به گزارش مجله خبری نگار، ساحرای دخترکم! تو را به جای بزرگ کردن، دفنت میکنم؛ قطعههای بدنت، اما اینجاست، زیرآوارها، زیرخرابهها، زیر آتش و دود، زیر پای مردان و زنان و کودکانی که لابه لای بدنهای تکه پاره در خرابهها و ویرانهها به دنبال تهمانده زندگیشان میگردند!
ساحرای دخترکم!
بخواب آرام؛ بخواب که اینجا مُردگانش زنده و زندگانش مُردهاند، بخواب آرام؛ بخواب که اینجا شبهایش روز و روزهایش شب است و مجالی برای سوگواری پرکشیدنت هم نیست!
بخواب آرام، بخواب آرام که باید در گور سرد دفنت کنم، بخواب آرام که سهمت از این دنیا به جای بازی و شادی و خنده، چیزی جز قحطی و آوارگی و مرگ نبود!
ساحرای دخترکم!
بخواب، تو هم همچون ۱۲ هزار کودک مظلوم آرام بخواب، راستی ساحرم میدانی در گور سردی که دفنت میکنم هر ۱۲ دقیقه یک کودک کنارت آرام میگیرد؟
ساحرای دخترکم!
تو را به جای بزرگ کردن، دفنت میکنم، قطعههای بدنت، اما اینجاست، زیرآوارها، زیرخرابهها، زیر آتش و دود، زیر پای مردان و زنان و کودکانی که لابه لای بدنهای تکه پاره در خرابهها و ویرانهها به دنبال تهمانده زندگیشان میگردند!
ساحرم!
اینجا در محله الشجاعیه، همسن و سالانت هم درد تو را میکشند، دردی از جنس مرگ، دردی از جنس مظلومیت، از جنس آوارگی و از جنس لبهای تشنه و شکمهای گرسنه.
ساحرای دخترکم!
اینجا بدنهای نوگلانی، چون تو با گلولهها بیگانه نیستند، آغوش میگوشایند برای مرگ! برای رهایی از سالها دیدن خون و آتش و دود، برای رهایی از زندهماندنی که مردگی است! برای رهایی از ندیدن مرگ مادر، مرگ برادر و خواهر!
ساحرای دخترکم!
بخواب آرام، بخواب که خوابت رهایی است از صدای گاه و بیگاه موشکها که وحشت بر قلب نحیفت میانداخت، بخواب که خوابت رهایی است از روزها و شبها گرسنه ماندن، بخواب که خوابت رهایی است از دیدن ویرانهها و چشمهای حیران و دلهای نگران.
ساحرای دخترکم!
بخواب، بخواب آرام که خاک سرد گور برایت از این دنیا امنتر است، بخواب که خاک سرد را با تو کاری نیست و برایت آغوش گشوده است.
ساحرای دخترکم!
بخواب آرام، بخواب که اینجا هرچه کوچکتر باشی، تیرها بزرگتر به سمتت میآیند.
ساحرای دخترکم!
لالالالا
لالالالا