به گزارش مجله خبری نگار، پدرتان برای شما قهرمان بوده یا یک مرد معمولی؟ «ایو سیمون» در کتاب خود، داستانی متفاوت از پدرش روایت میکند. پدری که در ۲۰ سالگی از دست داد و تلاش میکرد شبیه او نباشد. برایش قهرمان نبود، اما ایو سیمون خود را مدیون عشق و محبت پدرش میداند.
این نویسنده فرانسوی، که همسرش ایرانی است، در کتاب «یک مرد معمولی» از پدرش واگویههایی نوشته است. او در بخشی از کتاب چنین میگوید: «آیا تو قهرمان رویاهایم بودی؟ مردی که نمیخواستم شبیه او باشم. اما همچون الماسی گرانبها، درون وجودم حملش میکردم؛ الماسی که خوشطینتی، بزرگواری و عطوفتش تغییرناپذیر بود.»
ایو سیمون در قالب یک نامه، تمام احساساتی را که هرگز فرصت ابرازشان را نیافته بود، به پدر متوفیاش مینویسد. او خلاصهای از ۲۰ سال زندگی مشترکشان را بازگو میکند؛ سالهایی که بیشتر در سایه عدم درک متقابل سپری شد. این مرحله از عدم درک، به طغیانی نوجوانانه منجر شد؛ طغیانی علیه پدری که آرزو داشت پسرش مهندس شود.
با پیشرفت داستان، این حس طغیان جای خود را به عشقی عمیق و بیپایان میدهد؛ عشقی که برای پدر، و حتی برای خود نویسنده، شاید دیگر خیلی دیر شده بود.
ایو سیمون، پدرش را «یک مرد معمولی» توصیف میکند؛ بدون هیچ ویژگی خاص یا داستان قهرمانانه. اما به گفته او، هر مردی داستان خودش را دارد و رابطه پدر و پسر، پیوندی منحصربهفرد است. او با مرور گذشته، به دوران کودکی و جوانی خود بازمیگردد؛ زمانی که در کنار پدری بود که هرگز به درستی درک نشد.
ایو سیمون یادآوری میکند که پدرش یک کارگر راهآهن بود و خود او همیشه در آرزوی فرار از این زندگی ساده و معمولی بود. او از پدری که پس از یک روز سخت کاری، برای استراحت به کافه میرفت، خجالت میکشید. در جمع دوستان دبیرستانیاش، از وضعیت اجتماعی خانوادهاش شرم داشت و لطافت و مهربانی پنهان در رفتار پدر را نمیدید.
اما این فاصله عاطفی دیرزمانی باقی نماند. ایو سیمون به پدرش نزدیک شد، اما خیلی دیر؛ زمانی که پدر در بستر بیماری لاعلاج بود. همین تأخیر است که حسرت و لطافتی عمیق به داستان او میبخشد؛ پشیمانی از شورشهای جوانی و نگاهی که اکنون، پدرش را به عنوان گوهری ارزشمند در زندگیاش میبیند.