کد مطلب: ۳۴۹۹۷۷
۱۹ مهر ۱۴۰۱ - ۰۱:۱۶

گسترش روزافزون جبهه مقاومت؛ از باب المندب تا کاریش

گزارشی از راهبرد مقاومت در منطقه غرب آسیا

به گزارش مجله خبری نگار/ایران: اگر رزمایش اخیر دولت نجات ملی در یمن را نظاره گره بوده‌اید، احتمالا موافق هستید که این رزمایش، باعث ایجاد شور و نشاط در بین جریان محور مقاومت شده است؛ زیرا یمنی‌ها توانستند به چنان تکنولوژی در حوزه بازدارندگی برسند که حتی تحت شدیدترین محاصره تاریخ معاصر، چنین اقدامی را انجام دهند. این محاصره، فقط شامل جنایت‌های ائتلاف سعودی در محروم کردن مردم مظلوم یمن از غذا و دارو نیست، بلکه شامل بمباران مدارس، بیمارستان‌ها و اردوگاه‌های پناهندگان هم می‌شود؛ به ویژه در زمانی که مجامع بین‌المللی در سکوت مطلق به سر می‌برند.

از سوی دیگر این توانایی بازدارندگی در شرایطی به دست آمده است که یمنی‌ها تحت شدیدترین جرایم غیر انسانی ائتلاف سعودی قرار داشته و در این بین صد‌ها هزار یمنی کشته شده اند. رژه نظامی با رژه صلح همراه بود؛ رژه‌ای که توسط مهدی المشاط (رئیس دولت نجات ملی) راه‌اندازی شده بود؛ صلحی مبتنی بر قدرت که می‌خواست با رفع محاصره، تحویل سوخت، تبادل اسرا، تعیین سرنوشت مفقودین و پرداخت حقوق کارکنان، منافع مردم یمن را تأمین کند. مخاطب مستقیم پیام این رژه، پادشاهی سعودی بود، اما کسان دیگری هم مخاطب پیام رژه نظامی بودند؛ تمام جهان به ویژه ایالات متحده امریکا و رژیم صهیونیستی!

بعد جهانی رژه نظامی تنها به نام‌گذاری موشک‌هایی به نام بیت‌المقدس و دریای سرخ در ادوات نظامی ارتش یمن محدود نمی‌شود، بلکه این نام‌گذاری‌ها دربردارنده این پیام است که یمن در قلب محور مقاومت قرار دارد و این یعنی این نام‌ها نمادین نیستند، بلکه بیان استراتژی واقعی مبتنی بر گسترش خط مقدم رویارویی با پروژه استعماری و اشغالگری «از باب المندب تا میدان کاریش» در آب‌های سرزمینی فلسطین است.

رویارویی دو محور

در منطقه غرب آسیا شاهد رویارویی دو محور هستیم که روبه‌روی همدیگر قرار دارند؛ یک محور به رهبری ایالات متحده که در منطقه به وسیله عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی اداره می‌شود و محوری دیگر که اعتقاد دارد براساس شواهد و قرائن، امریکا این منطقه را ترک خواهد کرد. محور اول تحت رهبری عربستان سعودی است که پس از آغاز عملیات نظامی روسیه در اوکراین به وضوح ظهور کرد؛ این محور که ابتدا خود را با رد دیکته‌های امریکا برای افزایش تولید نفت برجسته ساخته بود، در ادامه تصمیم به فروش نفت به یوان به چین و آتش‌بس در یمن گرفت و احیای روابط خود با ترکیه در دستور کار قرار داد (پس از امتیاز دادن ترکیه به عربستان مبنی بر نقش برجسته عربستان سعودی در هدایت جهان سنی).

اما امارات که نقش جوکر را در منطقه بازی می‌کند، چندین بار بر پایبندی خود به روابط با روسیه، چین و ایران -علی رغم تهدیدات مؤسسات مالی غربی که نتوانسته‌اند هیچ یک از آن‌ها را اجرا کنند- تأکید کرده است.
رژیم صهیونیستی بخشی از این محور است، اما در جایگاه رهبری آن قرار ندارد، به خصوص آن که این رژیم در حال حاضر از هر طرف گرفتار تهدیداتی شده است؛ یک نمونه از این تهدیدات، محاصره شدن رژیم غاصب با بیش از ۲۵۰ هزار موشک مقاومت است؛ هرچند ادعا می‌کند که سامانه گنبد آهنین، این رژیم را نجات می‌دهد، اما تجربه آرامکو و عین الاسد خلاف آن را ثابت کرده است.

این رژیم در حال بحران، بیش از هر زمان دیگری به متحدان عرب خود مانند امارات، اردن و عربستان سعودی نیاز دارد. همه می‌دانند که بقای امروز «اسرائیل» موقتی است و تنها دلیل بقای آن، جست و جوی طرف‌های ذیربط برای یافتن جایگزینی قابل قبول برای همگان است بویژه که تنها بدیل ممکن امروز، مقاومت است. در پرتو این جایگزینی که برای طرف‌های اصلی در محور شکست خورده، صورت گرفته، صحبت‌ها درباره نقش اردن در حال افزایش است؛ کشوری که به نظر می‌رسد بخشی از سلامت سیاسی خود را به دست آورده است، اما همچنان از نظر اقتصادی شکننده است. اردن با نرخ بالای فقر و بیکاری و کاهش نرخ رشد دست و پنجه نرم می‌کند و از نظر سیاسی، پس از طبقه‌بندی توسط دیده بان حقوق بشر، به عنوان یک دولت سرکوبگر معرفی شده است. مصر نیز از مشکلاتی رنج می‌برد و به وضوح اعلام می‌کند که علاقه‌ای به رهبری جهان عرب ندارد. در مصر، بحران اقتصادی در حال عمیق‌تر شدن است و ساختار‌های سیاسی این کشور پس از یک کارزار سرکوبگرانه -که همه مخالفان اقتدار موجود را تحت تأثیر قرار داد و تنش‌های اجتماعی که از دوره‌ای به دوره دیگر با افزایش سطح نفرت مذهبی و فرقه‌ای خود را نشان می‌دهد- درگیر چالش شده است.

