به گزارش مجله خبری نگار/ایران: تلاش ناتو برای کشاندن هرچه بیشتر کشورهای شرق اروپا به درون این پیمان نظامی یک داستان تازه نیست و شروع آن به سال ۱۹۹۱ برمیگردد که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ضربهای سنگین به کمونیسم وارد و جغرافیای اروپا را عوض کرد.
امروز حتی کوشش ناتو برای به عضویت درآوردن سوئد و فنلاند خشم روسیه را برانگیخته، اما ریشهیابی عمیقتر به ما میگوید که تلاش برای تسخیر حوزه سیاسی اروپای شرقی که سالها در سیطره اتحاد جماهیر شوروی بود، به ۹۰ سال پیش بر میگردد و پای حکومت آلمان نازی را به میان میکشد. دولتی که مایل بود با تسخیر اراضی اروپای شرقی آنجا را به سرزمینی برای اسکان ژرمنها و آریاتبارهایی تبدیل کند که دولت آدولف هیتلر قصد داشت در تمامی پهنه اروپا مستقر کند و از آن طریق بر کل جهان سایه بیندازد.
هالفورد مکیندر، ایدهپرداز برجسته سیاسی سال ۱۹۱۹ یعنی یک سال بعد از اتمام جنگ جهانی نخست در سلسله مقالاتی پیرامون آینده اروپا ابراز نگرانی عمیق کرد و این گونه نوشت: «ائتلاف چند کشور با مقاصدی غیرمعمول همیشه رویدادی دغدغهآور است و من بخصوص نگران همکاری احتمالی نظام کمونیستی جدید روسیه و سیاستمداران جوان و نژادپرستی هستم که اینک در صحنه سیاست آلمان در حال رشد دائمی هستند. شاید آنها دست به یک جهانگشایی مشترک بزنند و جنگ تازهای را آغاز کنند. هر چه روی بدهد، من در این قضیه شکی ندارم که هرکس در آینده بر اروپای شرقی تسلط یابد، دست پیش را در تمامی معادلات جهانی خواهد داشت.»
جنگ مورد اشاره مکیندر همان جنگ جهانی دوم بود که با شکست ژرمنها و خودکشی هیتلر تمام شد و البته جان میلیونها انسان هم بر باد رفت. اروپای شرقی بهطور مستقیم و غیرمستقیم به دست روسها افتاد که در ابتدای به قدرت رسیدن در مسکو «بلشویکها» نامیده شدند و به آرامی با گرفتن پز مردمانی سیاسیتر و آرامتر و زدودن تصویر خشن استالینی خود همه معادلات اقتصادی و سیاسی را در شرق اروپا از لهستان گرفته تا بلغارستان و از مجارستان تا یوگسلاوی در دست گرفتند. در جریان ترسیم مجدد جغرافیای سیاسی اروپا حتی آلمان هم به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شد که قسمت شرقی آن کمونیست نشین بود و بخش غربی را طرفداران تجارت آزاد و شرکای امریکا تشکیل میدادند. این نقشهکشی سیاسی تاسال ۱۹۸۹ که دیوار برلین فروریخت، ادامه داشت، ولی تاریخ به ما میگوید برنامهریزی برای تسخیر هر پایگاه ممکن در شرق اروپا عمری به درازای یک قرن و به روایتی شش قرن دارد.
نکته وقتی جالبتر میشود که بدانیم عملیات سرشار از ریسک و منتهی به شکست ارتش آلمان برای تسخیر خاک شوروری در جریان جنگ جهانی دوم، پروژه باربادوسا نامگذاری شده بود که «فردریک اول» حاکم آلمانی قرن دوازدهم امپراطوری روم به عنوان لقب خود برگزیده بود. استعمار سایر کشورها و تسخیر نهانی آنها به قصد چپاول ثروتهای ملی آنان تدبیر ناجوانمردانه دولتهایی مثل بریتانیا، فرانسه، ایتالیا و البته امریکا بود که از اوایل قرن بیستم شروع شد و در ادامه این قرن نضج هر چه بیشتری یافت، ولی کنکاش در قلب تاریخ به ما میگوید روند تسخیر خاکهای بیگانه به قصد رسیدن به مقاصد سیاسی – اقتصادی توسط هیتلر و دار و دسته او پایهگذاری شد.
خود هیتلر هم هیچگاه این رویکرد را پنهان نکرد و چند بار به صراحت گفت: «تصاحب اروپای شرقی برای ما و هر کشور دیگری که قصد بسط تشکیلات سیاسی خویش را دارد، الزامی و حیاتی است. اگر این بخش از جهان به تصرف ما درآید نه تنها باید هموطنان خود را در جای جای آن مستقر کنیم، بلکه مأموریت آلمانی کردن فرهنگ و باورهای این کشورها را هم به اجرا درآوریم. مگر امریکا خاکی را که تسخیر و مهاجران را در آن ساکن کرد، از کدامین طریق بدست آورد؟ ما هم میتوانیم یک فرهنگ سراسر آلمانی و حکومتی به وسعت کل اروپا را براینژاد برتر خویش فراهم آوریم.»
امروز ناتو در معرض این اتهام قرار دارد که با کمکرسانی به اوکراین و با تلاش برای مستقر کردن واحدهای نظامی و سلاحهای پیشرفتهاش در فنلاند، امنیت روسیه را به خطر انداخته و حمله کرملین به اوکراین را که هشت ماه از شروع آن میگذرد، واکنش روسها در قبال آن میانگارند. با این حال تاریخ دانان معتقدند همان طور که جهانگشاییهای ارتش هیتلر هرگز از سطح لهستان و فرانسه عبور نکرد و در خاک سرد روسیه زمینگیر شد، اینک ناتو هم نمیتواند در لوای بسط حیطه عمل خود روسها را خلع سلاح کند. جهان امروز به ارزشهای فرهنگی درخور و مناسب برای هر یک از کشورها معتقد است و بنابراین چیزی که در سال ۲۰۲۳ روی خواهد داد، نه لزوماً تبدیل شدن تمامعیار فنلاند به جدیدترین پایگاه نظامی ضد روسها بلکه تلاش اتحادیه اروپا برای محو ضایعات برخاسته از اینگونه تلاشهای کمثمر است.
جوزف مساد، استاد رشته «تاریخ سیاست»(Middle East Eye)