به گزارش مجله خبری نگار،آوا دختر چهار ساله ارومیهای که به دلیل ضرب و شتم نامادریاش پس از بستری شدن در بیمارستان فوت کرد، تنها نمونهای از کودکانی است که آگاهانه یا ناآگاهانه مورد آزار جسمی و روحی از سوی سرپرستان خویش قرار میگیرند؛ شاید در برداشت نخست کودک آزاری به تنبیه بدنی کودکان محدود شود، اما بهتر است بدانیم که کودک آزاری یک بیماری روانی است که میتواند انواع مختلفی داشته باشد.
دکتر پروانه محمدخانی استاد روانشناسی بالینی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی در مقالهای به بررسی کودک آزاری پرداخته است تا والدین آزارگر را بهتر بشناسیم و خود نیز رفتار خود را در مواجهه با کودک اصلاح نماییم.
کودک آزاری در انواع جسمانی، روانی، جنسی و غفلت از کودک، سابقهای به درازای عمر بشر دارد، هرچند به عنوان یک معضل بهداشتی دیرزمانی نیست که مورد توجه قرار گرفته است. در تعریفی محافظه کارانه کودک آزاری به هر گونه رفتار نامناسبی که بر عملکرد رفتاری شناختی، عاطفی و جسمی کودک تأثیر منفی داشته باشد گفته میشود.
یکی از ابعاد کودک آزاری، در تعامل کودک و والدین بویژه در شرایط وجود تعارض رخ میدهد؛ تمایل افراد برای رسیدن به هدف از یک سو و میل به حفظ رابطه با دیگران از سوی دیگر باعث شکلگیری روشهایی برای حل تعارض میشود که در هر یک از گروهای سنی متفاوت است. این روشها عبارتند از: اجبار، روان سازی، حل مسأله، کناره گیری و توافق.
برای گروه والدین این ابعاد در چهارچوب کودک آزاری فیزیکی، عاطفی، جنسی با فاعلیت والدین در نظر گرفته شده است.
بنابراین در این چهارچوب انواع آزار عبارتند از:
۱- روشهای استفاده از زور فیزیکی برای مثل سیلی زدن، نیشگون گرفتن و یا اعمالی مثل پرتاب کردن، فشردن و تکان دادن دست. سایر روشها شامل شلاق زدن، زدن با ترکه، سوزاندن، استفاده از آتش سیگار و گاز گرفتن میشوند.
۲- روشهای حل تعارض همراه با آزار عاطفی یا آزارهای کلامی و غیرکلامی، سرزنش یا تحقیر، ناسزا گفتن، مسخره کردن، دست انداختن، اسم گذاشتن روی کودک، انتقاد کردن و قهر با او، اعمال مقررات و کنترل شدید و نامعقول، ترساندن مکرر کودک از تنبیه سخت بدنی، انتظارات و برخوردهای نامتناسب با سن کودک، به خدمت گرفتن کودک در جهت ارضاء نیازهای عاطفی خود، پاسخهای رفتاری غیر قابل پیشبینی والدین که باعث بیثباتی و دگرگونی شناختی کودک شود، استفاده از کودک در منازعات با همسر و افراد دیگر، فشار به کودک یا تطمیع او برای انجام تشریفات یا مراسم و مناسک خاص، و بردن کودک در مکانها و شرایطی که با سن او مناسب نیست، استفاده اقتصادی از کودک به نحوی که بهزیستی وی به خطر افتد؛ مثل گذاشتن وظایف شغلی بر گردن کودک، بیان کلمات بیش از حد یا، پرحرفی با کودک، یا انجام فعالیتهای بیش از حد انتظار یا عملکرد خارج از محدوده استاندارد بصورت سخت گیری یا سهل گیری بیش از حد معمول
بدرفتاری با کودک و کودکآزاری پدیده پیچیدهای است که میتواند به انواع شرایط زمینه ساز مشکلات اجتماعی و روانی بیانجامد؛ تنبیه سخت و عواقب رشدی و آسیب شناسی روانی آن در روند احساس مورد پذیرش بودن و سازگاری کودک خدشه وارد میکند.
پیمان نامه حقوق کودک در ایالت متحده آمریکا (۲۰۰۷ میلادی) هرگونه رفتار تنبیهی از جانب والدین یا سرپرستان کودک بویژه تنبیه شدید و غیرعادلانه را ممنوع اعلام کرده است؛ بر اساس این پیمان نامه، این نوع رفتارها اگرچه ممکن است حاکی از طرد کودک از سوی والدین نباشد، ولی سازگاری روانشناختی کودک را مخدوش میسازد و فرایند رشدی او را مختل میکند؛ برای مثال افسردگی، سوء مصرف و وابستگی به مواد، همینطور ارتکاب به خشونت خانوادگی و کودک آزاری به طور پایایی در قربانیان آزار گزارش شدهاست.
رابطه آشفتگی محیط دوران کودکی و مشکلات بعدی برای مثال سوءمصرف مواد و الکل در بزرگسالی یکی دیگر از عواقب کودک آزاری است به طوری که به باور روانشناسان والدین نقش مهمی در تحول روانشناختی کودکانشان ایفا میکنند. کودکان به عشق و گرمی (پذیرش) والدین نیاز دارند و این به طور مثبتی با سازگاری روانشناختی آنها همراه است. بر عکس کودکانی که گرمی از والدین دریافت نمیدارند، احساس میکنند که مورد طرد آنها قرار دارند.
۱- والدین سرد و بی عاطفه (فقدان عاطفه والدینی)
۲- والدین خصومت ورز و پرخاشگر (والدینی که کودک خود را مورد ضرب و جرح قرار میدهند)
۳- والدین بی تفاوت و غفلت کننده (به کودک توجه نمیکنند)
۴- والدین طرد کننده نامتمایز (طوری رفتار میکنند که کودک دوست داشتنی نیست).
به طور کلی در چنین خانوادههایی اگر کودک به طور مداوم مورد تنبیه قرار گیرد بویژه نوع شدید آن، احساس طرد میکند و در نتیجه دچار ناسازگاری روانشناختی میشود. مواردی مثل ارتکاب به پرخاشگری در بزرگسالی، پایین بودن عزت نفس، وابستگی، خود کفایتی منفی، غیر پاسخگو بودن عاطفی، بی ثباتی هیجانی و توسعه یک دیدگاه منفی به زندگی از پیامدهای روانشناختی آزار در دوران کودکی است.
برخی مطالعات علمی حکایت از رابطه بین آزار جنسی و جسمی در دوران کودکی و اضطراب و افسردگی در بزرگسالی دارد و یا اینکه بسیاری روانشناسان دریافتهاند که بین رفتارهای پرخاشگرانه در بزرگسالی و تجربه تنبیه در دوران کودکی رابطه مستقیمی وجود دارد.
واقعیت این است که کودکان در فضای پر استرس، درد عاطفی و ضربه، به زندگی خود ادامه میدهند. آنها با مشکلاتی مثل فقدان حس اینکه چه چیزی نرمال است و چه کسی هستند و پنهان کاری روبرو هستند؛ غیر قابل اعتماد بودن و بد قولیهای حاکم، یک بی نظمی و در هم ریختگی ایجاد میکند که نخست کودکان تمام تلاش خود را به کار میگیرند تا فضا را مهار سازند، ولی آشفتگی عاطفی و رفتارهای بی ثبات و غیر قابل پیش بینی والدین، اضطراب مزمن، گیجی و ترس را در آنها گسترش و تداوم میبخشد.
در این مرحله کودکان از طریق اجتنابها سعی در حفاظت خود در مقابل احساس درد بیشتر میکنند. احساساتی مثل گناه، شرم و انکار واقعیت باعث میشود که در صدد درخواست کمک از دیگران نباشند. در این کودکان اعتماد پذیری به طور جدی آسیب میبیند و احتمالا در بزرگسالی یک بدبینی نافذ به دنیا از خود نشان میدهند. کودکان در این شرایط در یک فضای سکوت یخی به سر میبرند و به دنبال مفری برای رنجهای خود هستند. احساس غم، اضطراب مزمن، افسردگی، سوءمصرف مواد، اختلالات خوردن، مشکلات جنسی و یا حتی ولخرجیهای بیهوده به پیامدهای آشفتگی در خانواده نسبت داده شده است.