محور مقاومت

از سوی دیگر، محور مقاومت به خوبی می‌داند که مخالفانش همگی در ضعیف‌ترین وضعیت خود در دهه‌های اخیر هستند. این محور، برخلاف محور اول متوهم نیست و به همین خاطر، به سمت اقدامات ماجراجویانه گرایش ندارد. همچنین به واکنش‌های متقابل اجازه بروز جدی نمی‌دهد و راهبردش را با آن‌ها تنظیم نمی‌کند؛ بلکه به آرامی، اما با اطمینان به سمت اهداف خود پیش می‌رود. محور مقاومت در طول دو دهه گذشته توانسته خود را به عنوان صاحب «حرف آخر» در تمامی پروژه‌های مربوط به منطقه مطرح کند؛ از جنگ ۲۰۰۶ که این محور با هماهنگی کامل برای شکست پروژه امریکایی- اسرائیلی - عربستانی مبنی بر پایان دادن به پدیده مقاومت مبارزه کرد تا جنگ سوریه که در آن پروژه عظیم استعماری شکست خورد و توانست پایگاه خود را گسترش دهد. متحدانش از طریق ائتلاف با کشور‌هایی مانند روسیه، چین، هند و پاکستان به گونه‌ای عمل کرده اند که استحکام این محور ادامه یابد؛ تا جایی که تقریباً به طور کامل شرایط خود را درخصوص تعیین مرز‌های دریایی لبنان و فلسطین به کرسی نشانده است.

شاهد این گفته‌ها اظهارات سید حسن نصرالله است؛ پس از آن که قرار بود از هفته اول شهریورماه، رژیم صهیونیستی استخراج گاز را از میدان آغاز کند، سید حسن نصرالله گفت که نگاه مقاومت به کاریش و موشک، برای اعلام تعویق کار در این زمینه کافی است.

مشکلات ساختاری رژیم صهیونیستی

آنچه نتانیاهو به یائیرلاپید در مورد تسلیم شدنش به شرایط حزب‌الله گفت، یک پیشنهاد انتخاباتی نیست؛ نتانیاهو در صورتی که پس از انتخابات بعدی موفق به تشکیل دولت شود، باید با همان شرایطی تسلیم شود که لاپید در حال حاضر به آن تن داده است؛ اینکه تهدیدات محور مقاومت، امکان پذیر است و هرگونه پاسخی از سوی اسرائیل، نبردی را می‌طلبد که یکی از احتمالات آن آزادسازی بخش‌هایی از الجلیل فلسطین به دست مقاومت و همپیمانان آن است و این یعنی بازگشت به سال ۱۹۴۸! اسرائیل از مشکلات ساختاری رنج می‌برد؛ مشکلاتی که موجودیت آن را تهدید می‌کند. این مشکلات نه تنها به خصومت مردمی اعراب با آن مربوط می‌شود، بلکه به ساختار آن به عنوان رژیمی مبتنی بر مهاجران با وابستگی‌ها و فرهنگ‌های متعدد نیز ارتباط دارد؛ ارتباط این مهاجران با سرزمین اشغالی بسیار شکننده است و فرهنگ اشغالگری که آن‌ها را متحد می‌کند، نمی‌تواند در برابر چالش‌های سیاسی، نظامی و اقتصادی مقاومت کند.

تنها راه نجاتی که به این موجودیت امکان حیات می‌دهد، پروژه استعماری غرب به رهبری ایالات متحده است. بنابراین، عقب‌نشینی محسوس این اردوگاه، تهدیدی نگران‌کننده برای رژیم صهیونیستی است؛ به‌ویژه آن که کشور‌های نوظهور متحد محور مقاومت، در حال قدرتمند شدن هستند. رژیم صهیونیستی در میان آرواره‌های نابودی قرار دارد و برای اولین بار در تاریخ خود، کاملا از سقوط پروژه دولتی اش -یا آنچه یکی از سیاستمدارانش آن را «سومین تخریب معبد» نامید- می‌ترسد.

جبهه مقاومت بین باب المندب و میدان گازی کاریش، گسترش می‌یابد و هر اقدام مقاومتی، خواه در داخل فلسطین باشد (همانطور که قهرمانان مقاومت فلسطین هر روز انجام می‌دهند) یا مقاومت در غزه و جا‌های دیگر باشد، توسط نیرو‌های سیاسی همسو با محور مقاومت، به نفع آخرین نبرد انجام می‌شود. امروز نقش نخبگان سیاسی عرب این است که در همه جبهه‌ها به سمت مقاومت قیام کنند تا جبهه مقاومت تقویت شود و پیروزی نزدیک‌تر شود؛ این امر دیر یا زود اتفاق خواهد افتاد.

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر