به گزارش مجله خبری نگار، «هنر» در هر جغرافیایی بیربط به ایدئولوژی و خشونت حاکم نیست و نمیتوان با این گزاره که هنر و هنرمند همیشه ملزم به حفظ فاصله از سیاستمداران و حاکمان خود هستند دیگری را تخطئه، بایکوت و حتی حذف کرد، چون اگر فرصت به طرفداران این ایده دست دهد چندان تلاشی برای حفظ نسبتشان با قدرت نمیکنند و حتی در صورت رعایت منافع حاضر به همآغوشی با هر قدرتی هم هستند. بهتازگی «کریستوفر نولان» و همسرش «اما توماس» در محضر پادشاه بریتانیا حاضر شدند تا افتخار دریافت لقبِ sir از فرزند ملکه الیزابت دوم را از دست ندهند. گفتند که نولان به دلیل کسب موفقیتهای زیادی که اکران «اوپنهایمر» برایش ردیف کرد از چارلز سوم این لقب را به دست آورده است. فرایند اعطای این لقب به افراد سرشناس، رویکر ثابت پادشاهی بریتانیاست و ما با میزانسن عجیبوغریبی مواجه نیستیم ولی مشکل از جایی شروع میشود که علاقهمندان به هنر غرب با همین شکل از صحنهپردازی و ارتزاق هنر از سیاست در ایران یا هرجایی از جهان غیر از مغربزمین مخالفند و مدام از رسالت هنر و زاویهاش با قدرت سخن میگویند. ایرادی هم ندارد ولی مراد این جماعت از هنر انتزاعی ریشه در تفکر روشنفکران چپ در یک دهه پیش از انقلاب اسلامی دارد و از این منظر ایده آنها برای فاصله گرفتن همیشگی از حاکمیت ذرهای تغییر نکرده و فراتر هم نرفته است. از اینها گذشته بهراحتی نمیتوان از عبارت شیک «استقلال هنری» در زمینه خلق ایدههای بصری و نمایش آن برای مخاطبان استفاده کرد، چون حتی هنر برای هنر هم در زمینه توزیع نیازمند حمایت از جانب استودیوها و سرمایهگذاریهای خرد و کلان است که هرکدام از آنها تعلقات فکری و ایدئولوژیک خاص خویش را دارند و در مسیر تولید فیلم، فکر و اندیشه فیلمساز را با قرار دادن وی در دستاندازهای مختلف دچار استحاله و دگرگونی میکنند.
وقتی نولان کار ساخت «اوپنهایمر» را با بودجه ۱۰۰ میلیون دلاری «اطلس اینترتیمنت» به پایان رساند کمتر کسی در غرب این فکر به ذهنش خطور کرد که فیلم جدید کارگردان پرسروصدای انگلیسی اثری علیه ساختار سیاسی آمریکا نیست؛ درواقع اینطور تصور شد که بازنمایی نولان از اوپنهایمر بهعنوان مدیر علمی پروژه منهتن بیشترین زاویه را با نگاه سیاستمداران آمریکایی داشته باشد و نوک پیکان حمله را به سمت آنها هدف بگیرد ولی اتفاقی که بسیاری به غلط منتظرش بودند نیفتاد و او اثری را به مخاطبانش عرضه کرد که نسبتش با «سوژه معترض» را در دورترین نقطه قرار میداد. نولان و امثال او اگرچه با فیلمهایشان توهم معترض بودن را در ذهن بینندگان جا میاندازند ولی در عمل با تقلیل تاریخ به موارد بیاهمیت در حکم سپر دفاعی و ضربهگیر دستگاه ایدئولوژیک قدرت ایفای نقش میکنند و ضرری هم از جانب او به ساختار نمیرسد. از منظر زیباییشناسی هم سینمای محافظهکار ژانر تاب و تحمل ایستادگی در برابر قدرتها را ندارد و هدفش هم اساساً چیز دیگری است. امثال نولان گرچه در ابتدای مسیر فیلمسازی متعلق به فضاهای غیروابستهتر هستند ولی درنهایت سیستم آنها را در وجود خود حل و هضم میکند تا در بهترین حالت ممکن چیزی جز یک اَکت سیاسی خشک و خالی از فیگور معترض اولیهشان باقی نماند. در گزارش پیش رو با اشاره به وضعیت آیکونهای سابقا معترض صنعت سینمای آمریکا پنبه عبارت بیربط «هنر از برای هنر» را میزنیم.
«مل گیبسون» برای بچههای همنسل من در دهه شصت و اوایل هفتاد یکی از نشانههای خلوص و سرزندگی هالیوود به حساب میآمد که با هر فیلمش غوغایی میان ما ایجاد میکرد. او روزهای خوب و خوشی را در این صنعت برای خود رقم زد ولی این دوران هم تنها با یک اظهارنظر به تاریخ پیوست. مل گیبسون با ساخت و اکران «مصائب مسیح» برگ مهمی از زنگ خود را ورق زد؛ او با یهودیان درگیر شده بود و همین برای حذفش از نقطه کانونی هالیوود کافی بود. حتی تولید فیلم با سرمایه شخصی هم نتوانست کارگردان «شجاعدل» را از گزند آسیبها و تهمتها نجات دهد. اما موضوع از چه قرار بود که باعث شد گیبسون تا مدتها از اصل داستان سینما فاصله بگیرد و رنگ آسایش به زندگیاش نبیند؟ مصائب مسیح به آخرین ساعات زندگی عیسی مسیح اشاره داشت ولی اتکای گیبسون به سرمایه شخصی، عضویتش در کلیسای کاتولیک لسآنجلس -که ارتباط بهخصوص و زیادی هم با واتیکان نداشت- و همچنین فیلمبرداری در جایی دور از آمریکا، حساسیتبرانگیز شد و نگاه جامعه یهودی را به روند ساخته شدن این اثر خیره کرد. عضویت مل در کلیسای سنتگرای کاتولیک در لسآنجلس به این دلیل حائز اهمیت بود که این کلیسا از تصمیم شورای دوم واتیکان مبنی بر مبری دانستن یهودیان از شرکت در قتل عیسی مسیح تبعیت و پیروی نمیکرد. حتی کمک مالی مل گیبسون به کلیسای کاتولیک لسآنجلس توسط یهودیان رصد میشد و آنها آماده حمله به مصائب مسیح بودند. در همین اثنا بود که گفتوگوی گیبسون با «بیل اورایلی»، مجری و روزنامهنگار سرشناس منتشر شد و همه نگاهها را به سمت این بازیگر بدپیله کاتولیک دوخت. گیبسون در این مصاحبه عنوان کرد از بازی با دم شیر نمیهراسد و هیچ اهمیتی بهآزاری که ممکن است یهودیان با تماشای مصائب مسیح ببینند قائل نیست. موضوع آنقدر بیخ پیدا کرد که گیبسون مجبور به عذرخواهی شد، اما جامعه یهودیان هالیوود دستبردار نبودند و برایش پاپوش دوختند. او به اتهام سرعت بالا در رانندگی در ژوئیه ۲۰۰۶ بازداشت شد. افسر پلیس در گزارش خود مدعی شد مل گیبسون در زمان بازداشت کلمات زشت و زنندهای را علیه یهودیان به کار برده است. حتی عذرخواهی هم بهعنوان یک مکانیسم دفاعی برای این بازیگر مطرح کارگر نیفتاد و او بهتدریج از جریان اصلی سینما هالیوود کنار گذاشته شد. مل گیبسون هم با فیلمش روایت غالب از پیامبر مسیحیان را به هم زد، هم در مصاحبههای مختلف با رسانههای گوناگون بارها یهودیان و صهیونیستها را نواخت! او گفت که میلیونها نفر در جنگ جهانی دوم کشته شدند و از بین رفتند ولی سینما فقط به کشتهشدگان یهودی اهمیت میدهد. با تمام این اوصاف، واکنش او به یهودیها در حد حرف و ساخت یک فیلم بود ولی کمپانیهای مشهور هالیوودی تصمیمشان را گرفته بودند: «باید فقط خاطرهای از مل گیبسون باقی بماند.» (نقل به مضمون)
فضای اجتماعی آمریکا در دهه ۱۹۵۰ میلادی سخت تحت تأثیر نفوذ اقدامات سناتور «جوزف مککارتی» بود و هر آمریکایی در وهله نخست یک کمونیست بالقوه به حساب میآمد. روشنفکران، بازیگران، فیلمنامهنویسان و کارگردانان بیش از دیگران در کانون توجه قرار داشتند و سناتور جمهوریخواه حسابی آنها را اذیت میکرد. مککارتی و افراد همسو با او بسیار نگران وضعیت بودند و سقوط نظام سیاسی آمریکا به دست کمونیستها را محتمل میدانستند. در نتیجه همین نگرانیهای عموماً بیمورد بود که موجی از سانسور، ایجاد لیستهای سیاه و همچنین گزینشهای شغلی سفتوسخت به وجود آمد و هالیوودیها را سخت کلافه کرد. همین اتفاق باعث شد تا «چارلی چاپلین» در واکنش به عملکرد سناتور مککارتی آمریکا را برای همیشه ترک کند. «آرتور میلر»، نمایشنامهنویس مشهور هم از گزند اتهامات اداره تحقیقات فدرال در امان نماند و به علت کمونیست بودن تحت بازجویی قرار گرفت. او پس از این اتفافات در سال ۱۹۵۳ نمایشنامه «بوته آزمایش» را به رشته تحریر درآورد که اشارات مستقیم و غیرمستقیمی به مسئله تفتیش عقاید و مککارتیسم داشت. در سوی دیگر ماجرا، «دالتون ترومبو»ی فیلمنامهنویس قرار داشت که نامش به دلیل شرکت در حزب کمونیست ایالات متحده در لیست سیاه موردنظر ثبت شد. ترومبو برای ادامه زندگی نیاز به کار مداوم داشت و وقتی دید که تمام درها به رویش بسته است با نام مستعار «رابرت ریچ» فیلمنامه نوشت و درنهایت موفق به دریافت جایزه اُسکار هم شد. عاقبت «اتو پرمینجر» برای نوشتن فیلمنامه فیلم تبلیغاتی «خروج» (هجرت) -که به نفع جامعه یهودیان و در رأس آنها، صهیونیستها بود- با ترومبو به توافق رسید و او را از فهرست سیاه سناتور مککارتی نجات داد. او که انگار تازه از بند زندان خارج شده بود با قبول پیشنهاد «کرک داگلاس» وارد پروژه «اسپارتاکوس» به کارگردانی «استنلی کوبریک» شد و به اوضاع زندگیاش سروسامان بخشید.
سیاست اگر قلب تپنده سینما نباشد، قطعاً نقشی مهم و تأثیرگذار در روند تولید فیلم بازی میکند و افراد بدون وابستگیهای جناحی در هر کشوری قائل به پیدا کردن سرمایه و رانت برای ادامه فعالیت در این مدیوم نیستند. پس بیان عبارت هنر از برای هنر یا چیزهایی شبیه به این را نمیتوان چندان جدی گرفت؛ چون در مهد دموکراسی هم حد یقفی برای فعالیتهای آزادانه وجود دارد و اگر کسی بخواهد خط قرمزهای جامعه و قانونگذار را رد کند بهسختی مجازات خواهد شد. باری، اکنون میتوان زانو زدن نولان و همسرش در پیشگاه پادشاه بریتانیا را بهتر درک کرد.
منبع: فرهیختگان-ایمان عظیمی