به گزارش مجله خبری نگار/ایران ورزشی: انتصاب مهدی رجبزاده بهعنوان سرمربی فصل آینده فجرسپاسی شیراز هم اقدامی مناسب و معقول از سوی سران این باشگاه به حساب میآید و هم رجبزاده به مدارجی رسیده که این گزینش را برای او سزاوارانه جلوه دهد و دور از یک روند متعارف جلوه نکند.
با این حال اقدامات فصل گذشته مدیران این باشگاه شیرازی از دلایل اصلی سقوط این تیم به یک دسته پایینتر بود که یک بار دیگر سهمیه استانی فارس در بالاترین دسته لیگ فوتبال کشور را محو و این منطقه را در لیگ برتر بینماینده کرد. برای فجریها چهار سال طول کشیده بود تا راه رجعت به لیگ برتر را با هزاران زحمت و یک دنیا مرارت خود هموار سازند و به همین سبب است که یک بازگشت سریع دیگر به «لیگ یک» به همان میزان غمافزا است. فجریها فصل پیش را با رهبری علیاصغر کلانتری شروع کردند که، چون بانی اصلی صعود مجدد آنها به لیگ برتر در یک فصل پیشتر بود اقدامی عقلایی به نظر میرسید، اما با هر نتیجه ضعیفی که در دوره کاری این مربی البته سالم و سختکوش به دست آمد، بیش از پیش مشخص شد او مرد این کار نیست و قدرت حفظ فجر در این لیگ را ندارد.
اقدام دیرتر از موعد سران فجر برای کنار گذاشتن او اثر منفی این عامل را بر مکانیسم کار فجریها بیشتر ساخت و اقدام اشتباهتر آنها رویکرد به مهرزاد معدنچی بهعنوان سرمربی جدید فجر و امید بستن به وی بهعنوان منجی احتمالی تیم بود. درست است که معدنچی در نظام کاری کلانتری دستیار اول او محسوب میشد و به همین سبب کاملاً از وضع و نیازهای تیم مطلع بود و میدانست که چه باید کرد تا فجر نجات یابد، اما دانستن یک چیز است و اجرای آن دانستهها برای رسیدن به هدف چیزی کاملاً متفاوت که در توانایی و حوزه عمل هر فردی نمیتوان یافت.
مدیران فجر پس از انتصاب معدنچی چنان نسبت به آینده این تیم با هدایت وی ابراز خوشبینی و اطمینان کردند که تو گویی بهتر از وی یافت نمیشود، اما معدنچی که سابقه چند سال بازی در فجر را هم داشت فقط ۵ هفته در این تیم دوام آورد و نتایج ناامیدکننده تیم سبب رویکرد سران فجرسپاسی به مجتبی سرآسیایی شد که اگرچه پیشینه سرمربیگری شهر خودرو را هم دارد، اما در لیگ بیست و یکم بهعنوان یکی از دستیاران امیر قلعهنویی سرمربی گلگهر سیرجان کار میکرد و ذهنش چنان معطوف آن شغل و وجودش آنقدر با این تیم سیرجانی عجین شده بود که براحتی میشد حدس زد برای تغییری سریع و ۱۸۰ درجهای و ورود به فضای شیراز و تشخیص فوری نیازهای فجر و تأمین آنها و در نهایت حفظ این تیم در لیگ برتر کم خواهد آورد.
در همین راستا بین حرفهای سرآسیایی در بدو انتصابش با اظهارات وی بعد از محو امیدهای ابقای فجر در لیگ برتر و سقوطش به دستهای پایینتر زمین تا آسمان تفاوت بود و کسی نبود از او بپرسد اگر احساس و نظر واقعیاش درخصوص فجر و مسأله ابقای این تیم در لیگ برتر همانی است که در روزهای آخر گفت، چرا در زمان انتصاب با روندی کاملاً متفاوت ابقای تیم در این لیگ را میسر خوانده و حتی اطمینانهایی را در این زمینه بروز داده بود.
بهرغم همه تضادهای فوق و تفاوت عظیم بین ادعاها و اقدامات عملی هر سه مربی ناکام فصل گذشته فجر باید تأکید کرد که عامل اصلی سقوط مجدد فجر به دستهای پایینتر انتصاب مربیانی بود که توانایی و جوهره این کار را نداشتند و برای آن زمان خاص و کار سخت مرتبط با آن از آمادگی لازم بیبهره بودند.
به واقع فجر چوب رویکرد به مربیان و اجرای روشهایی را خورد که نه برای ارائه یک فوتبال چشمنواز به کار میآمدند و نه وسایل و تمهیدات حفظ تیم در لیگ برتر را در برداشتند و در این زمینه کارآمد بودند. فجر برای ابقا در لیگ مربیانی را میخواست که متخصص روزهای سخت و نجات تیمها در شرایط بحرانیاند و نه معدنچی این صفت را دارد و نه سرآسیایی ابزار این کار را داشت. با جمعبندی همه این موارد به این نتیجه میرسیم که فجر اینک با رویکرد به مهدی رجبزاده ابتدا به ساکن انتخاب بهتری در شروع راه طولانی بازگشتاش به لیگ برتر داشته و کسی را آورده که هم قبلاً در فجر کار و بازی کرده و هم در سالهای اخیر در ذوبآهن مراحل و مراتب ترقی و تکامل را بخوبی پیموده و پختهتر شده است.
انتصاب رجبزاده هم نمیتواند رویکردی بدون ایراد باشد و ضمانتی بر توفیق قطعی در فصل بعدی لیگ دسته اول کشور وجود ندارد، ولی اگر این تیم محبوب شیرازی پنج گزینه ارشد و برتر برای هدایت خود متصور باشد، یکی از آنها همین رجبزاده است که در دوران بازیگریاش هم یک فوتبالیست باتکنیک بود و هم با بالاتر رفتن سنش به درجات و تجربهای رسیده که به درد کوچینگ هم میخورد. البته او آنقدر با احوالات شیراز و فارس آشنا است که کاکوها بتوانند او را به طور کامل یکی از خود بپندارند و با وی تا سرحد امکان همراهی و «هم آوایی» کنند و این نکته زمانی بر شما محرزتر میشود که مطلع شوید، رجبزاده متولد شهر شیراز و اصالتاً هم مال این شهر و استان (فارس) است.