به گزارش مجله خبری نگار، وضعیت تیم فوتبال تراکتور در روزها و هفتههای اخیر داستانی تکراری و دوری باطل است. عدهای بهصورت گسترده در فضای مجازی و عدهای معدود در دنیای واقعی، با اهانت به زنوزی و خانوادهاش، خواستار تحویل گرفتن تیم از او شدند و دلسردی مالک باشگاه را کلید زدند. اتفاقی که دوباره بحث واگذاری و در ویترین فروش قرار دادن تیم را به میان آورد. گویی گرفتاری در گرداب تکرار تاریخ، سریال تکراری این تیم است. سرنوشتی که شاید مکافات اعمال مجموعهای از عوامل باشد. از مالک، مدیریت، کادرفنی و بازیکنان گرفته تا هواداران و حتی عوامل خارج از باشگاه و فوتبال.
تراکتور طی بیش از نیم قرن عمر خود، فارغ از فراز و فرودهای بسیار و آمدن و رفتنهای فراوان، در معیار و شاخص فوتبالی که کسب جام است، دستاوردی غیر از دوبار قهرمانی در جام حذفی نداشته (یکی از جامها در زمان قبل از واگذاری تیم به زنوزی بوده و دیگری بعد از آن) و جام لیگ برتر همواره در مسیر رسیدن به تبریز با مانع روبرو شده است. موانعی که گاه در ابتدای راه پیش آمده و گاهی نیز در آخرین دقایق دیدار هفته پایانی که از آن به عنوان جمعه سیاه یاد میشود.
بهراستی دلیل پیش آمدن موانع در مسیر کسب جام قهرمانی لیگ برتر طی پنجاه و اندی سال چه چیزی است؟ به واقع پاسخ این سوال را باید در اصل مرور وقایع گذشته جستجو کرد تا بدانیم کجای کار گیریم که گرفتار این گرادب پیریم.
گیریم که زنوزی طی این ۶ سال تراکتور را به روز سیاه نشانده و خانه را ویرانه کرده است. تراکتور پیش از او، طی ۴۷ سال کجا بوده و در چه مسیری پیش رفته که اکنون برخی مدعی بیراهه رفتن تراکتور هستند؟ اینکه تیر آماده در کمان مشکلات و کاستیها همواره به سوی رأس نشانه رود و مطالبهگری از آنکه بر صدر نشسته صورت گیرد؛ امری بدیهی است. امّا سوال این است که مدعیان تغییر مالکیت، خود برای تراکتور چه کردهاند؟ کدامین آب را بر آتش همواره فروزان این تیم ریختهاند؟ چه زمانی نیازهای حیاتی تراکتور را از تهیه آب معدنی تمرین فراتر بردهاند؟
همگان بر این حقیقت اذعان دارند که فضای هواداری تراکتور و به بیانی لیدرها، جریانسازها و هدایتگران سکوها، همان محدود نفراتی هستند که در صحنه فضای مجازی برای باشگاه راهکار و چشم انداز تعیین میکنند و در پس پرده به دنبال سهم خود از مناصب و منافع باشگاه هستند. برای این نفرات، مالک شخص باشد یا ارگان تفاوتی ندارد و صراحتاً خود را صاحب نظر در تصمیمات کلان باشگاه میدانند. روزی خواستار نظامی شدن تیم بودند و بعد پیگیر خصوصیسازی شدند و حال بهدنبال ورود شبهدولتیها به موضوع مالکیت تیم هستند.
با تمام این اوصاف، نباید بر اشتباهات مدیریتی باشگاه تراکتور در سالهای گذشته چشم پوشید؛ چرا که یکی از اصلیترین عوامل به وجود آمدن وضع موجود عدم شفافیت است. شفافیتی که در پشت غبار باج خواهی همان نفرات مدعی، پنهان مانده است. رویه باج دادن بازیکن و مربی و مدیر باشگاه برای در امان ماندن از حملات مجازی، تا جایی پیش رفته که آن عده اکنون سهم خود را از شخص زنوزی طلب میکنند و همین موضوع مالک باشگاه را عصبانی کرده است.
هر چند رسیدن به این مرحله از باجخواهی یکی از تبعات و تاوانهای اشتباهات شخص زنوزی است که در سال اول تحویل تراکتور با مشاوره افراد غیر فوتبالی، با افراد کوچک رفتاری بزرگوارانه داشت و حال، همان کوچک مردان خود را بزرگ میپندارند.
حلقه مشاوران ناکاربلد، کاری را انجام دادند که آن پدر برای ابهت دادن به پسر خود، نامش را رستم نامید بعد خود از آن میترسید. همان مشاورانی که با برگزاری جلسات متعدد با به اصطلاح بزرگان مجازی، چنان بهایی به آنان دادند که اکنون برای تحقق خواستههایشان تمامی اصول اخلاقی را زیر پا گذاشتهاند.
شواهد گویای این واقعیت است که زنوزی فارغ از اشتباهاتش هر آنچه از دستش برآمده را برای تراکتور انجام داده، ولی از اینکه هم سالانه متحمل هزینه کلان باشگاهداری باشد و هم خود و خانوادهاش مورد اهانت قرار گیرند، به ستوه آمده و واهمهای از مواجهی رو در رو با این مدعیان نداشته و قصد دارد تا تکلیف را یکسره کند.
همانانی که دو سال پیش که تیم در آستانه سقوط قرار گرفته بود و زنوزی در آن مقطع نیز برای واگذاری باشگاه اعلام آمادگی کرد، در جلسهای که از سوی رئیس کانون وقت باشگاه و با حضور جمعی از پیشکسوتان و لیدرها برگزار شد، دلیل اُفت تیم را نیامدن بازیکنان بزرگ به تراکتور به دلیل قطع ارتباط و عدم همکاری زنوزی با ایجنت مشخص میدانستند و خواستار احیای این رابطه بودند و حتی برخی از آنان پیشگام دستبوسی از آن شخص شدند تا دوباره با تراکتور همکاری کند و پای بازیکنان بزرگ را به این تیم باز کنند.
حال چه شده که در سکوها علیه همان شخص فحاشی میکنند و مدعیاند که اگر زنوزی سکان باشگاه را به ما سپرده بود، وضع تیم چنین نبود و چنان بود!
باز هم یک طرف مقصر این ماجرا شخص زنوزی است که خود را درگیر این گرداب کرده است. او که زمانی سرمست از نسیم «یاشاسین آتا زنوزی» صبحگاه بود، حال نفیر «خاندان زنوزی ... پولوزی» شامگاه را میشنود، باید با خصلت دیرین برخیها کنار بیاید. عدهای که همواره باد به هر سویی وزد آن سوی هستند. هدایت پیشهگانی که خود گم کرده راهند. همانانی که به پشت کاروان افتاده بارند.
همان بار کجی که سالهاست به منزل نرسیده و یقیناً با این رویه هرگز نخواهد رسید.
نویسنده: مصطفی سپهری