به گزارش مجله خبری نگار، تحقیقات متعددی از «اضطراب شدید» دانشآموزان در مدرسه حکایت دارند. بررسی جدیدی دربارهٔ مدارس انگلستان نشان میدهد که امتحانهای سنگین و سخت بر سلامت روانی نوجوانان اثر گذاشتهاند. طبق نظرسنجیهای انجامشده، نیمی از دانشآموزانی که تابستان گذشته مشغول امتحانات بودند گفتهاند در آن دوره با استرس دستوپنجه نرم کردهاند؛ و متخصصان توصیه میکنند که امتحانات مختلف، از جمله کنکورها و آزمونهای جامع باید برای محافظت از دانشآموزان در برابر چیزی که «معضل استرس» نامیده میشود سادهتر و محدودتر شوند.
اما از نظر فرانک فوردی، آنچه حتی بیش از این جای نگرانی دارد روندی است که طی آن احساسات و تجربههای عادیِ کودکان امروزی مدام شکل و شمایل پزشکی پیدا میکنند.
امتحان همیشه برای دانشآموزان استرسزا بوده، اما فقط در سالهای اخیر است که این استرس به مشکلی پزشکی تبدیل شده. مشکلی که گویی باید به هر قیمتی از کودکان در برابرش محافظت کرد. امروزه کودکان دائماً در معرض روایتهایی قرار دارند که همه چیز را به بیماری تعبیر میکند، روایتی که «نهفقط احساسکردن و تجربهکردن مشکلات را چارچوببندی میکند، بلکه عملاً دعوتی است به بیماری». این روایتها را در مرتبۀ اول خود دانشآموزان و سپس پدر و مادرهایشان بسیار جدی میگیرند.
در سال ۲۰۱۹ گزارشی نشان داد که، طی یک سال، شمار دانشآموزانی که در جلسات مشاوره دربارۀ استرس امتحان ابراز نگرانی کردهاند ۲۰۰ درصد افزایش یافته است. بیتردید اگر آن گزارش امروز منتشر میشد این رقم احتمالاً به ۳۰۰ یا حتی ۴۰۰ درصد میرسید.
این روند فقط به «استرس امتحان» محدود نمیشود. رفتارهای ناهنجار دانشآموزان هم دیگر «بیانضباطی» یا «دردسرسازی» تلقی نمیشود، بلکه با برچسبهای پزشکی معنا پیدا میکند. مثلاً کودکانی که از مدرسه بیزارند امروزه ممکن است دچار «فوبیا» تشخیص داده شوند. یعنی احساسات معمولی حالا در قالب مفاهیم درمانی بازتعریف میشوند. جای تعجب ندارد که در سه دهۀ گذشته کودکان این روایت را درونی کردهاند و تجربههای خود را با واژگانی روانشناختی مانند «استرس»، «تروما» و «افسردگی» توصیف میکنند.
رابرت مرتونِ جامعهشناس چنین روندی را «پیشگویی خودمحققکننده» نامید، یعنی باورهایی که دربارهٔ افراد وجود دارد آنها را به رفتاری وامیدارد که همان باورها را تأیید میکند؛ بنابراین اگر دائماً به کودکان بگوییم که تجربههایی مثل امتحان موجب استرس، تروما یا افسردگی خواهد شد، بسیاریشان همان را تجربه خواهند کرد. بدتر اینکه، این مسئله فقط به کودکان و نوجوانان محدود نخواهد ماند و «بیماربودن» به بخشی جداییناپذیر از هویت بسیاری از مردم در جامعه تبدیل میشود و آنها را در مقابل هر شکلی از فشار ناتوان میکند. این فرهنگِ شکنندگیْ به پرورش نسلی از قربانیان منتهی خواهد شد.