کد مطلب: ۹۱۳۶۰۳
|
|
۱۰ مهر ۱۴۰۴ - ۰۶:۴۲

چرا باید طبقۀ متوسط سیاسی را احیا کنیم؟ ریل‌گذاری قدرت و پیشرفت

چرا باید طبقۀ متوسط سیاسی را احیا کنیم؟ ریل‌گذاری قدرت و پیشرفت
همان‌طور که کیوان هریس در کتاب خود وارسی کرده است آنجایی ما موفق بودیم که نابرابری را کاهش دادیم و طبقه متوسط مسئولیت‌پذیر و سیاسی را احیا کردیم

به گزارش مجله خبری نگار، کیوان هریس در کتاب خود که یکی از کتاب‌های مهم حوزه سیاست اجتماعی در پساانقلاب است، با دقت خاصی به مخاطب خود نشان می‌دهد که انقلاب اسلامی در حوزه سیاست اجتماعی ادامه مسیر اسلام سیاسی بود. به نوعی موفقیت انقلاب در دهه هفتاد و هشتاد این بود که تا حدی توانسته بود ضعف‌های ساختاری حکومت پهلوی در سیاست اجتماعی را جبران کند و جامعه ایران توانست به لطف ایده اسلام سیاسی در ساحت سیاست اجتماعی هم موفق باشد و با کاهش وسیع نابرابری و گسترش طبقه متوسط و کاهش فقر به وضعیت مطلوبی برسد. این سیاست‌ها جامعه ایران را در دهه هشتاد به نوعی به یک جامعه توسعه‌خواه و ایضاً با افزایش بهره‌وری وسیع تبدیل کرده بود که طبقه متوسط نقش بسیار مهمی در حرکت به سمت افق‌های مطلوب داشت.

سارا کریمی هم در کتابی به نام انقلاب در صنعت سیمان در ایران که ذیل پژوهش‌های اجتماعی ایران چاپ شده است، نشان می‌دهد صنعت سیمان در پساانقلاب ۵۷ به استقلال رسید و در عرض دو دهه ما به یک کشور قدرتمند در این حوزه تبدیل شدیم که در دهه هشتاد به بیش از سیزده کشور صادرات سیمان انجام می‌دادیم. در حقیقت این کتاب نشان می‌دهد ما در حوزه صنعت هم توانسته بودیم به پیشرفت خوبی برسیم که سرریز این پیشرفت در شکل‌گیری طبقه متوسط نقش داشت. در واقع طبقه متوسط در جامعه در شرایطی بود که افق مطلوبی را برای آینده خود ترسیم می‌کرد.

اما با ورود به دهه نود و اشتباه راهبردی که در صنایعی مثل سیمان رخ داد و ایضاً فشار تحریم‌ها و نبود استراتژی و راهبردی برای سیاست کلان اجتماعی، باعث شد طبقه متوسط با چند شوک روبه‌رو شود که هر کدام از این شوک‌ها موجب نحیف‌تر شدن این طبقه شد و اعتراضاتی مثل سال‌های ۹۶ و ۹۸ و ایضاً توجه وسیع به برجام برای عبور از بحران‌ها و تلاش برای رسیدن به موفقیت‌های فردی، همه و همه نشان از افول طبقه متوسط می‌داد. در واقع طبقه متوسط که وسیع‌ترین طبقه اجتماعی بود، به نوعی پیشران سیاست اجتماعی در ایران محسوب می‌شد و این افول به‌یکباره باعث شد بخش وسیعی از جامعه توان گذشته خود را از دست بدهد و این شکاف در نهایت باعث شد که امر سیاسی و امر سیاستی در ایران هم دچار افت شود و این مسئله در دهه نود به شکاف اجتماعی انجامید.

از طرف دیگر، اشتباهات راهبردی دولت‌ها در دهه نود هم باعث شد جابه‌جایی سریع در این طبقه شکل بگیرد که با پاندمی کرونا در اواخر دهه نود و ایضاً شوک ارزی که در سال ۱۴۰۰ رخ داد، همه به نوعی باعث شد طبقه متوسط که به‌اصطلاح دهک‌های ۴ تا ۸ را به‌صورت تقریبی شامل می‌شد، به یکباره کوچک‌تر شود و صرفاً دهک ۷ و ۸ نمودی از وضعیت طبقه متوسط را از جهت اقتصادی دارا باشند و سایر دهک‌ها با کاهش ۴۳ تا ۷۳ درصدی درآمد نسبت به تورم روبه‌رو شوند. این وضعیت باعث شکل‌گیری طبقه متوسط جدید شد؛ به‌طور مثال افرادی که در دهک ۷ بودند به یکباره به دهک ۴ یا ۳ نزول کردند یا حتی افرادی که در دهک ۶ بودند، به‌جای حرکت به سمت دهک ۷ به سمت دهک‌های پایین‌تر سوق پیدا کردند.

در واقع این افول اجتماعی یک وضعیت جدید بود که به تعبیر بوردیو جامعه را به نوعی به سمت «رنج اجتماعی» سوق داد، چراکه شکافی بین عادت‌واره‌ها و میدان واقعی شکل گرفته بود. طبقه تحصیل‌کرده‌ای که در ذهن به لحاظ فردی دارای انتظارات وسیعی شده بود که آن را «انقلاب انتظارات» می‌نامند و به لحاظ جمعی هم افقی در سیر کشور‌های مترقی می‌دید، نه‌تنها به سمت این موقعیت حرکت نکرده بلکه حتی به عقب هم رانده شده بود. این وضعیت، رنج اجتماعی را به‌صورت گسترده شکل داده بود و در کنار فشار وسیع شبکه‌های فارسی‌زبان به جامعه، باعث شده بود شدت احساس این رنج بسیار وسیع‌تر از واقعیت هم به نظر برسد و به نوعی سبب شده بود، بدن و ذهن‌ها در جامعه و طبقه متوسط دچار فشار وسیع شوند.

اما امروز؟ امروز تجربه این شرایط را به‌خوبی آگاه هستیم و درکی که از دهه نود صورت گرفته است، نشان می‌دهد یکی از مهم‌ترین علت‌های عدم پیشرفت در دهه نود بی‌توجهی به مکانیسمی بود که باعث تولید طبقه متوسط فقیرتر می‌شد و این طبقه توان همراهی با سیاست و ساحت سیاسی و اجتماعی را نداشت. حال دیگر نباید آن تجربه را تکرار کنیم؛ نباید شوک‌های اقتصادی را صرفاً به بحران و مدیریت بحران تفسیر کرد.

مارک لیلا، پژوهشگر معروف آمریکایی، در کتاب لیبرال جاودانه طرح بحثی دارد که ظهور ترامپ در سال ۲۰۱۶ ربط دارد به سیاست‌های دهه ۸۰ میلادی ریگان؛ چراکه او بود که بذر سیاست‌زدایی یا نئولیبرالیزه‌کردن جامعه را ایجاد کرد و این سیاست جامعه را به سمت نوعی خودشیفتگی حداکثری سوق داد که خروجی‌اش ترامپ بود. در واقع ما قطعاً از شوک‌های اقتصادی می‌توانیم با مدیریت گذر کنیم، اما ضربه وسیعی که به اجتماع می‌زند اهمیت دارد.

به زبان ساده‌تر، شوک‌های اقتصادی دو ساحت مرئی و نامرئی را شامل می‌شود:

ساحت مرئی: بازار‌ها و بنگاه‌های اقتصادی دچار تلاطم می‌شوند و چرخه صادرات و واردات ما هم به نوعی دچار کند‌شدن و کم‌رونق شدن طرح‌های اقتصادی می‌رود و بر تولید ناخالص داخلی ما اثر می‌گذارد؛ به نوعی باعث عقب‌افتادن طرح‌های کلان و راهبردی می‌شود.

ساحت نامرئی: باعث شکل‌گیری طبقه متوسط ضعیف می‌شود که علت افزایش نارضایتی‌های اجتماعی است و سطح همکاری با جامعه را کاهش می‌دهد. اما چون شتاب اجتماعی و تحولات وسیع بالاست، درک و فهم وضعیت جدید کمتر است. این ساحت نامرئی است که البته از ساحت مرئی بااهمیت‌تر است، چون به نوعی بخش وسیعی از جامعه را در طرح پیشرفت کشور نداریم و قطعاً مسیر پیشرفت سخت‌تر می‌شود. در واقع اجرای طرح کلان سخت‌تر و با شرایط و بحران‌های وسیع‌تری همراه می‌شود.

چه باید کرد؟

آنچه مشخص است، طرح آینده دشمن هم افزایش فشار به همین طبقه جدید برای شکل‌گیری اعتراضات است تا با بحرانی نشان‌دادن فضا بتواند بحث مشروعیت را مطرح کند و برای خودش نوعی مشروعیت‌زایی برای حمله و کمک به مردم خلق کند. در واقع طرح تکراری را در دستور کار دارد. آنچه، اما برای ما اهمیت دارد، احیای مجدد این طبقه است که باید در یک طرح راهبردی دیده شود. در توصیف این طبقه جدید، این‌گونه بیان می‌کنند که «آرزو‌های پایمال‌شده با افکاری شبه‌روشنفکری و متصل به اینترنت» را باید برای توصیف این طبقه به کار برد. پس طرح راهبردی باید چند خاصیت داشته باشد:

۱. باید به‌صورت ایجابی، طرح‌های توسعه‌ای و پیشرفت را برای آینده تعریف و ریل‌گذاری کند که این طرح‌ها از طریق ایده مردم‌پایه دنبال شود تا طبقه‌ای که آرزو‌های خود را پایمال‌شده می‌بیند، مجدداً به طرح و آینده‌ای متصل شود.

۲. آزادسازی حوزه فرهنگی به‌جای آزادسازی حوزه اقتصاد؛ به نوعی باید از طرح‌های خلاق فرهنگی استفاده شود که باعث می‌شوند شکاف این طبقه کمتر شود و اتصال مجدد احیا گردد. به تعبیری باید از ایده‌های محافظه‌کاری و کلیشه‌ای فرهنگ عبور کرد و در رسانه و فرهنگ به دنبال ایده‌های نو بود، مثل برقراری محیط‌هایی که کنش جمعی را افزایش دهند. در مقابل، در حوزه اقتصاد با آزادسازی‌های افراطی باید مقابله کرد، چراکه باعث شکاف بیشتر نابرابری می‌شود.

۳. نشان دادن این مسئله که حکمرانی، بحران طبقه متوسط جدید را متوجه شده است و حال از طریق میانجی‌ها قصد دارد آنها را مجدداً به ریل سیاست و اجتماع برگرداند. به نوعی ظرفیت گفت‌وگویی که بعد از جنگ شکل گرفت چه از طریق رجال سیاسی مثل لاریجانی و قالیباف و پزشکیان و حتی محسن رضایی، تا ظرفیت عناصر فرهنگی مثل عبدالکریمی‌ها این روز‌ها می‌تواند به بازگشت طبقه متوسط به نقطه اصلی و مکان اصلی خودش کمک کند. چون همان‌طور که تعریف شد، این طبقه شبه‌روشنفکری عادات خود را دارد، در نتیجه می‌توان از بستری مثل اینترنت و رسانه گفت‌و‌گو‌هایی برای احیای مجدد شکل داد.

۴. توجه ویژه به مسئله نابرابری و اولویت شماره یک کشور؛ به نوعی اگر بخواهیم به‌صورت ایجابی طبقه متوسط را با توجه به تحولات رخ‌داده برای آینده به نام «طبقه پیشرو» احیا کنیم، باید از مکانیسم‌هایی که باعث افزایش نابرابری می‌شود جلوگیری کرد. به‌طور مثال در بخش‌هایی مثل آموزش‌وپرورش باید طرح احیای مدارس دولتی را مجدداً در دستور کار قرار داد.

نتیجه‌گیری

همان‌طور که کیوان هریس در کتاب خود وارسی کرده است آنجایی ما موفق بودیم که نابرابری را کاهش دادیم و طبقه متوسط مسئولیت‌پذیر و سیاسی را احیا کردیم و حالا بعد از یک دهه کم‌توجهی به این مسئله مجدد فرصت اصلاح و بازاندیشی وجود دارد؛ فقط کافی است به جای جنگ با طبقه متوسط و اسطوره‌سازی از آن واقع‌گرایانه پیش برویم که احیای طبقه متوسط سیاسی یکی از عوامل احیای ریل قدرت و پیشرفت است.

منبع: فرهیختگان-سیدجواد نقوی

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر