدیل ژنرال جورج واشنگتن را تحلیل میکند، مخاطبان را تحت تأثیر قرار میدهد. او با آگاهی از اینکه جاسوسان مرتبط با ارتش توجه زیادی را به خود جلب میکنند، موافقت میکند تا غیرنظامیان بیشتری به عنوان جاسوس مخفی مورد استفاده قرار گیرند. این تاکتیک بسیار موثر واقع میشود. او بسیار خوش مشرب و خوش زبان هم هست و نقل قولهای او بر جذابیت سریال میافزایند. او یک بار در مورد لزوم پرداخت به موقع و مناسب دستمزد میگوید: «عدم تسویه حساب میتواند دوست را به دشمن تبدیل کند» و میافزاید: «پرداخت بدهی نوعی آزادی است که همه احساسش میکنند».
براساس کتاب برنده پولیتزر لارنس رایت، به نام The Looming Tower: Al-Qaeda and the Road to ۹/۱۱، سریال The Looming Tower یا برج بلند به بررسی فعالیتهای القاعده در اواخر دهه ۹۰ میپردازد و در عین حال نشان میدهد که چگونه رقابت بوروکراتیک بین FBI و CIA ممکن است در عدم آمادگی آمریکا قبل از حملات ۱۱ سپتامبر نقش داشته باشد. رویدادها عمدتاً حول محور رئیس مرکز ضدتروریسم افبیآی در نیویورک معروف به “I-۴۹″، جان اونیل (جف دانیلز) میچرخد که متقاعد شده است حملهای قریب الوقوع در راه است.
اکثر تولیدات تلویزیونی و سینمایی از اشاره به حملات ۱۱ سپتامبر اجتناب میکنند، اما The Looming Tower این کار را بدون عذرخواهی انجام میدهد. هر کسی که مقصر است یا کارش را خوب انجام نمیدهد، نام برده، شرمنده و خوار میشود. بعلاوه، تصویرهای شفاف از دعوای درون سازمانی، همراه با روایت دقیق تمام رویدادهای کلیدی، این سریال را از یک درام اساسی به یک تریلر جذاب تبدیل میکند. این سریال در حالی که تماماً بی ناتوانی دولت متمرکز نمیماند، زمانی کافی را به اوج دوستی شخصیتها اختصاص میدهد و در عین حال به موضوعاتی مانند مذهب و نژادپرستی نیز میپردازد.
دیمین لوئیس سالها پس از بازی در سریال Homeland با مضمون سازمان سیا، اخیراً نقش دیگری در رابطه با جاسوسی بر عهده گرفته است. در فیلم A Spy Among Friends، او نقش نیکلاس الیوت را بازی میکند که یکی از بهترین مامورانی است که تا به حال برای MI۶ کار کرده است. الیوت پس از اینکه میفهمد همکارش کیم فیلبی یک مامور دوجانبه است، خود را در یک دوراهی میبیند، در حالی که دوستش هم برای بریتانیا و هم برای اتحاد جماهیر شوروی کار میکند. الیوت که از خیانت همکارش به شدت آزرده شده، با خود عهد میبندد که جلوی این خائن را بگیرد، اما انجام این کار سختتر از آن چیزی است که در ابتدا فکر میکند.
رویدادهای سریال به کندی پیش میروند که احتمالاً همان چیزی است که در MI۶ واقعی انجام میشود، با این حال به دلیل انبوهی از جزئیات تازه که در هر قسمت جدید در دسترس قرار میگیرد، پیچیدگی و تنش ثابت باقی میماند. پیروزی فیلبی در برابر MI۶ چیزی است که همه از آن خبر دارند. او علیرغم صدمات فراوان به بریتانیا، هرگز بهای اقدامات خود را پرداخت نکرد. فیلبی با موفقیت به اتحاد جماهیر شوروی گریخت و تا پایان عمر در آنجا زندگی کرد. بنابراین، هدف این سریال پاسخگویی به این سؤال است که او چگونه این کار را انجام داد و چرا به یک هوادار کمونیسم تبدیل شد. در این سریال، جزئیات متعددی در مورد این شخصیت و داستان جاسوسی او ارائه شده است که بینندگان را بیشتر از آنچه تصور میکردند در مورد سازوکار جاسوسی شوروی آگاه میکند.
یان فلمینگ یکی از بزرگترین جاسوسان تخیلی تاریخ را تصادفی خلق نکرد. او به لطف حضورش در بخش اطلاعات نیروی دریایی بریتانیا در طول جنگ جهانی اول، دقیقاً میدانست که جامعه جاسوسی چگونه کار میکند. از این رو سریال Fleming: The Man Who Would Be Bond ماجراهای او را پوشش داده و نشان میدهد که چگونه او طرحهایی را برای دفتر خدمات استراتژیک (OSS) مینوشت، و در عین حال به سبک زندگی عیاشانه خود نیز اشاره میکند، که بعداً در حین نوشتن کتابها، این عادت خود را به شخصیت باند نیز تزریق کرد.
فلمینگ شاید به اندازه جیمز باند جذاب نبود، اما سریال فلمینگ طوری ساخته شده است که انگار یک فیلم از مجموعه فیلمهای جیمز باند است. در تلاشی عمدی برای تحت تاثیر قرار دادن طرفداران ۰۰۷، این نسخه از فلمینگ مانند یک قهرمان سنگین وزن مشت میزند و دارای دیالوگهای جذاب کافی برای از راه به در کردن همسر ویسکونت روترمر است. تصاویر جذاب و پرهیاهوی زیادی در این سریال دیده میشود که چندان هم بد نیست. از آنجایی که این سریال عمداً شبیه باند ساخته شده است، نسبت به سایر سریالهای جاسوسی که بر اساس رویدادهای واقعی ساخته شده اند، سرگرم کنندهتر است.
سریال خبرچین: داستان یک جاسوس بر اساس کتاب مالوی کریشنا دار، مدیر بازنشسته اداره اطلاعات هند، «مأموریت در پاکستان: یک مامور اطلاعاتی در پاکستان»، داستان مامور مخفی کی سانکاران نایر را روایت میکند. در اوج درگیری هند با پاکستان، نایر مجموعهای از اطلاعات مهم را به دست آورد که به هند کمک کرد تا در طول جنگ هند و پاکستان در سال ۱۹۶۵ دست برتر را به دست آورد. برای بینندگان غیرهندی، خبرچین ممکن است این حس را ایجاد کند که بیش از حد خاص و ویژه است که بتوان روی تماشای آن سرمایه گذاری کرد، اما تماشای آن ضروری به نظر میرسد، زیرا برخی از رویههای مشکل دار و اشتباه آمریکا در امور خارجی را روشن میکند.
به عنوان مثال، مشخص شده است که ایالات متحده علیرغم امضای توافقنامه همکاری با پاکستان، از حمایت از پاکستان در جنگ با هند خودداری کرده است. همانطور که انتظار میرفت، رهبران پاکستان از این اتفاق ناخوشایند بوده و به چین به عنوان یک متحد جدید نزدیک شدند. علاوه بر این، این سریال جزییات بسیار دیگری از این درگیری و دوران را فاش میکند، از جمله اینکه چگونه این جنگ به طور مستقیم به استقلال و شکل گیری کشور بنگلادش کمک کرد.
داستان سریال پسران ما با پرونده بدنام گوش اتزیون در سال ۲۰۱۴ شروع میشود که در آن سه نوجوان اسرائیلی ربوده و به قتل رسیدند. این سریال سپس به عواقب این حادثه میپردازد، به ویژه ربودن و قتل یک شهروند فلسطینی ۱۶ ساله به نام محمد ابو خضیر توسط سه اسرائیلی. این سریال در بیشتر زمان روایت خود بر تحقیقات اعضای جامعه اطلاعاتی و تلاش آنها برای جلوگیری از جنگی تمام عیار بین اسرائیل و فلسطین متمرکز است.
