کد مطلب: ۸۸۴۷۹۱
|
|
۲۵ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۳۹

اختلالات خواب خطر افسردگی را در زنان میانسال افزایش می‌دهد

اختلالات خواب خطر افسردگی را در زنان میانسال افزایش می‌دهد
در مطالعه‌ای که اخیراً در مجله Scientific Reports منتشر شده است، محققان رابطه بین تغییرات در الگو‌های خواب و بیداری و علائم افسردگی را در زنان میانسال بررسی کردند.

به گزارش مجله خبری نگار، در مطالعه‌ای که اخیراً در مجله Scientific Reports منتشر شده است، محققان رابطه بین تغییرات در الگو‌های خواب و بیداری و علائم افسردگی را در زنان میانسال بررسی کردند.

یافته‌های این مطالعه نشان می‌دهد زنانی که در مدت زمان طولانی تغییرات قابل توجهی در الگو‌های خواب و بیداری خود تجربه می‌کنند، ممکن است در معرض خطر ابتلا به علائم افسردگی باشند و این موضوع اهمیت حفظ الگوی خواب پایدار را برای کاهش خطرات سلامت روان برجسته می‌کند.

تغییرات در الگو‌های خواب و بیداری با ایجاد اختلالات متابولیک، قلبی عروقی، عصبی و روانی مرتبط است. حفظ ریتم‌های پایدار خواب و بیداری برای سلامت روان بسیار مهم است، زیرا اختلالات با افزایش خطر افسردگی همراه هستند.

مطالعات قبلی نشان داده‌اند که اختلال در ریتم‌های شبانه‌روزی، مانند شیفت‌های نامنظم شبانه یا دیرتر به خواب رفتن، با افزایش خطر افسردگی مرتبط است. با این حال، این مطالعات اغلب بر ارزیابی‌های فردی از برنامه‌های خواب متکی هستند. به همین دلیل، اطلاعات کمی در مورد اثرات احتمالی درازمدت وجود دارد.

در دوران یائسگی، زنان اختلالات خواب و علائم افسردگی بیشتری را تجربه می‌کنند که ممکن است با نوسانات هورمون‌های تخمدان مرتبط باشد. با وجود این، مطالعات به ندرت سطح هورمون‌ها و وضعیت یائسگی را هنگام بررسی ریتم خواب و بیداری و افسردگی در نظر می‌گیرند.

این مطالعه با استفاده از خواب میانی، یک معیار پایدار از ریتم شبانه‌روزی، به عنوان یک شاخص کلیدی، ارتباط بین تغییرات بلندمدت در ریتم خواب و بیداری و خطر افسردگی در زنان یائسه را بررسی کرد.

این داده‌ها از یک مطالعه‌ی بلندمدت و چند قومیتی روی زنان میانسال در ایالات متحده که از سال ۱۹۹۶-۱۹۹۷ آغاز شد، به دست آمده است. این مطالعه شامل ۳۳۰۲ زن قبل از یائسگی در سنین ۴۲ تا ۵۲ سال بود که معیار‌هایی مانند قاعدگی منظم، رحم سالم و استفاده‌ی اخیر از هورمون را داشتند.

این زنان تقریباً سالانه معاینه می‌شدند تا روند پیشرفت یائسگی آنها پیگیری شود.

این تجزیه و تحلیل شامل زنانی بود که در بررسی‌های خواب در ویزیت‌های سوم (۱۹۹۹-۲۰۰۱) و چهارم (۲۰۰۰-۲۰۰۲) شرکت کرده بودند، اما شامل زنانی که داده‌های خواب ناکافی، علائم افسردگی پایه یا افرادی که تحت درمان‌های پزشکی خاصی بودند، نمی‌شد.

شرکت‌کنندگان عادات خواب خود، از جمله زمان خواب، زمان بیدار شدن، مدت زمان خواب و کیفیت آن را گزارش کردند. نقطه میانی خواب با اضافه کردن نیمی از مدت زمان خواب به زمان قبل از خواب محاسبه شد.

تغییرات در میانگین خواب در طول سال به صورت خفیف (کمتر از ۱ ساعت)، متوسط (۱-۲ ساعت) یا شدید (بیش از ۲ ساعت) طبقه‌بندی شد. علائم بی‌خوابی و سایر مشکلات خواب نیز ثبت شد.

علائم افسردگی با استفاده از یک مقیاس ۲۰ سؤالی ارزیابی شد که نمرات ۱۶ یا بیشتر نشان‌دهنده علائم شدید بود.

همچنین داده‌هایی در مورد نژاد/قومیت، تحصیلات، فعالیت بدنی، وضعیت سلامت، رژیم غذایی و شاخص‌های مختلف سلامت مانند شاخص توده بدنی، فشار خون و سطح هورمون جمع‌آوری شد.

محققان از آزمون‌های آماری مانند آزمون کای-اسکوئر و آزمون مجموع رتبه ویلکاکسون برای بررسی تفاوت‌ها در علائم افسردگی بر اساس عوامل اندازه‌گیری شده استفاده کردند.

سپس آنها نسبت‌های خطر را محاسبه کردند تا بررسی کنند که چگونه خطر ابتلا به علائم افسردگی با تغییر نقطه میانی خواب تغییر می‌کند.

محققان دریافتند که ۸۱.۶٪ از زنان در گروه مورد مطالعه، تغییرات خفیفی را در اواسط خواب تجربه کردند، در حالی که ۱۲.۱٪ تغییرات شدیدی را تجربه کردند. در طول مطالعه، ۴۹۶ زن علائم افسردگی را نشان دادند که معادل میزان بروز ۶۱ نفر از هر ۱۰۰۰ نفر در سال است.

زنانی که علائم افسردگی را نشان دادند، جوان‌تر و کم‌تحصیل‌تر بودند؛ همچنین درآمد خانواده و سطح فعالیت بدنی پایین‌تری داشتند. این گروه کیفیت خواب پایین‌تری را گزارش کردند و بیشتر احتمال داشت که تعریق شبانه مکرر و علائم بی‌خوابی را تجربه کنند.

این مطالعه ارتباط معناداری بین تغییرات بیشتر در خواب میانی و افزایش خطر ابتلا به علائم افسردگی نشان داد.

پس از اینکه محققان تجزیه و تحلیل را بر اساس سن، نژاد/قومیت، سبک زندگی و عوامل سلامتی تنظیم کردند، زنانی که تغییرات شدید در خواب میانی داشتند، در مقایسه با زنانی که تغییرات متوسطی داشتند، ۵۱ درصد بیشتر در معرض خطر ابتلا به علائم افسردگی بودند.

این ارتباط پس از تعدیل سطح هورمون‌های جنسی و وضعیت یائسگی، همچنان معنی‌دار باقی ماند و به ۵۷٪ افزایش یافت.

این مطالعه نشان داد که تغییرات بیشتر در الگو‌های خواب و بیداری، خطر ابتلا به علائم افسردگی را در زنان میانسال به طور قابل توجهی افزایش می‌دهد و از این نظریه که بی‌ثباتی خواب در دوران یائسگی یک عامل خطر کلیدی است، پشتیبانی می‌کند.

زنانی که تغییرات شدید در اواسط خواب داشتند، در مقایسه با زنانی که تغییرات خفیفی داشتند، ۵۷ درصد بیشتر احتمال داشت که علائم افسردگی را تجربه کنند، صرف نظر از سایر عوامل خطر.

مزیت این مطالعه، ماهیت طولی آن است که به ما امکان می‌دهد تغییرات بلندمدت در الگو‌های خواب را ثبت کنیم.

برخلاف مطالعات قبلی که خواب میانی را در یک نقطه زمانی واحد ارزیابی می‌کردند، این مطالعه تغییرات را در طول سال‌های متوالی پیگیری کرد و تصویر دقیق‌تری از تغییرات ریتم خواب و بیداری ارائه داد.

با این حال، این مطالعه محدودیت‌هایی دارد، از جمله اتکا به داده‌های خواب گزارش‌شده توسط خود فرد، که ممکن است نسبت به معیار‌های عینی مانند پلی‌سومنوگرافی دقت کمتری داشته باشد. این یافته‌ها مختص زنان در دوران گذار یائسگی است و تحقیقات بیشتری برای تعیین اینکه آیا در مورد سایر جمعیت‌ها نیز صدق می‌کند یا خیر، مورد نیاز است.

مطالعات آینده باید مکانیسم‌های زیربنایی این ارتباطات را بررسی کنند و عواملی مانند ملاتونین، کورتیزول و تأثیرات ژنتیکی را در نظر بگیرند.

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر