به گزارش مجله خبری نگار/خراسان: زن ۲۹ ساله که با شکایت همسرش به اتهام خلوت کردن با نامحرم دستگیر شده بود، با بیان این مطالب به کارشناس اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: هشت سال قبل به طور سنتی با عنایت ازدواج کردم. او جوانی سر به زیر و ساده بود که در خواربار فروشی پدرش کار میکرد به همین دلیل هم پدرشوهرم از نظر مالی ما را حمایت میکرد تا هیچ کمبودی در زندگی نداشته باشیم. خلاصه زندگی مشترکمان را نیز در طبقه دوم منزل پدرشوهرم شروع کردیم به طوری که خانواده همسرم احترام زیادی برای من قائل بودند.
با وجود این و با گذشت چند سال از زندگی مشترکمان صاحب فرزندی نشدیم و من به همین دلیل نگران بودم. اگر چه خانواده همسرم هیچ گاه در این باره سخنی نمیگفتند که موجب رنجش من شود، ولی من دچار نوعی وسواس عاطفی شده بودم تا این که از عنایت خواستم منزل مستقلی را برای ادامه زندگی مشترک اجاره کند او هم یک واحد آپارتمانی در همان نزدیکی اجاره کرد که یکی از بستگان نزدیکش در همان مجتمع سکونت داشت.
بعد از این ماجرا ما به محل جدید نقل مکان کردیم و این گونه ارتباط ما با «هاتف» و خانواده اش نزدیکتر شد چرا که او و عنایت نه تنها از اقوام نزدیک یکدیگر بودند بلکه دوستی دیرینهای نیز داشتند. به دلیل این که همسر هاتف در بیرون از منزل کار میکرد، بیشتر خریدهای منزلشان را هاتف انجام میداد و هر بار که برای خرید نان یا مایحتاج ضروری دیگر بیرون میرفت گاهی برای ما نیز نان یا لوازم دیگر میخرید که من هم بارها از او قدردانی میکردم، اما آرام آرام متوجه رفتارهای عجیب هاتف شدم. چرا که او بیشتر سعی داشت زمانی که همسرم در منزل نیست به بهانههای مختلف به منزل ما بیاید، ولی هر بار من هم با بهانههایی مانع میشدم تا این که بالاخره با ارسال پیامهای محبت آمیز و رفتارهای عاطفی مرا فریب داد به طوری که دیگر با او در خلوت سخن میگفتم و حتی در نبود همسرش برای آنها غذا آماده میکردم.
از سوی دیگر نیز با عذاب وجدان شدیدی درگیر بودم که چرا با یک مرد نامحرم این طور رفتار میکنم. این گونه بود که تصمیم گرفتم به این رابطه شیطانی پایان بدهم قبل از آن که زندگی ام متلاشی شود. با این تصمیم منتظر ماندم تا بعد از رفتن عنایت به فروشگاه پدرش همسر هاتف نیز از خانه خارج شود و من برای همیشه خودم را از این عذاب وجدان رها کنم به همین دلیل برای آخرین بار به هاتف پیام دادم، اما غافل از این بودم که همسر او از مدتی قبل متوجه این خلوتهای شیطانی شده است و به همه پیامهای من و هاتف دسترسی دارد. خلاصه آن روز صبح طبق معمول همسر هاتف از خانه بیرون رفت و دقایقی بعد نیز هاتف طبق قرار قبلی به منزل ما آمد، اما همسر هاتف موضوع را به عنایت اطلاع داده و پیامکهای مرا برای او ارسال کرده بود.
خلاصه زمانی که من برای آخرین بار جملات قطع رابطه را در ذهنم مرور میکردم ناگهان همسرم به اتفاق نیروهای انتظامی و همسر هاتف از راه رسیدند و مرا به کلانتری هدایت کردند. اگر چه التماس میکردم تا عنایت مانند همیشه از خطایم بگذرد، اما دیگر دیر شده و این رسوایی بزرگ به بار آمده بود. حالا از شدت شرمساری نمیدانستم چگونه به چشمان مردی نگاه کنم که حتی یک بار هم به من بی احترامی نکرده بود و...
گزارش حاکی است، بررسیهای کارشناسی و قضایی این ماجرا به صدور دستور از سوی سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) در دایره مددکاری اجتماعی ادامه یافت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی