کد مطلب: ۹۳۹۶۴۵
|
|
۲۱ آبان ۱۴۰۴ - ۱۳:۳۱

روایت‌های کمتر شنیده شده از جنگ ۱۲ روزه

روایت‌های کمتر شنیده شده از جنگ ۱۲ روزه
مریم معترف بازیگر، بیتا موسوی فعال رسانه‌ای و هادی حق بین شهردار منطقه یک تهران در حاشیه جشنواره فیلم شهر، روایت‌شان را از جنگ ۱۲ روزه (حمله اسرائیل به ایران) بیان کردند.

به گزارش مجله خبری نگار،مریم معترف بازیگر که در جنگ، خانه‌اش خسارت دید از روزگار تلخی که داشت، سخن گفت و یادآور شد: در زمان جنگ ایران و عراق ما نمی‌ترسیدیم، خانه ما نزدیک پناهگاه نبود، اما حتی هنگام حمله ما فقط می‌نشستیم تا ببینیم چه می‌شود، اما در جنگ دوازده روزه من روی کاناپه‌ای نشسته بودم که نزدیک پنجره بود و کتاب می‌خواندم، خم شدم که کتاب را به زمین بگذارم و یک باره صدای خفه‌ای پخش شد و دود، خاکستر، خاک و شیشه خرده همه جا پخش شد.

این بازیگر ادامه داد: از بیرون صدای گریه، داد و بی‌داد و فریاد یا اباالفضل می‌آمد، اما به دلایل ایمنی پای پنجره نرفتم تا چندی بعد صدای آتش نشانی آمد. من هم تمرکزم را از دست داده بودم و نمی‌فهمیدم چه خبر است. همه جا را خاک گرفته بود و ناخودآگاه دستمالی برداشتم و خاک‌ها را پاک کردم که صدایی از راهرو شنیدم که می‌گفت اینجا کسی هست؟ گفتم بله گفت پس چرا نمیری؟ آن جا بود که فهمیدم چه اتفاقی افتاده است.

معترف توضیح داد: خانه‌ای که هدف بود درست رو به روی خانه ما بود و همه آن شیشه خورده‌ها به دلیل موج انفجار بود، خانه‌های اطراف خراب شده بودند، اما خود خانه آسیبی ندیده بود. آتش نشانی به همه کمک می‌کرد و فضای عجیبی بود. من ماندم که کجا بروم؟ یادم افتاد که دوستی دارم، نمی‌خواستم باور کنم چنین اتفاقی افتاده است. به خانه دوستم رفتم. در شهرک پردیس حمله‌ای نشده بود، اما بیشتر مردم به آنجا آمده بودند، در حقیقت پناه آورده بودند. بعد از باز شدن راه‌ها دیدم که فضای تهران خیلی دود آلود و غمگین است.

این هنرمند در نشست تخصصی «خانه عزیز» با حضور هادی حق‌بین (شهردار منطقه یک تهران) و بیتا موسوی (فعال رسانه‌ای) شامگاه سه‌شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۴ در سالن ۱۲ پردیس سینمایی ملت حضور داشت.

بیتا موسوی یکی از آسیب‌دیدگان جنگ ۱۲ روزه که برادرش و دو نفر از اعضاء خانواده برادرش را از دست داده است، گفت: برادرم، همسرشان و برادر زاده‌ام در آن روز‌ها به شهادت رسیدند. اگر بخواهم به واژه آوار اشاره کنم، من همان روز ۲۵ خرداد که این اتفاق افتاد مفهوم آوار را با همه وجود احساس کردم.

وی افزود: در کوچه که راه می‌رفتم به وضوح فراموش کرده بودم خانه برادرم کجاست! خانه من نزدیک خانه برادرم بود و یک چهارراه باهم فاصله داشتیم. آن روز آنجا خیلی سر و صدا بود و من همان روز ساعت ۳ و خرده‌ای پیامی در فضای مجازی درباره صدا‌های زیادی که شنیده می‌شدند گذاشتم. اصلا تصورم این نبود که یکی از هدف‌ها خانه کناری، خانه برادر من است.

موسوی توضیح داد: وقتی محمد (پسر برادرم) به من زنگ زد، نمی‌دانم چطور خودم را به آن جا رساندم، محمد پای تلفن به من گفت عمه خانه ما را زدند. همسایه‌های من فرار می‌کردند و من از آنها پرسیدم کوچه محبی کجاست و من اصلا نمی‌دانستم باید کجا بروم با اینکه خیلی نزدیک بود. به ذهنم آمد باید ماشین ببرم تا شاید به آنها کمک کنم. از در خانه خودم تا آنجا که پنج دقیقه هم نمی‌شد، سه بار از مردم پرسیدم محبی کجاست؟ من در آن لحظه آن منطقه را با اینکه هفت سال بود در آن زندگی می‌کردم نمی‌شناختم.

وی ادامه داد: کوچه امنیتی بود و نمی‌گذاشتند من داخل بروم و من فریاد زدم اینجا خانه برادر من است و بگذارید بروم داخل، وقتی خانه را که تخریب ۱۰۰ درصدی شده بود، دیدم مطمئن بودم کسی در آن خانه زنده نمانده است. صحنه‌ای که من قبلا از آوار دیده بودم، زلزله بم بود و حالا برای خودم تکرار شد.

موسوی عنوان کرد: من شاید تنها نماینده خانواده بودم که به محل حادثه رسیدم. در آن لحظه حس کردم آوار روی همه زندگی من سنگینی می‌کند. بخشی از زندگی من که پاره‌های تن من بودند برای همیشه زیر آن آوار ماند.

وی ادامه داد: من لحظه‌ای رسیدم که پیکر‌ها را خارج کرده بودند. هیچ کس در آن خانه زنده نماند. هرکسی که در آن ساختمان بود شهید شده بود. خرابه‌ها خیلی عجیب و وحشتناک بودند و محمد به من گفت: حدیثه خواهرم را وقتی دیدم که داشتند با آمبولانس او را می‌بردند. موهایش را دیدم که روی صورتش ریخته بود.

موسوی صحبت‌هایش را اینطور ادامه داد: اینکه چه گذشت بر ما را فقط خدا می‌داند. ما ۱۶ روز تمام به دنبال پیکر برادرم و همسرش بودیم البته فردای آن روز توانستیم پیکر برادرزاده‌ام را در سالن معراج ببینیم، اما پیدا کردن پیکر برادرم و همسر برادرم ۱۶ روز طول کشید. روزی که همسر برادرم را پیدا کردیم روز سختی برای من بود، حتی به دلیل جراحات نتوانستیم صورت او را ببینیم.

در بخش دیگری از این نشست، هادی حق‌بین شهردار منطقه یک در ابتدای نشست از تجربه مدیریت شهری در جنگ ۱۲ روزه گفت: شهر یک موجود زنده و جریان همیشه جاری است. نیاز‌های لحظه به لحظه شهر در مدیریت شهری باید لحظه‌ای رصد و پیگیری شود که کاری فرسایشی، پیوسته و مهم در مدیریت شهری است.

وی افزود: جنگ دوازده روزه بدون آمادگی و پیش بینی قبلی رخ داد. همین ناگهانی بودن جنگ‌ها تعادل را از ما می‌گیرد و باید تعادلی در لحظه به وجود آوریم و همزمان همه ماموریت‌ها را انجام دهیم و اتفاقی به آن بزرگی را هم پوشش دهیم. در مناطق درگیر جنگ باید هم افزایی با دستگاه‌های اجرایی رقم می‌زدیم و این بر سختی مدیریت شهری در بحران افزوده بود.

شهردار منطقه یک از روز‌های آغازین جنگ روایت کرد و گفت: سر و صدا‌ها که شروع شد همه ما بیدار بودیم. من در خانه بودم و تماس‌هایی که با من برقرار می‌شد عجیب بودند. سه تا از شهردار‌ها نواحی پیوسته و مکرر با من تماس می‌گرفتند و معلوم بود که اتفاقی خارج از عرف افتاده است.

وی ادامه داد: آن لحظه لحظه‌ای بود که منطقه یک در شب اول بیشترین اصابت را داشت و شهدای نظامی برجسته شهید عباسی، شهید سرلشکر باقری در این منطقه شهید شدند و مجموعه مسکونی شهید چمران و محل سکونت آقای شمخانی مورد هدف قرار گرفت.

حق‌بین ادامه داد: ما باید همه مسائل را پوشش می‌دادیم، بحث خاموش کردن آتش بحث مدیریت معابر مطرح بود. اتفاقات ناگهانی بسیار زیاد بودند و مثلا خیابان کامرانیه و فرمانیه مسدود شدند.

وی با اشاره به یکی از دردناک‌ترین حوادث دوران جنگ عنوان کرد: شدت حادثه در یکی از انفجار‌ها بسیار بالا بود در آن نقطه ۵۲ نفر از جمله کودکان، زنان و مردان شهید و مجروح شدند که نجات مجروحان و خارج کردن اجساد، یک هفته ما را درگیر کرد.

شهردار منطقه یک توضیح داد: تصاویر منتشر شده از حوادث بیشتر مربوط به ۲ اصابت آخر بودند. کل این اصابت‌ها کمتر از یک دقیقه اتفاق افتاد. در مواردی با وجود حجم بالای ترافیک سه نقطه اصابت داشتیم که باید رسیدگی می‌کردیم. در برخی حوادث شاهد پرتاب ماشین‌ها خودرو‌ها و افراد بودیم و در مواردی هم خطر ورود حجم زیاد آب به ایستگاه مترو وجود داشت. با همه اینها رشادت و همدلی‌هایی که از مردم دیدیم، خیلی مهمتر از کاری بود که ما انجام دادیم.

