به گزارش مجله خبری نگار،شاید میلیونها ایرانی روز شنبه ۱۱ دی ماه شاهد بغض و گریه رهبر معظم انقلاب هنگام تعریف خاطرهای از سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بودند؛ آنجا که فرمود: من یک کتابی را دارم میخوانم؛ در همین شرح وضع اخلاقی و زندگی شهید سلیمانی... که یک چیزهای جالبی آنجا هست. از قول یکی از دوستان قدیمی ایشان نوشته که نوه یکی از دوستان شهیدش را میخواستند عمل جرّاحی کنند، رفت داخل بیمارستان و ایستاد تا عمل تمام شود.
اینجا بود که اشک رهبر معظم انقلاب جاری شد و حاضران یعنی اعضای ستاد بزرگداشت دومین سالگرد شهید سلیمانی و خانواده آن شهید، به گریه افتادند. اشاره رهبر انقلاب در این مجلس به کتاب حاج قاسمی که من میشناسم بود. این بخش از سخنان حضرت آیت الله خامنهای به سرعت در شبکههای اجتماعی منتشر شد و در آستانه سالگرد حاج قاسم، دلها را عاشورایی کرد.
کتاب حاج قاسمی که من میشناسم روایت رفاقت چهل ساله گردآوری حجت الاسلام علی شیرازی به کوشش سعید علامیان به نگارش درآمده است.
علامیان در مقدمه کتاب با اشاره به نحوه آشنایی شیرازی با حاج قاسم سلیمانی در اوایل دوران دفاع مقدس نوشت: دوستان و یاران بی شمار شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی، هر یک شناختی از او دارند. حجت الاسلام علی شیرازی هم در این کتاب، گذری به رفاقت ۳۸ ساله اش با سردار سلیمانی کرده است تا شناخت خود را از این شهید بزرگ بازگو کند. این کتاب ثمره ۱۹ ساعت گفتگو با آقای شیرازی است.
این کتاب در ۱۲ فصل به نامهای شهادت بزرگ، زندگی خوب، عموی بچه ها، فدایی مردم، مرد کارهای سخت، سیره و سلوک، عاشق اهل بیت (ع)، شیعه تنوری، مدال بهشت، مرد جبهه فرهنگی، شجاع میدان سیاست و حماسه تشییع است.
در پشت جلد کتاب آمده است: سال ۶۱ در حمیدیه اهواز، شروع دوستی رقم خورد. قاسم سلیمانی، فرمانده تیپ ثارالله، سخنران بود و علی شیرازی، روحانی گردان شهید باهنر. شنونده، همانجا عشق حاج قاسم به دلش نشست. فروردین ۶۵ دوستی، شکل همکاری به خود گرفت و حاج قاسم، مسئولیت تبلیغات لشکر را به علی شیرازی سپرد. پس از جنگ همراهی ادامه داشت تا این که در سال ۱۳۹۰ به خواست سردار سلیمانی، علی شیرازی مسئول نمایندگی، ولی فقیه در نیروی قدس شد و هشت سال از پر فراز و نشیبترین روزهای جبهه مقاومت را با حاج قاسم همراه ماند.
در فصل زندگی خوب میخوانیم: میدانستم جز حقوق، دریافت دیگری ندارد و یک دلار حق ماموریت یا اضافه کار نمیگیرد. گفت تا در کرمان بودم، مبل نداشتم. به تهران که آمدم، به خاطر مهمانها مبل خریدم. هر وقت بچهها را به اردوگاه (تفریحگاه نیرو) میبرم، میگویم هر چه توی اتاق هست، باید حساب شود؛ همه را حساب میکنم. به مسئول اردوگاه گفته ام روز قیامت به گردن نمیگیرم. یک ریال نباید باقی بماند. (صفحه ۲۲)
در همین فصل میخوانیم: حاج قاسم، توی زندگی به همه جوانب توجه داشت؛ از جمله به حفظ آبروی خانواده افراد اهمیت میداد. همیشه میگفت اگر کسی اشتباهی کرده و میخواهیم با او برخورد کنیم، باید نگاه کنیم که فقط خود او نیست؛ خانواده هم دارد؛ هم خانواده خودش و هم خانواده همسرش. باید مواظب باشیم حیثیت او پیش خانواده نرود. فرد، اشتباه کرده؛ زن و بچه که مقصر نیستند! وقتی میخواهیم در مورد کسی تصمیم بگیریم، حواسمان باشد خسارتی به زن و بچه او وارد نکنیم. (۲۳)
در فصل "عموی بچه ها" نیز آمده است: سردار سلیمانی، عاشق بچههای شهدا بود. با بچههای شهدا زندگی میکرد. با آنها غذا میخورد و نشست و برخاست میکرد. گاهی با بچههای شهدا به کوه یا به زیارت امام زادههای تهران میرفت. تماس فرزندان شهدا با سردار سلیمانی، خیلی راحت برقرار میشد. این برنامه، فقط مربوط به ایران هم نبود. در سوریه و لبنان هم که بود، بچههای شهدا با او تماس میگرفتند، حرف میزدند و مشکلاتشان را میگفتند. حتی روز پنجشنبهای که فردایش شهید شد، این تماسها برقرار بود. وقتی به خانه شهید میرفت، فرزند شهید احساس میکردند پدرش آمده، احساس میکرد گمشده اش را پیدا کرده است. (صفحه ۲۶)
در فصل "سیر و سلوک" میخوانیم: حاج قاسم، توی میدان نبرد به حدود شرعی و حق الناس توجه داشت. اگر در مناطق آزاد شده سوریه یا عراق مجبور بود وارد خانهای شود، مقید بود دِینی به گردنش نماند. مثلا وقتی بوکمال سوریه آزاد شد و میخواستند از خانهای برای مقر فرماندهی استفاده کنند، حاج قاسم دستور داد وسایل خانه را توی یکی از اتاقها بگذارند و درِ اتاق را قفل کنند. در جایی دیگر در نامهای به صاحب خانهای در سوریه نوشته بود من برادر کوچک شما، قاسم سلیمانی هستم. حتما مرا میشناسید. ما به اهل سنت در همه جا خدمات زیادی انجام داده ایم. من شیعه هستم و شما سنی هستید... از قرآن کریم و صحیح بخاری و دیگر کتب موجود در خانه شما متوجه شدم که شما انسانهای با ایمانی هستید. اولا از شما عذر میخواهم و امیدوارم عذر مرا بپذیرید که خانه شما را بدون اجازه استفاده کردیم. ثانیا هر خسارتی که به منزل شما وارد شده باشد، ما آماده پرداخت آن هستیم. (صفحه ۸۸)
در جایی دیگر میخوانیم: سلیمانی با افراط و تفریط از سوی هر کس مخالف بود. اگر کسی از ولایت فاصله میگرفت، یا حرفی میزد که با حرف ولایت هم خوانی نداشت، در برابر او سکوت نمیکرد؛ نه این که توی بوق کند و همه جا بگوید این فرد در مقابل آقا ایستاده است! بدون آن که در سخنرانی طرح کند. مثلا در جلسه شورای عالی امنیت ملی، به خود آقای رئیس جمهوری انتقاد میکرد. در مورد مقاومت که طبیعی است؛ اگر حرف میزدند که با مواضع آقا هم خوانی نداشت، عکس العمل نشان میداد. مثلا وقتی آقا میگویند مذاکره با آمریکا ممنوع، و گفته شود ما بدون مذاکره نمیتوانیم به جایی برسیم، این طور نبود که ساکت بنشیند، حرفش را میزد که بتواند اثر بگذارد. (صفحه ۱۱۲)
حاج قاسمی که من میشناسم از سوی انتشارات خط مقدم در هزار نسخه و ۱۶۷ صفحه منتشر شده است