به گزارش مجله خبری نگار/همشهری: با خطی خوش روی کاغذهای کاهی نوشته شدهاند. کاغذها را توی پاکتهایی آبی رنگ گذاشتهاند و در آنها را مهر و موم کردهاند. قیمت ۱۰۰ پاکت آن در بازار مولوی ۳ هزار تومان است و پیرمرد هر یک از آنها را به قیمت ۵ هزار تومان به مشتریانش میفروشد. سواد مکتبخانهای پیرمرد سالها پیش نم کشیده و نمیداند توی این کاغذها اشعار نغز حافظ را نوشتهاند یا حرف و کلام لسانالغیب را دستکاری کردهاند. پیرمرد ۷ روز هفته و ۱۲ماه سال با پاکتهای فال توی اتوبوسهای بیآرتی و واگنهای مترو میچرخد تا دستش به گدایی دراز نشود و نان بازوی کم رمق و لرزانش را به خانه ببرد.
مشتریانش هم کم نیستند و بسیاری از آدمهای این شهر شلوغ دلشان میخواهد بار تردیدها و بلاتکلیفیهایشان را بر دوش شاعر شیراز هوار کنند و به نفس حق او و شنیدن ابیاتش آرام بگیرند، اما امشب همه چیز فرق میکند و پیرمرد مشتریان دیگری هم دارد. پشت چراغ قرمز هم انگار بچهها میدانند امشب حافظ نانشان را در روغن میزند؛ فالها را دسته کردهاند تا با هر چراغ قرمز، اسکناسهای سبز را از رانندهها و همراهانشان بگیرند.
کودکان فال فروش و باباابراهیم تنها کسانی نیستند که امشب به برکت منظوم گویی لسانالغیب کار و بارشان سکه است و حتی مادامهای فرنگی که در تمام طول سال تلفنی و ندیده و نشناخته برای مشتریانشان فال قهوه و تاروت میگیرند و پولهای کلان به جیب میزنند، در شب چله طالعبینیهای فرنگی را به کلی کنار میگذارند و برای مشتریانی که سر کیسه را شل میکنند، دقایقی اشعار خواجه شمسالدین را زمزمه و تفسیر میکنند. حالا بماند که اگر خواجه در گذشته این تفاسیر را میشنید، شاید به کلی از صرافت شعر و شاعری میافتاد، اما مشتریانی که دشواری حافظخوانی یا اعتقاد به صحیح گویی این مادامهای طالع بین آنها را به صرف هزینههای کلان و انتظار در پشت خط تلفن میکشاند، فال و تفاسیری را میشنوند که مطلوبشان است و تا سال آینده دلشان را گرم نگه میدارد.