به گزارش مجله خبری نگار/خراسان: در سالهای اخیر و در چند دوره پیشین انتخابات مجلس و دولت، مسئله حل معضل مسکن، بیشک از مهمترین و پرکاربردترین شعارها و وعدههای نامزدها بوده است؛ اما تمامی این حرفها و وعده ها، تا اکنون نتیجه پربار و دندان گیری در بر نداشته و اگرچه با برخی طرحهای ملی مسکن، تعداد زیادی از مردم دیر یا زود صاحب خانههایی با کیفیت یا کم کیفیت شدند، اما امروز مسئله اجاره نشینی، «فقر مسکن» و گرانی مسکن یک غصه و چالش بزرگ برای بخش قابل توجهی از جامعه به ویژه جوانان در سن ازدواج است.
آن طور که بررسیهای مرکز آمار ایران میگوید، از دهه ۳۰ شمسی نسبت مالکان مسکن به مستأجران همواره در حال افزایش بوده، اما این روند از دهه ۷۰ شیب نزولی گرفت و اجارهنشینی به سرعت رشد کرد؛ به گونهای که حالا نزدیک به یکسوم جمعیت کشور و بیشتر از نیمی از تهرانیها مستأجر یا خانه به دوش هستند. همچنین دادههای مرکز پژوهشهای مجلس به عنوان بازوی فکری خانه ملت، آمار تامل برانگیزی را پیش روی ما میگذارد؛ با این توصیف که میزان فقر مسکن در ایران ۱۴۰۰ معادل ۵۵ درصد است، در حالی که این رقم در میانگین جهانی ۲۰ درصد است. (جدول شماره ۱)
در دیگر روایتی از مرکز آمار ایران نیز که چندی قبل منتشر شد، فقر مسکن را میتوان مشاهده کرد. (جدول شماره ۲)
بی شک در این فرایند و مسیر پر دست انداز، گرانی مسکن و افزایش بی رحمانه اجاره بها، اولین لگد خود را به امر ازدواج و «خانواده داری» زد. امروز نمیتوان نقش کاهش آمار ازدواج و برخی کم رغبتیها به فرزندآوری را با مصائب و چالشهای «مسکن» بی ارتباط دانست؛ بلکه احتمالا بیش از تصورات ما با موضوع «سرپناه» مرتبط است.
۲۰ آذرماه گذشته، مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران (اسپا) که از مراکز معتبر نظرسنجی کشور است، در نتایج بررسی خود درباره دلایل تمایل نداشتن به فرزندآوری آورد: «نتایج پیمایش ملی ایسپا در زمستان ۱۴۰۱ با جامعه آماری زنان و مردان متاهل که در سن باروری قراردارند نشان میدهد، ۷۵.۴ درصد از مردان و ۶۸.۳ درصد از زنانی که تمایل به فرزندآوری ندارند به مقدار زیاد و خیلی زیاد نداشتن مسکن مناسب را از دلایل عدم تمایل به فرزندآوری در کنار سایر عوامل و دلایل ذکر کردهاند.» شاید برخی از شما با خودتان فکر کنید، ماجرای وامهای مسکن چیست و مگر آنها دردی از ماجرا را دوا نمیکند؟ البته که اغلب از کم و کیف این تسهیلات و مصائب آن آگاهند، اما این وامها همچون یک بار سنگین و گاهی هم کمرشکن روی دوش جوانان است.
برای نمونه، وام ۹۶۰ میلیونی با اقساط بیش از ۱۹ میلیون و دریافت یک میلیارد و ۸۰۰ میلیون تومان سود، با کدام منطق درآمدی زوجهای جوان همخوانی دارد؟ به ویژه اگر زوج، از شاغلان در بخش کارگری و با حقوق بین ۷ تا ۸ میلیون در شمار حداقلی بگیرها باشند که هیچ!