کد مطلب: ۲۷۰۰۷۷
۱۹ فروردين ۱۴۰۱ - ۱۷:۱۳
بسوزد پدر عاشقی

ضرب المثل ” بسوزد پدر عاشقی “

در این پست با معانی و مفهوم اصلی این ضرب المثل ایرانی زیبا و کاربردی آشنا می شوید. با مجله سبک زندگی نگارمگ همراه باشید.

به گزارش مجله خبری نگار، ضرب المثل باعث میشه که در کمترین زمان منظور خودمون رو با استفاده از تعداد کمی از کلمات به طرف مقابل برسونیم.

از طرفی خیلی از حرف‌ها رو نمیتونیم به صورت رک و مستقیم بزنیم، ضرب المثل‌ها باعث میشن که بتونیم به راحتی با استفاده از دو پهلو حرف زدن حرف خودمونو بزنیم.

خیلی از ضرب المثل‌ها هم معنی دقیق ندارن و وقتی با یه نفر صحبت می‌کنیم می‌تونیم به عنوان تموم کننده اون بحث از ضرب المثل استفاده کنیم تا طرف مقابل به معنیش فک کنه و از ادامه بحث خودداری کنه.

یه وقتایی هم واقعا برای توصیف یه موضوع هیچ چیزی بهتر از یه ضرب المثل نیست و اون وضعیت و اون حال و هوا رو فقط یه ضرب المثل میتونه توصیف کنه.

یکی از مواردی هم که می‌تونه به جذاب‌تر شدن صحبت‌های شما کمک کنه همین ضرب المثل‌ها و استفاده از اون هاست.

ضرب المثل ” بسوزد پدر عاشقی “

بسوزد پدر عاشقی کنایه از چیست؟

۱- این ضرب المثل را برای کسی به کار می‌برند که عاشق شده و این عشق به حدی است که صبر و تحمل را از او گرفته است. اصطلاحا به چنین شخص واله و عاشق می‌گویند: بسوزد پدر عاشقی که تو را به این روز انداخته است…

۲- معمولا در زبان فارسی وقتی چیزی برای انسان رنج آور می‌شود آن را با اصطلاح “بسوزه پدر … ” می‌آورند؛ مثلا کسی که از فقر رنج میبرد می‌گوید: بسوزد پدر بی پولی که کمرمان را خم کرده است.

ضرب المثل ” بسوزد پدر عاشقی “

اصطلاح بسوزد پدر عاشقی در شعر شهریار

جناب شهریار در فراق معشوقه اش شعری سروده است که از این اصطلاح با عنوان ” پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم” استفاده کرده است که اشاره به اوج غم و اندوه خویش دارد.

یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگرگوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
خون دل می‌خورم و چشم نظر جام
جرمم این است که صاحب دل و صاحب نظرم
من که با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانی است به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود را به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم
هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود
که به بازار تو کاری نگشود از هنرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه‌ی معشوقه‌ی خود می‌گذرم
تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم
خون دل موج زند در جگرم، چون یاقوت
شهریارا چه کنم لعلم و والاگهرم

ضرب المثل ” بسوزد پدر عاشقی “

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر