به گزارش مجله خبری نگار، ساختار کل بدن انسان شامل بیست هزار ژن است و بیش از یک سوم این ژنها مسئول ساخت مغز ما با حدود یکصد میلیارد نورون هستند. این مغز صد میلیارد سلولی در طی نه ماه ساخته میشود (یعنی در دوران جنینی روزانه سیصد میلیون نورون مغزی ساخته میشود یا در هر دقیقه ۲۵۰ هزار نورون) بعدازتولد، ساخت نورونها متوقف میشود؛ اماحجم آنها بیشتر میشود و هر نورون درسالهای اول زندگی هزاران انشعاب پیدا میکند که آن را به هزاران نورون دیگر وصل میکند. پس با یک حساب ساده وقتی میگوییم یک سوم ژنها مربوط به مغزاند یعنی یک سوم از بیماریهای انسان فقط مربوط به مغز است و یعنی بیماریهای مغز یک طرف و بیماریهای بقیه بدن یک طرف دیگر! بنابراین متوجه میشویم که بیماریهای روحی روانی نه تنها نادر نیستند، بلکه شایع هستند و در هر سنی ممکن است دیده شوند حتی در کودکان و نوزادان.
بیماری روانی، به گروهی از بیماریها گفته میشود که با تأثیر بر ذهن و رفتار انسان، باعث ایجاد ناراحتی برای فرد مبتلا یا ایجاد ناتوانی در او میشوند. علت بیماریهای روانی به خوبی شناخته شده نیست، اما تا کنون نتیجه بدست آمده از تحقیقات بیان میکند که عوامل ژنتیکی، تاثیر اجتماع و نوع تعامل فرد با دیگران در ایجاد یا بروز این بیماریها مؤثر است. افسردگی، وسواس، اضطراب، اختلال دوقطبی، اسکیزوفرنی و دیگر بیماریهای روانی، از جمله این اختلالها هستند. یک بیماری روانی باعث ناراحتی میشود و ممکن است بر توانایی فرد برای عملکرد در محل کار، در روابط یا در کارهای روزمره تأثیر بگذارد. بیماریهای روانی میتوانند از اختلالات خفیف که فقط چند هفته طول میکشند تا بیماریهای شدید که میتوانند همیشگی باشند و باعث ناتوانی جدی شوند، متغیر باشد.
طی قرون گذشته با افرادی که به بیماری یا اختلال روانی مبتلا بودند به خوبی رفتار نمیشد، در حقیقت رفتاری بسیار خشن و وحشیانه با آنها داشتند؛ در گذشته مردم تصور میکردند که علت این اختلالات روانی حلول شیطان یا نیروهای ماورایی در فرد بیمار است و برای اینکه شیطان بدن فرد را ترک کند بیمار را در بدترین شرایط جسمی و روانی قرار میدادند، شرایطی مانند با آب داغ غسل دادن آنها، شلاق زدن، گرسنگی دادن و هر شکنجه دیگری.
اما در دوران رنساس دیدگاه برخی اطباء درباره بیماری روانی تغییر کرد، حتی بعضی نسبت به بی مسئولیتی جادوگران دربرابر اعمالی که در مواجه با بیماران انجام میدهند شدیدا انتقاد کردند. در قرن هجدهم به دلیل روشنگریها و دستاوردهای علمی، تفکرات قدیمی جای خود را به تئوریهای جدید درباره بیماری روانی دادند و بهتدریج فعالیت پزشکان در این زمینه باعث اتفاق مهمی شد یکی از تأثیرگذارترین اشخاص در این دوره فیلیپ پینل بود. او زنجیر را از پای بیماران روانی باز کرد همچنین طبقهبندی از بیماری روانی را ارائه کرد، او وراثت و تأثیرات محیطی را از دلایل اصلی ابتلا به بیماری روانی بیان کرد، حتی توانست با ارائه متد درمان اخلاقی علائم برخی بیماران را کاهش دهد. بسیاری فیلیپ پینل را پدر علم روانپزشکی میدانند.
۱. خشم
۲. اضطراب و حملات پانیک
۳. اختلال دوقطبی
۴. اختلال شخصیت مرزی
۵. افسردگی
۶. مشکلات خوردن
۷. احتکار
۸. هیپومانیا و شیدایی
۹. انواع وسواس
۱۰. موارد وحشت زدگی
۱۱. پارانویا
۱۲. اختلالات شخصیت
۱۳. فوبیاها
۱۴. اختلال اسکیزوفرنی
۱۵. اعتماد به نفس
۱۶. خودآزاری
۱۷. مشکلات خواب
۱۸. احساسات خودکشی
نشانهها و علائم بیماری روانی بسته به اختلال، شرایط و سایر عوامل میتواند متفاوت باشد. علائم بیماری روانی میتواند بر احساسات، افکار و رفتارها تأثیر بگذارد. نمونههایی از علائم و نشانهها عبارتند از:
* احساس غمگینی یا ناراحتی
* تفکر آشفته یا کاهش توانایی تمرکز
* ترس یا نگرانی بیش از حد
* احساس گناه شدید
* تغییرات خلقی شدید
* کناره گیری از دوستان و فعالیتها خستگی قابل توجه
* انرژی کم یا مشکلات خواب
* جدا شدن از واقعیت (هذیان یا توهم)
* ناتوانی در کنار آمدن با مشکلات یا استرسهای روزانه
* مشکل در درک و ارتباط با موقعیتها و افراد
* مشکلات مصرف الکل یا مواد مخدر
* خشم بیش از حد و غیر قابل کنترل
* افکار خودکشی
علم روانشناسی، دلایل بسیاری را برای بروز انواع بیماری روانی بیان کرده است، اما هر نوع بیماری روانی برآیند عوامل محیطی، خانوادگی، ژنتیک و در نهایت خواست و اراده فرد میباشد. در این بین آموزشهایی که فرد در طی زندگی خود از طریق خانواده، دوستان، مدرسه، محیط کار دیدهاست، نقش فوقالعادهای بر شکلگیری اختلالهای روانی او دارد. امروزه، ساکنان کلانشهرها به نسبت شهرهای حاشیهای و روستاها بسیار بیشتر در معرض ابتلا به انواع بیماریهای روحی روانی هستند.
اگر با یک بیماری روانی زندگی میکنید، قابل درک است که میخواهید ریشه آن را بدانید، از جمله اینکه آیا ممکن است آن را به ارث برده باشید یا خیر. اما پاسخ به ژنتیکی بودن بیماری روانی پاسخی پیچیده است منبع معتبر تحقیقاتی دریافته است که بیماری روانی احتمالاً دارای یک جزء ژنتیکی است، اما بیماری روانی به احتمال زیاد ناشی از ترکیبی از اجزای ژنتیکی و محیطی است. علاوه بر این، برخی از اختلالات سلامت روان – مانند اختلال دوقطبی، اسکیزوفرنی و افسردگی – بیشتر از سایر اختلالات با ژنتیک مرتبط هستند. آنچه تحقیقات در این زمینه میگوید بر اساس تجزیه و تحلیل تحقیقاتی از موسسه ملی سلامت روان (NIH)، بیماری روانی معمولاً توسط ترکیبی از چهار عامل اصلی ایجاد میشود: ژنتیک، زیست شناسی، فاکتورهای محیطی، عوامل روانشناسی.
به طور کلی برای درمان اختلالات روانی و بیماریهای اعصاب و روان، از ۴ رویکرد کلی استفاده میشود:
در این رویکرد نارساییهای دستگاه عصبی یا اختلالات ژنتیکی مسئول اختلالات روانی شناخته شده و برای درمان آنها از طیف وسیعی از داروها استفاده میشود.
تکیهی رویکرد روان کاوی بر اختلال روانی مبتنی بر وجود تعارضهای ناخود آگاه است که معمولا از دوران کودکی برمی خیزد؛ و بر پایه مکانیسمهای دفاعی، برای حل و فصل اضطراب قرار دارد که ناشی از تکانهها و هیجانهای واپس رانده شده است. در این رویکرد این طور فرض میشود که یادآوری و بازگرداندن تعارضها و هیجانهای ناخودآگاه به حیطه آگاهی، موجب از بین رفتن ضرورت کاربرد دفاعهای روانی و در نتیجه بهبود یافتن اختلال است.
رویکرد رفتاری به بررسی چگونگی شرطی شدن ترسها با موقعیتهای معین و نیز نقش تقویت در ایجاد و پایداری رفتارهای نامناسب میپردازد.
رویکرد شناختی، برخی اختلالهای روانی را ناشی از نقص و نارسایی فرایندهای شناختی و بهبود آنها را با تغییر آن شناختها امکان پذیر میداند. در این رویکرد به جای تکیه بر انگیزهها و هیجانها و تعارضهای نهفته و پنهان، فرایندهای ذهنی آگاهانه مدنظر قرار دارد.
آموزش خانواده به تنهایی یک درمان به حساب نمیآید، اما در کنار سایر درمان ها، چه درمان دارویی و چه درمان روانشناختی به بهبود بیمار کمک بسیار زیادی میکند. در این روش، اعضای خانواده طی جلساتی با جمبههای مختلف بیماری آشنا شده و نحوه برخورد درست با مشکلات بیمار و رفتارهای وی را میآموزند.
بیماریهای روانی که در سالهای اول زندگی پدیدار میشوند، بیماریهای عصبی رشدی نامیده میشوند و تاثیر عمیقی بر سرنوشت آینده کودک میگذارند. علایم این بیماریها درکودکان به شکل تاخیر یا توقف رشد رفتاری کلامی هوشی، رفتار یا گفتار آشفته، عدم تناسب بین رفتار و سن کودک، رفتار تکراری، ناتوانی دربازی کردن با سایر کودکان، عدم رشد هوشی وتفاوت زیاد با رفتار دیگر کودکان است.
در خیلی از موارد پدر و مادر متوجه تفاوتهایی بین کودک خود و دیگران میشوند؛ اما نمیتوانند براحتی با این مشکل کنار بیایند و آن را بپذیرند. در نتیجه برای درمان مراجعه نمیکنند و در نهایت بهترین زمان درمان را از دست میدهند. چه بسا پدر و مادر زمانی که با مشکلات جدی فرزند خود روبرو میشوند مراجعه میکنند؛ مثلا زمانی که کودک از مدرسه اخراج شده، مدرسه او را ثبت نام نمیکند، در مدرسه نمیتواند صحبت کند یا مشکل بزه کاری، نافرمانی، دزدی، خود زنی، مصرف مواد، تصادف یا سانحه مرگبار رخ داده است.
والدین چنین کودکانی ممکن است به دلیل رفتارهای آشفته کودک خود، منزوی و تنها شده و حتی مجبور شوند تا به تنهایی با مسئولیت رشد و پرورش کودک خود کنار بیایند. در بسیاری از موارد محیطهای آموزشی وتحصیلی مناسبی برای این کودکان وجود ندارد و این رنج مضاعفی برای مادران و پدران این کودکان میشود. در طی این سالهای سخت آنها هم ممکن است دچار افسردگی شوند. بیماریهای روحی طیف اوتیسم، مشکلات عدم تمرکز بیش فعالی، مشکلات هوشی، مشکلات عصبی حرکتی، مشکلات یادگیری و مشکلات گفتاری جزو این دسته اند. مشکلات دیگری نیزوجود دارند که گر چه قابل طبقه بندی نیستند، اما نیاز به درمان دارند.
درصد زیادی از مردم حداقل یکبار در طول زندگی این اختلالات را تجربه میکنند و یا به صورت مزمن به این بیماریها مبتلا هستند از آنجایی که این اختلالات تقریبا تمام زندگی بیمار و حتی خانواده بیمار را تحت تاثیر قرار میدهد و از این بابت تشخیص و درمان و یا کنترل به موقع آن اهمیت فراوانی دارد. برای تشخص این بیماریها باید حتما به روانشناس مراجعه کرد.
منبع: ذهنآرا