مجله خبری-سبک زندگی نگار: اصطلاح جنگ سرد نخستین بار و در سال ۱۹۴۵ در نوشتهای از جرج اورول به نام «شما و بمب اتمی» وارد ادبیات سیاسی دنیا گردید. ولی این جنگ بین آمریکا و شوروی سابق، دنیا را با حوادث جدیدی مواجه کرد.
آمریکا و شوری، در طی جنگ جهانی دوم در برابر قدرتهای مرکزی یا متحدین، متفق شدند و جنگیدند. بااینوجود، ارتباط بین این دو ملت همیشه بحرانی بود. مقامات آمریکا از مدتها پیش نگران کمونیسم شوروی و ژوزف استالین، رهبر روسیه و حاکم خودسر این کشور، بودند. سران روس هم از آمریکا به علت قبول نکردن اتحاد جماهیر شوروی بهعنوان یک عضو قانونی جامعهی بینالملل و همینطور درنگ در وارد شدن به جنگ جهانی دوم و کشته شدن میلیونها روس عصبانی بودند. بعد از پایان جنگ جهانی دوم، این نارضایتیها در شکل احساسی دوطرفه از بیاعتمادی و دشمنی آغاز شد.
توسعهطلبی شوروی بعد از جنگ در اروپای شرقی، هراس آمریکا از این که روسیه بخواهد دنیا را کنترل کند زیاد شد. در این بین، شوروی هم از مسئلهای که از دید آنها برخورد مداخلهجویانه، جنگطلبانه و قدرتمندانهی مقامات آمریکایی در برابر ارتباطات بینالمللی بود، نفرت پیدا کرد. در این محیط آشوب زده، هیچکدام از دو طرف مقصر کامل جنگ سرد نبودند؛ درحقیقت، بعضی مورخان ادعا دارند که اتفاق جنگ سرد به ناچار بود.
جنگ سرد
بعد از پایان جنگ جهانی دوم، بیشتر مقامات آمریکایی قبول کردند که بهترین راه دفاعی علیه تهدید شوروی، یک استراتژی به نام سد نفوذ است.
در ضمن، استراتژی سد نفوذ توجیه خوبی برای تقویت نظامی غیرمنتظره در ایالاتمتحده بود. گزارش شورای امنیت ملی آمریکا در سال ۱۹۵۰، موسوم به NSC-۶۸، به هری ترومن، رئیسجمهور آن زمان آمریکا، پیشنهاد کرد که کشور باید از نیروی نظامی خود برای پیشگیری از توسعهطلبی شوروی در هرکجای جهان استقرر کند. با این کار باید چهار برابر بودجهی دفاعی کشور بالا میرفت.
مقامات آمریکایی، بهصورت اختصاصی، توسعهی سلاحهای هستهای، مانند سلاحی که به جنگ جهانی دوم پایان داد را تشویق میکردند. درنتیجهی آن، یک مسابقهی جنگ افزاری مرگبار صورت گرفت. شوروی در سال ۱۹۴۹ بمب هستهای خود را آزمایش کرد. رئیسجمهور ترومن هم در جواب ابراز کرد که ایالاتمتحده در حال ساخت یک بمب هستهای با قدرت تخریب بیشتر است؛ یک بمب هیدروژنی یا یک ابربمب. درنهایت، خطر به انجام جنگ سرد علنی شد.
گسترش آتش جنگ سرد
نخستین آزمایش بمب هیدروژنی در جزیرهی مرجانی انیوتاک در مارشال آیلندز انجام گردید و نشان داد که دوران اتمی شدن میتواند چه اندازه وحشتناک باشد. این بمب انفجاری به بزرگی ۲۵ مایل مربع به وجود آورد و همه جزیره را نابود کرد، باعث به وجود آمدن حفره بزرگ در کف اقیانوس گردید و قدرت آن برای نابودی نیمی از منهتن بس بود. آزمایشهای بعدی هستهای آمریکا و شوروی باعث پخش شدن ذرات رادیواکتیو در اتمسفر گردید.
این تهدید همیشگی به وجود آمده از نابودی هستهای، اثر بزرگی بر زندگی مردم آمریکا گذاشت. مردم آغاز به ساخت پناهگاههایی در حیاطهای پشتی خود کردند. آنها در مدارس و مکانهای عمومی، مانور حملهی موشکی دیدند. دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ فیلمهای محبوبی شایع شد که طرفداران سینما را با مفاهیمی مانند انهدام هستهای و موجودات جهشیافته میترساندند. در این سالها، جنگ سرد در زندگی روزانه آمریکاییها حضور پیدا کرده بود.
تعریف جنگ سرد
اکتشافات فضایی دیگر زمینه هیجان آور از رقابت در جنگ سرد بودند. موشک بالستیک اینترکانتیننتال R-۷ ساخت شوروی در چهارم اکتبر ۱۹۵۷ اولین قمر مصنوعی جهان با نام اسپوتنیک و همینطور نخستین شیء ساخت دست انسان برای قرارگیری در مدار زمین را به فضا پرتاب کرد که برای بیشتر آمریکاییها، یک حیرت آوری بزرگ و همین طور خبری دلخراشی بود.
آمریکا هم که نمیخواست کم باورد در سال ۱۹۵۸ نخستین ماهوارهی خود به نام «کاوشگر یک» را به فضا فرستاد. بااین وجود، روسها هنوز یک قدم جلوتر بودند و در آوریل ۱۹۶۱ نخستین انسان را به فضا فرستادند.
در ماه مه همان سال، آلِن شفرد، به نخستین آمریکایی تبدیل شد که به فضا رفت و پرزیدنت جان اف کندی در پیامی جسارت آمیز ادعا کرد که آمریکا تا پایان این دهه نخستین انسان را به کرهی ماه میفرستد. پیشبینی او در بیستم جولای ۱۹۶۹ به واقعیت رسید و نیل آرمسترانگ در قالب مأموریت آپولو ۱۱ سازمان ناسا نخستین انسانی بود که پا بر روی کرهی ماه میگذارد. اکنون آمریکاییها رقابت فضایی را برده بودند.
فضانوردان آمریکایی تبدیل به قهرمانان میهن گردیدند. روسها در مقابل، تبهکارانی پایانی به دیده میشدند که تلاش میکردند با کوششهای وسیع و بیرحمانهی خود بر آمریکا غلبه کنند و قدرت نظام کمونیستی را ثابت کنند.
ولی، کمیتهی فعالیتهای غیرآمریکایی مجلس در سال ۱۹۴۷ جنگ سرد را به طور دیگر وارد خاک آمریکا نمود. این کمیته آغاز به منتشر کردن یک گزارشهایی کرد که نشان میداد عملیات خرابکاری کمونیستی در خاک آمریکا هنوز به کار خود ادامه میدهد.
آشنایی با جنگ سرد
به جز مبارزه علیه خرابکارهای شوروی در داخل، نگرانی فزایندهی دیگر در ارتباط با تهدید شوروی در آنطرف مرز آمریکا بود. نخستین اقدام نظامی جنگ سرد در ژوئن ۱۹۵۰ و هنگامی شروع گردید که ارتش خلق کرهی شمالی با پشتیبانی شوروی به همسایهی جنوبی و غربگرای خود حمله کرد. خیلی از مقامات آمریکایی ترس آن داشتند که این نخستین اقدام در جبههی کمونیستها برای تصرف جهان باشد و فکر میکردند که دیگر سیاست عدم مداخله جوابگو نیست. ترومن ارتش آمریکا را به منطقهی کره فرستاد، ولی جنگ کره به بنبست کشیده شد و در سال ۱۹۵۳ به پایان رسید.
ایالاتمتحده و دیگر اعضای سازمان پیمان آتلانتیک شمالی، موسوم به ناتو، آلمان غربی را بهعنوان عضو جدید قبول کردند و تحریمهای نظامی این کشور را فسخ نمودند. روسها با پیمان ورشو، یک تشکیلات دفاع برابر میان اتحاد جماهیر شوروی، آلبانی، لهستان، رومانی، مجارستان، آلمان شرقی، چکسلواکی و بلغارستان، به این اقدام جواب دادند. این ارتش متحد تحت فرمان مارشال ایوان کونف از شوروی بود.
بعد از این رویداد، دیگر جدالهای بینالمللی اتفاق نیفتاد؛ پرزیدنت کندی در اوایل دههی ۱۹۶۰ با شماری از وضعیت پیچیده در همسایگی خود مواجه شد. با انجام عملیات خلیج خوکها در سال ۱۹۶۱ و بحران موشکی کوبا در سال بعد، به نظر میرسید که تهدید کمونیسم واقعی در جهان سومِ ناآرام و پسااستعماری در حال ریشه زدن است.
این تهدید در هیچ کجا بهاندازهی ویتنام واضح نبود؛ جایی که سقوط رژیم استعماری فرانسه باعث کشمکشی بین نِگو دین دیِم، ملیگرای تحت حمایت آمریکا در جنوب و هوشی مین، ملیگرای کمونیست در شمال شده بود. ایالاتمتحده تا دههی ۱۹۵۰ خود را متعهد به ماندگاری یک دولت ضدکمونیستی در منطقه میدانست و تا اوایل دههی ۱۹۶۰ برای رهبران آمریکایی معین شده بود که چنانچه آنها بتوانند توسعهطلبی کمونیسم در منطقه را مانع گردند، خواهند توانست از راه دیم مداخلهی فعالانهتری داشته باشند. بااینحال، چیزی که از نگاه آنها قرار بود یک مداخلهی نظامی محدود باشد، به یک نبرد ۱۰ ساله تبدیل گردید.
ریشههای جنگ سرد
پرزیدنت ریچارد نیکسون بهمحض قدرت گرفتن در آمریکا، رویکردی جدید در روابط بینالملل اتخاذ کرد. او بهجای نگاه به جهان بهعنوان یک مکان دوقطبی پرتنش، دیپلماسی را جایگزین اقدامات نظامی برای به وجود آوردن قطبهای بیشتر کرد. برای همین و برای پایان این نبرد، او بعد از سفر به چین در سال ۱۹۷۲، سازمان ملل را تشویق کرد تا دولت کمونیستی این کشور را به رسمیت بشناسد.
وی همینطور سیاست تنشزدایی در برابر اتحاد جماهیر شوروی را انجام داد. نیکسون و لئونید برژنف، رهبر پیشین اتحاد جماهیر شوروی، در سال ۱۹۷۲ پیمان محدودیت تسلیحات استراتژیک را امضا کردند که برپایه آن تولید موشکهای هستهای از سوی دو طرف را منع میکرد و قدمی برای کاهش دههها تهدید جنگ هستهای بود.
برخلاف تلاشهای نیکسون، آتش جنگ سرد مجددا و در دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان از سر گرفته شد. ریگان هم مثل خیلی از رهبران نسل خود اعتقاد داشت که گسترش کمونیسم در جهان، آزادی را در همهجا را تهدید میکند. درنتیجه، وی آغاز به کمکهای نظامی و مالی به دولتها و گروههای شورشی ضدکمونیستی در همه جهان کرد. این سیاست که به صورت خاص در مناطق درحال گسترش مانند گرانادا و السالوادور انجام گردید، دکترین سیاسی ریگان لقب گرفت.
گر چه ریگان آغاز به مبارزه با کمونیسم در آمریکای مرکزی کرد، ولی اتحاد جماهیر شوروی در حال از هم پاشیدن بود. شوروی در جواب به مشکلات اقتصادی شدید و بالا گرفتن تنشهای سیاسی در قلمروی خود، در سال ۱۹۸۵ میخاییل گورباچف را بر سر کار آورد و دو سیاست جدید را شروع کرد. سیاست «درهای باز» و «اصلاحات اقتصادی» دو اقدام شوروی برای بازتعریف رابطهی روسیه با همه دنیا بودند.
رخنه شوروی در اروپای شرقی کمرنگ گردید. در سال ۱۹۸۹، همه دولتهای کمونیستی منطقه جای خود را به دولتی ضدکمونیستی دادند. در نوامبر همان سال، سرانجام دیوار برلین، بهعنوان آشکارترین نشان دههها جنگ سرد، فرو ریخت. این اتفاق تنها دو سال بعد از آن اتفاق افتاد که ریگان در یک سخنرانی در دروازه براندنبورگ در برلین، رهبر شوروی را به چالش کشید؛ او در این سخنرانی گفت: «آقای گورباچف، این دیوار را خراب کنید.»
اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ از هم پاشید و جنگ سرد به آخر رسید.