در ادامه حق بین از مدیریت شهری در آن روز‌های بحرانی گفت: از نظر ما شهر به جز کالبدش روحی دارد و این روح باید پیوسته حفظ شود. چیزی که برای ما در کنار همه ماموریت روزانه اهمیت داشت، این بود که شهر را حفظ کنیم، اینکه کنار مردم باشیم همانطور که مردم کنار ما بودند. سعی کردیم نگذاریم شهر بی روح شود. شهر خیلی خلوت بود، اما ما و همکارانمان امیدوار بودیم.

وی با اشاره به اینکه دوران پساجنگ دوره دیگری بود، عنوان کرد: موضوعی که ما را نگران کرده بود این بود که خانه‌ها آسیب دیده و به این فکر کردیم که چگونه باید کنار مردم باشیم تا درد آنها را التیام دهیم. بعد از جنگ سعی کردیم شرایطی فراهم کنیم که با کمک منابع شهرداری آثار جنگ را از بین ببریم.

حق‌بین توضیح داد: ما هم جنگ را لمس کردیم، اما عزیزان در متن ماجرا بودند، لحظات انتظار و پیدا کردن پیکر‌ها لحظات خیلی سختی است. ما که نزدیکانمان در آنجا نبودند لحظات سختی را تحمل کردیم. در دوازده روز باید مدام اسکان و التیام و بحث‌های مراقبتی را دنبال می‌کردیم. در شهرک شهید چمران یک ساختمان ۱۴ طبقه فرو ریخته بود و تلاش همه این بود که حتی یک نفر زنده بیرون بیاید.

وی افزود: یکی از ده‌ها لحظه‌ای که دیدیم و تجربه کردیم پدری بود که قبل از اصابت از خانه خارج شده بود و بعد از اصابت برگشته بود و خانواده او آنجا زیر آوار بودند. وقتی آوار را بر می‌داشتند فضایی باز شد و اتاقی نمایان شد که رنگ خاصی داشت، یک لحظه امیدوار شد که این اتاق پسر من است و به سمت اتاق می‌دوید، اما بعد از ۲۴ ساعت نتوانستند پیکر را پیدا کنند و بعدا پیکر پسر او را پیدا کردند.

شهردار منطقه یک توضیح داد: چیزی که برای مدیریت شهر مهم بود حفظ روح شهر بود، اینکه شهر پایدار بماند و نریزد، اینکه وقتی عزیزان به شهر بر می‌گردند در کوتاه‌ترین زمان ممکن شهر را به حالت اولیه برگردانیم.

در ادامه بیتا موسوی گفت: تمام ۱۲ روز جنگ به دنبال پیکر برادرم و همسرش بودیم و بعد از جنگ توانستیم این عزیزان را دفن کنیم، من بیشتر از قبل در آن روز‌ها تهران را دوست داشتم. شب آخر جنگ که اعلام کردند منطقه ۷ را تخلیه کنید، پیکر برادرم و دخترشان پیدا شده و ما جلسه گذاشته بودیم که آیا آنها را در قبر سه طبقه دفن کنیم یا صبر کنیم که پیکر زن برادرم هم پیدا شود.

وی افزود: من آن شب سرسختانه می‌گفتم که می‌خواهم بمانم و نمیدانم این حس دوست داشتن از کجا آمده بود؛ شاید به خاطر اینکه فکر می‌کردم پاره‌های تن من هنوز آرام نگرفته‌اند و باید حتما همه آنها را پیدا کنیم. من محبت‌های زیادی در آن مدت از برخی از مردم شهر دیدم، مردم واقعی نه فضای مجازی، مردمی که درون شهر زندگی می‌کردند، پایمردی می‌کردند و شهر را ترک نکرده بودند. من تنها در ماشین رانندگی می‌کردم و به سمت بهشت زهرا می‌رفتم و تلاش داشتم که با همه سختی ادامه بدهم.

موسوی اضافه کرد: فکر می‌کنم که به واسطه زندگی شهری، اقتصادی و اجتماعی مردم نسبت به یکدیگر نامهربان‌تر شدند، اما در آن روز‌ها محبت‌هایی از مردم دیدم که باعث شد فکر کنم مردم چه همدل و همراه هستند. امیدوارم مردم هنوز هم بتوانند آن همدلی را باهم داشته باشند.

معترف نیز گفت: همان هفته اول جنگ به پردیس رفتم. هفته دوم که رسیدم کار‌ها شروع شده بود و جاده‌ها باز شده بود و مهربانی‌هایی که خانم موسوی گفتند بین مردم دیدند. مردم عادی در شهر زندگی می‌کنند تا مشکلی پیش می‌آید کمک می‌کنند و به داد هم می‌رسند، در جنگ ایران و عراق هم همینطور بود. به ستاد بحران و شهرداری هم رفتیم که آنجا هم رفتار و برخورد خوبی داشتند، انگار مردم از هم حمایت می‌کردند و جلوی دشمن مشترک ایستاده بودند.

منبع: ایسنا
برچسب ها: مردم‌شناسی کمک
ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر