به گزارش مجله خبری نگار/اطلاعات: حسین مرعشی از فعالانِ سیاسی اصلاحطلب و دبیر کل حزب کارگزاران سازندگی است. نماینده دورههای پنجم و ششم مجلس بوده است. این فعال سیاسی در ادامه گفتگوهایی که در آستانه انتخابات ترتیب داده ایم، دعوت ما را پذیرفت و با ما به گفتگو نشست. آنچه در ادامه میخوانید، ماحصل این گفتگوست.
*در آستانه انتخابات قرار داریم و دائما به مردم گفته میشود که شرایط کشور حساس است و مسئولان مردم را دعوت به مشارکت میکنند. آیا صرف حضور مردم کافی است و فقط کمیت در این رویداد اهمیت دارد؟ اگر انتخابات مهمترین مجرایی است که مردم میتوانند به حق و حقوق خود دست پیدا کنند و در سرنوشت کشور مشارکت داشته باشند، نباید این مهم توسط خود مردم احساس شود؟
اولین مسالهای که باید به آن توجه کرد، گذار کشوری مثل ایران از توسعه نیافتگی یا نیمه توسعه یافتگی فعلی به شرایط مطلوب و رسیدن به استقرار حکومتی است که مبنای آن رای مردم و دموکراسی باشد و برای آنکه نظام حکومتی کارآمد باشد و نتایج ملموسی را برای مردم ایجاد کند، هیج راهی غیر از صندوق رای و انتخابات وجود ندارد. این به عنوان یک اصل نه فقط در آستانه انتخابات بلکه طی زمانهای مختلف باید در مدارس ایران تدریس شود و به عنوان یک امر قطعی در رسانهها آموزش داده و منتقل شود. در حقیقت مردم برای گذار از عقب ماندگیها باید به صندوقهای رای و انتخابات تکیه کنند.
اما اولین مسالهای که وجود دارد این است که انتخابات باید واقعی باشد. انتخابات واقعی همان انتخابات رقابتی است. وقتی عنصر رقابت از انتخابات گرفته شود، معلوم است که تضعیف میشود. از دلایلی که اکنون جمهوری اسلامی مجبور است از طریق رسانههای مهمی نظیر صدا و سیما خود را به آب و آتش بزند و همه افرادی را که تا کنون به صدا و سیما دعوت نمیشدند، دعوت کند که بیایند و مردم را به حضور در انتخابات تشویق کنند به دلیل این است که در دو انتخابات ۱۳۹۸ و ۱۴۰۰ عنصر رقابت را از انتخابات گرفته بودند و این اثرات بسیار مخربی را در فضای سیاسی و اجتماعی ایران به جا گذاشته است.
آنچه که موجب شلوغیهای سال ۱۴۰۱ بعد از فوت مهسا امینی شد، در حقیقت نتیجه و عکس العمل مردم به دو انتخابات ۹۸ و ۱۴۰۰ بود و کاری که حکومت با آنها کرد و اجازه نداد مردم در انتخابات، آزاد و با نشاط باشند و حرف خود را بزنند. این کاملا منطقی است که مردم متوجه امور میشوند. چرا مردم میفهمند که انتخابات برایشان خوب نیست؟ چرا انتخابات با حجم گسترده تبلیغات نمیتواند در شهری مثل تهران مشارکتی بالاتر از ۱۲ درصد را ثبت کند؟ برای احتمال درصد پایین مشارکت نمیتوانیم بگوییم مردم متوجه نمیشوند؛ اتفاقا مردم با پوست و گوشت خود این موضوع را درک میکنند که این انتخابات استاندارد نیست و رقابتی در آن وجود ندارد. برای مجلس دوازدهم ۱۵ هزار نفر کاندیدا در کشور تائید صلاحیت شده اند و اشخاص ازطیفهای مختلف در میان کاندیداها وجود دارند و به نوعی پخش شده اند.
با این فرمان جلو رفتن به این معناست که این یک انتخابات اجتماعی است و پیام سیاسی ندارد و اصولا انتخابات سیاسی تلقی نمیشود، در حالی که ذات انتخابات در درجه اول سیاسی است و پس از آن اجتماعی. به بیان دیگر چهرههای سیاسی باید پای کار باشند که در این انتخابات حضور ندارند و جمهوری اسلامی به جماعتی که هیچ اثرگذاری سیاسی ندارند و حداکثر میتوانند گروه خانوادگی، یک قوم یا نهایتا یک شهری را بسیج کنند، تکیه کرده است، در این شرایط آراء هم شکسته میشود. در واقع ما با اقیانوسی از سیاست به عمق کم مواجه هستیم که به هیچ عنوان به درد کشور نمیخورد. در هیچ کجا نمیبینید که صاحبان لیستهای انتخاباتی به مردم گفته باشند که با ورود به مجلس چه کاری قرار است انجام دهند و برنامه شان چیست. کدام مساله از مسائل ایران را میخواهند در مجلس آینده حل و فصل کنند. در حقیقت شما با لیستی از اسامی مواجه هستید که هیچ محتوایی جز نام افراد ندارد.
بخش بعدی که تکمیل کننده پاسخ به پرسش شماست، این است که مدتی طولانی است که کارایی مجلس از آن گرفته شده است. شما مجلسی دارید که قانونگذاری میکند، شورای نگهبانی دارید که از مجلس قدرتمندتر است و قوانین مجلس را رد میکند و مجمع تشخیصی دارید که با سیاستهای کلی مصوبه مجلس را متوقف میکند و شورای عالی انقلاب فرهنگی دارید که قانونگذار است. امام (ره) در دوران مجلس اول فرمودند که مجلس در راس امور است. تشخیص بنده این است که، چون مجلس در آن زمان هماهنگ و همراه با امام بود، ایشان این سخن را گفته اند و اگر مجلس با امام زاویه داشت ایشان این سخن را نمیگفتند. مجلس یازدهم بیش از آنچه که مجلس اول به امام وفادار بود به رهبری وفادار است. آیا با وجود این همه نزدیکی مجلس با منویات رهبری، مجلس در راس امور هست؟ مردم که قرار نیست برای هیچی در انتخابات شرکت کنند. نه برنامهای وجود دارد و نه سیاستمداران موثر در صحنه هستند و نه مجلس قدرت کافی برای حل مشکلات مردم را دارد. مجلس یازدهم چهار بودجه تصویب کرده است که هر چهار مورد آن حداقل ۴۵ درصد تورم برای کشور ایجاد کرده است. پس منافع مردم کجا لحاظ شده و از مردم کجا دفاع شده است؟
*اینکه مردم در انتخابات حضور کمرنگ خواهند داشت به این علت است که مجلس اصطلاحا بی خاصیت شده و اگر برنامهای هم وجود داشته باشد نتیجهای ندارد؟
نهادهای منتخب مردم در دورههایی با یک شیب ملایم تضعیف شده اند و اگر میخواهیم نهاد انتخابات در ایران بار دیگر جدی شود، نیازی به این حجم از تبلیغات و برگزاری میزگردهای فشرده یک ماه مانده به انتخابات ندارد. باید از اساس تغییرات صورت پذیرد. توجه داشته باشید که ما ملت متکثری هستیم. گروههای سیاسی متفاوتی داریم و باید در نظام سیاسی ایران تحزب پذیرفته شود و انتخابات بدون احزاب نیرومند بی معنی خواهد بود. اکنون ۱۳۰ حزب قانونی در کشور وجود دارد. این نشان میدهد که در حقیقت حزبی در کشور وجود ندارد. اگر به طور متوسط درهر کشوری چهار حزب فعالیت داشته باشد، ما به اندازه ۴۰ کشور حزب داریم. مگر ۱۳۰ نحله سیاسی در کشور وجود دارد که ۱۳۰ حزب داریم؟
پس در حقیقت ما حزبی نداریم، چون قوانین انتخاباتی در ایران وجود احزاب را به رسمیت نمیشناسد. در وهله اول اگر اصلاحی میخواهد صورت بگیرد باید انتخابات در ایران حزبی شود. همچنین برای ضوابط تشکیل حزب باید منطق وجود داشته باشد. نمیشود برای کشوری ۸۵ میلیونی بگوییم که اگر ۳۰۰ نفرمجمع حزب شکل گرفت، آن حزب میتواند ثبت شود. برای کشوری ۸۵ میلیونی که بیش از ۶۰ میلیون رای دهنده دارد، بایدحداقل ۵ میلیون نفروارد سایتی شوندوبا کدملی خود حزبی را پشتیبانی و به آن اعلام وفاداری کنند. در این صورت آن حزب نیرومندمی شود. بعد باید بپذیریم که همه نحلههای فکری که حزب تشکیل میدهند به اندازه سهمشان از سبدرای مردم، سهمیه دارند. بالاخره دراین مملکت همه حزب اللهی نیستند، ولی باید قانون اساسی وارکان اصلی نظام را قبول داشته باشیم.
با مثالی توضیحاتم را تکمیل میکنم؛ درکشورهمسایه ترکیه که دربحث دموکراسی وتوسعه ازما موفقتربوده است وباهمه کمبودهای خوددربخش انرژی همچنان سرحال وسرپاست واکنون اسلامگراها درآن حاکم هستند، ۱۰۰ سال پیش آتاتورک برخرابههای حکومت عثمانی یک حکومت لاییک تاسیس کردوهمچنین ارتشی را به وجود آوردکه حامی اصول حکومت لاییک وی بود، ولی در ذیل همین حکومت لاییک، اردوغان با گرایش مذهبی با رای مردم میتواند کشور را ۲۰ سال کنترل و بر آن حکومت کند، ولی یک بار علیه آتاتورک حرفی نمیزند. در جمهوری اسلامی هم باید همین اتفاق بیفتد. این نقد به منتقدین است. نمیشود کسی که منتقد به سیاستهای کشور است بیاید منتقد اصل نظام باشد و بگوید من اصلا قانون اساسی را قبول ندارم. این گروه و اشخاص نمیتوانند در سیاست کشور فعال باشند.
در اعتراضات ۱۴۰۱ مردم اولین اعتراضشان این بود که چرا این دختر توسط گشت ارشاد دستگیر شده است و چرا از آن مراقبت نکردید و فوت کرد. سئوال مردم این بود که چرا این دختر جوان که در اختیار پلیس بوده باید عمرش به پایان برسد؟ حرف مردم هم منطقی بود چرا که میگفتند گشت ارشادی که برای مردم دردسر درست میکند به درد کشور نمیخورد و با توسل به زور نمیشود حجاب را اعمال کرد. نمیتوان حریف ۲۰ تا ۴۰ درصد جامعه شد که دلشان میخواهد شُل حجاب باشند. در این صورت مفاسد دخالتهای پلیس از محاسن آن بیشتر میشود.
در مرحله بعدی طی مدت بسیار کوتاهی مردم یک گام جلوتر رفتند و خواستار تجدید نظر جمهوری اسلامی در برابر حجاب اجباری شدند که این هم میتوانست یک خواسته باشد؛ ولی میبینید این جماعت معترض وارد یک مبارزه سیاسی با نظام و خواهان دگرگونی اساسی در نظام شدند. این موارد نشان میدهد که نیاز به تمرین بیشتر داریم. به نظر من اصلاح کشور حتما از طریق انتخابات امکانپذیر است و انتخابات حتما در محدودهای میتواند برگزار شود که ارکان نظام حفظ شود. نمیشود شخصی به مجلس ورود کند که همه سیاستهای کلی نظام که مصوبه رهبری و طبق قانون اساسی است را بخواهد عوض کند و این شدنی نیست.
هر حزبی باید متناسب با سهم خودش از رأی مردم در قدرت سهیم باشدو قدرت باید به مجلس برگردد.
باید براساس تدبیر سیاسی بخش زیادی از قدرت را که به امور جاری کشور و سیاستها مربوط میشود، به دولت و مجلس و نهادهای منتخب مردم برگردانیم. قدرت باید از آن دولت و مجلس باشد. قدرت نهادهایی مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی یا حتی شورای عالی امنیت ملی نمیتواند بالاتر از رئیس جمهوری باشد. اگر این اتفاقات یعنی پذیرش و حزبی شدن انتخابات، ایجاد احزاب نیرومند براساس نحلههای فکری، دادن قدرت به احزاب براساس سهمشان و سوق دادن قدرت براساس تدبیر رهبری از او به سمت رئیس جمهوری و مجلس رخ دهد، در آن صورت خواهیم دید مردم با چه شوق و ذوقی در انتخابات شرکت خواهند کرد.
*شما در بخشی از سخنان خود اشاره داشتید که مردم سال گذشته با شروع اعتراضات و به فاصله کوتاهی، یک مبارزه اساسی را علیه نهادهای حاکمیتی داشتند. مسأله اینجاست که از سال ۸۸ به بعد ما شاهد واگرایی بین مردم و حاکمیت هستیم. این واگرایی در برهههای مختلف در قالب مهاجرتهای گسترده، شرکت نکردن در انتخابات و بیتفاوتی خود را نشان میدهد. چرا این اتفاق افتاد؟ چرا این جدایی بین مردم و حاکمیت رخ داده است؟
ریشه این موضوع به آغاز نهضت مشروطه برمیگردد. با شکل گیری خواستهای مردم در قالب تحقق عدالت و قانون و حرکت ایران از پادشاهی به سوی نقشآفرینی مردم، از ابتدا دو گرایش کلی اسلامخواهان و ملیگرایان بروز و ظهور پیدا کردند و مقابل هم قرار گرفتند. از نظر من مهمترین مشکل گذار ایران به سمت دموکراسی کشمکش بین این دو دسته بود. در انقلاب ۵۷، حضرت امام خمینی با وجود اینکه بعدها معلوم شد که به اسلام بیش ازایران علاقه دارد، بیش از آنکه در قامت یک رهبر ملی ظاهر شود، در قامت یک عالم دینی و یک مرجع تقلید ظاهر شدند و اسلام برای ایشان بیش از ایران اهمیت داشت؛ ولی هوشیاری امام این بود که در دوران مبارزه، این گرایش غلیظ مذهبی را مطلقاً از خودشان بروز ندادند و توانستند ملیگراها و مذهبیون را با خود همراه کنند وانقلاب به پیروزی رسید.
امام در «نوفل لوشاتو» اشاره دارند که حکومت ما مانند تمام جمهوریهای متداول دنیا خواهد بود. یعنی مقامات با رأی مردم انتخاب وسپس عزل میشوند و دارای قدرت نامحدود نخواهند بود. پس از پیروزی انقلاب، از نظر من که به امام و به ایران علاقهمندم و سعی میکنم به اسلام هم پایبند باشم، امام وقتی گفتند جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد، در واقع از حکومت اسلامی که در نجف درس ایشان بود، عدول کردند و به جمهوری اسلامی گرایش یافتند. جمهوری اسلامی یعنی نظامی که بین ملیگرایی و اسلامخواهی میانه است. امام هر دو این طیف را در ظرفی به نام جمهوری اسلامی گنجاندند و به این مخاصمه که از سال ۱۲۸۵ یعنی شروع مشروطه تا انقلاب اسلامی ادامه داشت، پایان دادند. اما در عمل به تدریج هرچه از انقلاب جلوتر رفتیم اسلامگرایان، ملیگرایان را حذف کردند و کمکم جمهوری اسلامی به حکومت اسلامی تبدیل میشود و این ریشه رنجش مردم و فاصله گرفتن مردم از حاکمیت است.
در مورد ولایت فقیه هیچ سندی، بالاتر از قانون اساسی نداریم. در قانون اساسی ما ولایت فقیه را داریم و این دارای اعتبار است، ولی فقیهی که توسط خبرگان رهبری انتخاب میشود. اسلامگرایان غلیظ معتقدند که، ولی فقیه را خداوند منصوب کرده و خبرگان آن را کشف کرده است. در این صورت اگر مردم در تعیین، ولی فقیه نقشی ندارند، نتیجه همین است که مردم هم بدون مشارکت در انتخابات، این پیام را میدهند که بدون حضور مردم، خودتان مسائل کشور را حل کنید.
*هرچه میگذرد انتخابات به عنوان مظهر صدای ملت و ابزاری که مسیر اصلی تحقق مطالبات مردم است، کم رنگتر میشوند از این رو، علیرغم انتظارات، مجالس به جای قویتر شدن، ضعیفتر میشوند. تا کجا بیتفاوتی مردم نسبت به حضور در انتخابات میتواند ادامه داشته باشد؟ این چه خساراتی برای کشور دارد؟
این روند در یک نظام عقیدتی که در هر شرایطی درصدی از مردم با هر کیفیتی آن را میپذیرند، ادامه پیدا میکند، ولی آن نظام دیگر کارآیی ندارد. در این شرایط شما نمیتوانید تحصیلکردگان را در ایران نگه دارید، نمیتوانید اقتصاد اول منطقه باشید. اقتصاد ترکیه و عربستان ۳ برابر ایران میشود و اقتصاد امارات ۵/۱ برابر ایران است. فرصتهای تاریخی نقش آفرینی مردم از دست میرود و این ضرورتی ندارد. اصلاً چه ضرورتی دارد کشور را ضعیف کنیم؟ براساس برآوردهای ما، تولید ناخالص داخلی ایران از حدود ۳۵۰ میلیارد دلار در عرض ۲۰ سال میتواند به ۲۵ هزار میلیارد دلار برسد یا سرانه ما از حدود ۳ هزار دلار به ۲۰ تا ۲۵ هزار دلار برسد.
سئوال اینجاست آیا ایران با چنین شرایطی بهتر میتواند تبلیغکننده ارزشهای والای دینی و اخلاقی باشد یا ایرانی که روز به روز فقیرتر باشد؟ متأسفانه برخی از این مسئولان، تاریخ و تمدن ایران را هم قبول ندارند. من یک زمانی رئیس سازمان میراث فرهنگی بودم و در سفر به همدان، از «مادها» نام بردم. یکی به من گفت، جمهوری اسلامی به مادها خیلی عنایتی ندارد. شما مرحوم شجریان را قبول ندارید، مرحوم سایه را قبول ندارید، ساسانیان را قبول ندارید، اصلا به باور این عده، قبل از پیروزی ما هیچ نبودیم و با پیروزی انقلاب متولد شدیم.
*در همین شرایط فعلی، یک مجلس خوب و کارآمد برای خروج از این وضع چگونه میتواند ایفای نقش کند؟
ما باید روی یک «نقطه عطف» تمرکز کنیم. تمام منحنیهای ما رو به پایین است. سرانه مصرف شیر و گوشت و... رو به کاهش است و شکاف بین هزینه و درآمد بیشتر میشود. مهاجرت وسیع نیروها حتی کادرپزشکی، کشور را تهدید میکند. باید یک نقطه عطفی ایجاد و شیب منفی همه مسائل کشور را به خروج از این بنبست هدایت کنیم. این اتفاق با یک انتخابات مجلس و ریاست جمهوری رخ نمیدهد. از نظر من انتخابات مجلس که در حال انجام است، ظرفیت هیچ تغییری را ندارد. هرچند اصرار دارم همه باید در انتخابات شرکت کنند تا صندوق و نهاد انتخابات فراموش نشود. نمیتوانیم نسبت به نهاد انتخابات بیتفاوت باشیم.
ما جمهوری اسلامی را خودمان ایجاد کردیم، پس نمیشود یک کل را براساس اشکالات موجود، از بین ببریم. بیدولتی بدتر از وضع موجود است. ایران نیازمند یک حرکت تدریجی ملایم است. این انتخابات نمیتواند برای ایران نقطه عطف بسازد، چون ترکیب کاندیداهای باقیمانده طوری نیست که حتی بتواند یک فراکسیون نیرومند ایجاد کند؛ در حالی که مجلس پنجم یک نقطه عطف بود و اکثریت و اقلیت نیرومندی داشت که به خرداد ۷۶ رسید. ولی میتوانیم در انتخابات ۱۴۰۴ یک نقطه عطف بسازیم، مشروط به اینکه نیروهای تحول خواه بسیار هوشمندانه و قوی عمل کنند.
باید از فردای تشکیل مجلس دوازدهم با رهبری وارد مذاکره شوند تا کاندیدایی که توانایی اداره کشور را داشته باشد، بتواند مردم را بسیج کند و با نظام آشتی دهد و مجددا آنها به را به صحنه بیاورد و با رهبری هم به جای تقابل یا زاویه داشتن، تعامل داشته باشد؛ معرفی شود. در ادامه مجلس پنجم که ما به انتخابات با شکوه خرداد ۷۶ که یکی از مفیدترین انتخابات کشور بود، میرسیم، باید ببینیم انتخابات ۷۶ چطور شکل گرفت. زمانی که قرار بر این شد آقای خاتمی کاندیدا شوند، قدم اول آقای خاتمی این بود که به دیدار رهبر معظم انقلاب رفتند و با ایشان مشورت کردند. کافی بود رهبر معظم انقلاب به آقای خاتمی بگویند که من نظری ندارم. کافی بود بگویند که آقای خاتمی! ما و شما که در وزارت ارشاد نتوانستیم با هم همراه و همکار باشیم، چطور میتوانم با شما به عنوان رئیس جمهوری همکاری کنم یا شما با من همکاری کنید؟
هر کدام از این حرفها را رهبر معظم انقلاب گفته بودند، آقای خاتمی کاندیدا نمیشد؛ اما رهبر معظم انقلاب گفتند که خوب است و شما بیایید. ۳۰ میلیون شرکت کننده امدندو ۲۰ میلیون رای رئیس جمهوری محقق شد. پس وقتی شما -اصلاح طلبان -در سابقه سیاسی تان و در اوج حرکت سیاسی تان میدانستید که باید با رهبری تعامل داشته باشید، چطور در انتخابات ۱۴۰۰ قبل از هر رایزنی با رهبر معظم انقلاب، لیست کاندیداها را ارائه دادید؟ چرا این کار را نکردید؟ درسال ۷۶ اصلاح طلبان عقلش میرسید و میفهمیدند که باید با رهبر معظم انقلاب مشورت کنند، در این زمان چرا این را نفهمیدیم؟
سیاست، سفید و سیاه نیست. این گونه نیست که طرف مقابل شما سیاه باشد و شما سفید، صفر و صدی هم نیست، سیاست امکان بسیار دارد. در همین انتخابات بسیاری توصیه کردند ثبت نام کنید تا ببینیم بعد از آن شرایط مناسب است یا نه. اکنون شرایط خیلی مناسبتر از زمان پیش ثبت نام است. دوستان در آن شرایط حاضر به ثبت نام نشدند و ثبت نام نکردند. اکنون اصلاح طلبها میتوانند یک فهرست پنجاه نفره در سطح کشور بدهند و بگویند این پنج کاندیدای شاخص ما رد شدند؟ چه کسی رد شده است؟ نمیگویم رد نشدند البته عده زیادی رد شدند، اما شما ممکن است بگویید از نمایندگان مجلس ششم جمع زیادی از آنها که نامه امضا کرده بودند و تحصن کرده بودند، رد شدند، اما ۵۰ نفر شاخص یعنی اگر مثلا آقای ظریف، صالحی، زنگنه و جهانگیری در مجلس ثبت نام کرده بودند، اگر ۲۰۰ یا ۳۰۰ نفر به این شکل ثبت نام کرده بودند و رد میشدند اکنون میتوانستیم بگوییم این ۲۰۰ نفر شاخص کشور رد صلاحیت شدند، ولی درحال چنین چیزی نداریم. اینها انفعال در سیاست است.
در سیاست نه انفعال جواب میدهد و نه مبارزه تقابلی. سیاست دنیای تعامل است. من در کرمان خیلی قاطع به دوستانم گفتم کسانی که میخواهند کاندیدای ما در مجلس باشند، نمیتوانند با مقام معظم رهبری زاویه داشته باشند. کسی که با مقام معظم رهبری به عنوان نظام زاویه داشته باشد به کار مجلس ما نمیآید و از شورای نگهبان عبور نمیکند. وقتمان را صرف چه چیزی کنیم؟ به این اعتقاد نداریم. شأن مجلس تقابل و زاویه داشتن نیست بلکه تعامل است. مجلس میتواند با ایدههای خوب، طرحهای خوب آماده کند و حتی حمایت رهبری را هم داشته باشد؛ لذا سئوال شما را این گونه پاسخ میدهم، اکنون در انتخابات پیش رو هیچ تحول مهمی اتفاق نمیافتد و مجلس دوازدهم تکرار مجلس یازدهم میشود. در پایگاه اصولگرایان مساله این است که آقای قالیباف برای بقای خودش در حال مبارزه است و آقای رئیسی، پایداری و زاکانی برای حذف قالیباف کار میکنند. اگر جبهه پایداری و اتحاد بین جبهه پایداری و دولت و تحلیل آقای رئیسی این است که اگر آقای قالیباف وارد مجلس و دوباره رئیس مجلس شود، میتواند رقیب او در دور دوم ریاست جمهوری شود لذا تصمیم خود را گرفته که در این انتخابات کاری کند که آقای قالیباف از تهران وارد مجلس نشود.
شهرداری تهران موفق شود، نمادش این است که آقای قالیباف در تهران رای نخواهد آورد. اگر آقای قالیباف بتواند انتخابات تهران را برنده شود و با تمهیداتی که همراهان او در سپاه خواهند کرد، دوباره رئیس مجلس شود، آقای رئیسی را متزلزل خواهد کرد. ما به عنوان بخشی از اصلاح طلبانی که با صندوق در انتخابات قهر نکردیم، از روز بعد از استقرار مجلس دوازدهم به دنبال تعامل با مقام معظم رهبری خواهیم بود برای اینکه ببینیم میتوانیم با یک کاندیدایی که بتواند کشور را خوب اداره کند، به توافق برسیم. بدون توافق نمیتوانیم وارد انتخابات ۱۴۰۴ شویم. در جمهوری اسلامی نمیشود شما بخواهید رئیس جمهوری معرفی کنید و از مردم برای او رای بگیرید و او در مورد آن فرد با مقام معظم رهبری تعامل نکرده باشد. شدنی نیست.
*در مورد اینکه اشاره داشتید که نیامدید پس نمیتوانید ادعایی داشته باشید، نمونههایی راعرض کنم. وقتی میتوانند آقای هاشمی را حذف کنند و در دوره قبل خبرگان آقای حسن خمینی ردمی شود، وقتی آقای روحانی که دو دوره رئیس جمهوری و شش دوره نماینده مجلس و رئیس کمیسیون سیاست خارجی و معاون آقای هاشمی رفسنجانی بوده است را حذف میکنند، طبیعی است بقیه هم حذف میشوند.
به اندازهای عملکرد نهادهای حاکمیتی، ضد انتخابات، ضد رقابت و ضد عقلانیت است که آدم اگر به آنها توجه کند، باید از غصه بمیرد. این را قاطع میگویم. اما مصالح کشور ایجاب میکند که با همه کارهای زنندهای که اینها انجام میدهند، باز راه حل پیدا کنیم. من متوجه همه زشتیها و رفتارهای ناشایست هستم، ولی با وجود همه برخوردهای ناشایست مصالح کشور ایجاب میکند که قهر نکنیم و به دنبال راه حل باشیم و کارگزاران مصمم است این کار را جلو ببرد.
*اکنون کسانی را انتخاب میکنند و از فیلتر رد میشوند که در اندازه نمایندگی مردم در مجلس نیستند. شاید هم کسانی به مجلس راه یافتند که حتی قانون اساسی را هم بلد نبوده اند. یا اطلاعی از اسناد بالادستی نداشته اند و با مسائل ملی و جهانی حتی بیگانه بوده اند. این عده بیشتر درگیرموضوعات منطقهای و استانی هستند. شاید باید دو سال زمان بگذرد تا این افراد به مختصراشنایی با مثلا اسناد بالادستی پیدا کنند. نتیجه چنین مجالسی این است که بر اساس آخرین پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان، در بین تمام اصناف و در بین تمام مردم این سرزمین در هر شغل و صنفی، سیاستمدارها در قعر جدول اعتماد مردم قرار دارند. پایینترین سطح اعتماد مردم در کشور به سیاستمداران است و بیش از ۶۰ تا ۷۰ درصد مردم اصلا به نهادهای حاکمیتی اعتمادی ندارند.
این نتیجه یک روند معیوب است. اصل در سیاست، رقابت است. رقابت باعث ارتقای کشور میشود. این ریشه ۴۰ ساله دارد. وقتی که میخواستیم از انتخابات مجلس اول وارد انتخابات مجلس دوم شویم، قانونی تصویب شد که سن نمایندگان مجلس را ۷۵ سال میدانست، میدانید چرا؟ برای اینکه مهندس بازرگان نتواند کاندیدا شود. در مجلس دوم جمهوری اسلامی همه رقبایش را حذف کرد. اصلا گردانندگان حزب جمهوری اسلامی توجه نداشتند که بقای حزبشان به رقیب است. نمیتوانستند بازی رقابت را بپذیرند و همه چیز را میخواستند. نیروهای انقلابی و آنهایی که بن مایههای انقلابی دارند، همیشه همه چیز را با هم میخواهند. بعد از پیروزی آقای خاتمی در دوم خرداد و در مجلس ششم دوستان ما چه میخواستند؟ میخواستند همه چیز را بگیرند. قوه قضائیه را بگیرند، دو قوه برایشان کم بود. این خصلت انقلابی هاست.
بعد از پیروزی آقای خاتمی در دوم خرداد ۷۶ آقای ناطق نوری کاندیدای نجیبی بود و بیانیه داد و به آقای خاتمی تبریک گفت و در مجلس به کارش ادامه داد. چرا باید اصلاح طلبها آنقدر آقای ناطق نوری را تضعیف و تخریب میکردند که بعد گرفتار امثال احمدی نژاد شوند؟ ناطق نوری خوب بود و یک دوره شکست خورده بود و شاید دفعه بعد پیروز میشد. نباید تخریب میکردیم. رقابت را نپذیرفتیم و همیشه هرکس آمده همه چیز را با هم را خواسته و به سهم خودش قانع نبوده است، این ریشهای است که کشور را از بین برده و به اضافه نهادهایی که مثل سپاه و شورای نگهبان جایشان محکم است و تعمد داشتند که به مردم ثابت کنند شما هر چه رای بدهید یا نه، ما هستیم. آقای خزعلی سخنرانی داشت در رفسنجان؛ میگفت ۲۷۰ نفر در مجلس جمع میشوند، کمیسیون دارند، طرح و لایحه میآید؛ شور اول و شور دوم، پیشنهادها مطرح میشود. شش ماه طول میکشد قانون تصویب کند و به شورای نگهبان میفرستد و شش فقیه میگویند «نه». نتیجه همین میشود.
یک سری نهادها که در قدرت بودند میخواستند ثابت کنند که مردم هر قدر میخواهند رای بدهند، چیزی تغییر نمیکند. زمانی آقای خاتمی لوایح دوقلو را به مجلس فرستاده بودند، کمیسیونی تشکیل شد. از مجلس سه نفر بودند. من، مرحوم آقای محتشمی پور و آقای سلیمانی نماینده کنگاور. از طرف شورای نگهبان هم آیت الله مومن و آقای عزیزی مازندرانی و آقای عزیزی از کرمانشاه. بحثهای فراوانی شد. من به آقای مومن گفتم که شما نگران سلامت مجلس هستید و ما نگران کفایت مجلس. با این فرمانی که جلو میروید بسیاری از شخصیتهایی که به درد مملکت میخورند به مجلس نمیآیند. همین اتفاق افتاده است. من هیچ وقت اجازه نمیدهم آقای جنتی صلاحیت من را رد کند و کاندیدا نمیشوم. من این فرصت را به او نمیدهم و بسیاری خود را کنار میکشند و مجلس دست کسانی میافتد که در حد شورای شهر هستند. جمله آخر اینکه خدا به آینده ایران رحم کنند. اگر مردم رای ندهند ایران در معرض خطرات جدی است.