طرفداران ژانر جاسوسی که از سیاست بدون روتوش و جاسوسی عمیق لذت میبرند، از پسران ما نیز راضی خواهند بود، زیرا این سریال جاسوسی از تعریف و تمجید یک طرف و محکوم کردن طرف دیگر خودداری میکنند. از آنجایی که هیچ قصدی برای جلب رضایت گروه خاصی وجود نداشت، این سریال اسرائیلی جنجال زیادی به پا کرد. نتانیاهو خواستار تحریم آن شد در حالی که مناطق مختلف فلسطینی نیز به چندین سوگیری موجود در آن خرده گرفتند. با این حال، HBO و سازندگان سریال پای سریال خود ماندند.
بدون شک یکی از جذابترین سریالهای مربوط به جنگ سرد، Deutschland ۸۳ به عمق تنشهای آلمان شرقی و غربی میپردازد. شخصیت اصلی مارتین راخ (یوناس نای)، یک نگهبان گشت مرزی است که به عنوان مامور مخفی برای HVA – شاخه اطلاعاتی اشتازی (پلیس مخفی آلمان شرقی) به آلمان غربی فرستاده میشود. نشان داده میشود که ماموریت راخ واکنشی مستقیم به نفوذ فزاینده آمریکا در بخش غربی قلمرو تقسیم شده آلمان است. در ابتدا، او به عنوان یک جاسوس بی میل و مردد به تصویر کشیده میشود، اما به زودی عاشق این کار میشود.
سریال جاسوسی Deutschland ۸۳ دارای شخصیتهای منفی خوش ساخت متعددی است، و این با تاریخ واقعی مطابقت دارد، زیرا آلمان شرقی یکی از بدترین مکانها برای زندگی در تمام اروپای کمونیستی بود. این سریال همچنین نشان میدهد که چگونه بدخواهی و عداوت افسران ارشد اغلب به جای اعتقاد اخلاقی شخصی، ناشی از تلقین، چاپلوسی و دورویی است؛ و با وجود فضای غم انگیز، این سریال از نظر زیبایی شناختی غنی است و از رنگ خاکستری کلیشهای به نفع فیلمبرداری رنگارنگتر اجتناب میکند.
بر اساس کتاب غیرداستانی Circle of Treason: A CIA Account of Traitor Aldrich Ames and the Men He Betrayed نوشته جین ورتفویل و ساندرا گرایمز، سریال The Assets ماجرای تلاشهای آلدریچ آلمز، مامور سازمان سیا است که اسراری را در ازای پول در اختیار اتحاد جماهیر شوروی قرار میدهد. این اطلاعات منجر به قتل چندین نفر از اعضای سیا شد که مخفیانه در اتحاد جماهیر شوروی مستقر بودند. یک درس زندگی آشکار در The Assets وجود دارد: حرص و طمع آیندهای ندارد. هنگام تماشای سریال، نمیتوان از اینکه آلمز به یک اندازه احمق و باهوش بود، شگفت زده نشد.
فروش اسرار حیاتی در ازای مبالغ هنگفت قطعاً به مهارت نیاز داشت، اما پس از آن او با ولخرجی بیش از ۶۰،۰۰۰ دلاری که بیش از حقوق یکسالش در سازمان سیا بود، خود را لو داد. او برای خود یک همسر کلمبیایی گرفت، یک ماشین جگوار و یک عمارت در شهرستان آرلینگتون، ویرجینیا خریداری کرد. این بی پروایی و جرأت ریسک کردن در تصمیم گیریهای تمام عمرش مشهود بود و حتی زمانی که دستگیر شد، در سخنانی معروف گفت: «دارید اشتباه بزرگی میکنید! یک نفر اشتباهی را گرفته اید!».
منبع:روزیاتو