به گزارش مجله خبری نگار، صحنه آشناست؛ میز گفتوگو که ارزانترین روش تولید برنامه در پلتفرمهای نمایش خانگی است، نوری گرم و لنزی که آهسته به سوژه نزدیک میشود. اما درست حین پرسشهای مجری برنامه امیرعلی داناییفر، مسعود فراستی که قرار است مهمان این تاکشو باشد، سیگاری را از جعبه سیگار بغل دستش برمی داردو روشن میکند. دود باریکی از میان کلماتش بالا میرود و بوی سیگار در قاب میپیچد. این اتفاق تازه نیست؛ فراستی پیشتر هم در برنامههای اینترنتی نقد فیلم و حتی کلاسهای آنلاینش سیگار کشیده بود؛ اما برای اولینبار است که حین یک گفتوگو هم این کار را انجام میدهد. اساساً هم فرقی نمیکند کجا و در چه شرایطی شاهد این رفتار از او بودیم؛ چون هر بار این پرسش تکرار میشود که: «چرا باید چهرهای فرهنگی، منتقدی آشنا و آموزگاری باسابقه، در مقابل دوربین دست به کاری بزند که میداند فراتر از یک انتخاب شخصی پیامدهایی برای مخاطبش هم دارد»؟ سیگار برای فراستی ظاهراً وسیلهای است برای تأکید بر اینکه میخواهد در هر موقعیتی خودش باشد، اصرار بر اینکه بگوید میخواهد شبیه نقدهایش مصلحتی را در نظر نگیرد و از فرم رسمی تلویزیون هم فراتر برود. اما غافل از اینکه هر حرکت در برابر دوربین، بدل به پیام فرهنگی میشود. او در تلویزیون سیگار نمیکشید و اتفاقی هم برایش نمیافتاد؛ پس اینبار انتخابی آگاهانه است، نه اجبار فیزیولوژیک. همانطور که کشیدن سیگار در سالن سینما یا رستوران ممنوع است، پلتفرمهای اینترنتی هم بهنوعی مکان عمومیاند؛ چرا که اینجا هم تفاوت فقط در جنس فضاست، نه در میزان مسئولیت. این پرونده تلاش میکند ابعاد این رفتار را بررسی کند. از ژستهای نمادین تا نقش سلبریتیها در بازتولید رفتارهای آسیبزا و از پرسش «حق شخصی» تا مرز باریک «وظیفه فرهنگی».
لازم نیست فراستی الگوی تمام کسانی باشد که برنامه را میبینند؛ همینقدر که او نمادی از صراحت رفتار و تیپ منتقد است کافی است که رفتارهایش معنایی فراتر از انتخاب شخصی بگیرد
شهرت در بسیاری از مواقع و بهواسطه رسانههای نوین، بیش از آنکه حاصل توان حرفهای یا عمق اندیشه باشد، نتیجه بازتولید مداوم تصویر است، وزنی از اعتبار که به اشکال مختلف فردی را از دیگران متمایز میکند. در این ساختار، سلبریتی فقط فردی شناختهشده نیست، بلکه موجودی است که حضورش در هر قاب، حامل معناست. او خود به رسانه تبدیل میشود؛ رسانهای زنده که با هر حرکت، مکث و شیوه گفتن، نماد و الگوی فرهنگی میسازد. تفاوت میان «بیان نظر» و «الگوسازی» در همینجاست؛ در جهانی که دیدهشدن ارزش نمادین یافته، حتی سکوت میتواند کنش باشد و ژستها حتی اگر واقعی به یک فرد نسبت داده نمیشوند و کنش یک جمع تلقی میشوند. یعنی مخاطب سیگار کشیدن فراستی را یک انتخاب فردی تفسیر نمیکند و تصور میکند بخشی از فرآیند یا زبان بدن جمع منتقدان سینماست.
اما مسعود فراستی از منظر بسیاری از مخاطبان صرفاً یک منتقد نیست، بلکه چهرهای تثبیتشده در ذهن جمعی است؛ کسی که مواجهه مخاطب با او یادآور صراحت، تندی و نوعی استقلال گفتار است. فراستی در نگاه خیلیها آدمی است که در هر لحظه واقعیت خودش را بروز میدهد. همین ویژگی او را از سطح «کارشناس سینما» فراتر میبرد و به الگویی ناخودآگاه تبدیل میکند؛ الگویی که هر رفتار روزمرهاش میتواند معنا بسازد و تکرار شود؛ حتی اگر مخاطبش او را دوست نداشته باشد، اما وقتی رفتار فراستی به شخصیت پر از صراحتش پیوند میخورد مخاطب حس میکند برای واقعی بودن باید در حضور جمع ملاحظات را مثل فراستی کنار بگذارد.
پلتفرمهای آزاد دیگر بازتاب واقعیت نیستند، بلکه صحنههای نمایشاند؛ بازار رفتارهای قابل فروش. در این بازار، هر حرکت شخصی میتواند به کالا، هر عادت خصوصی به محتوا بدل شود. مرز «من» و «ما» در چنین فضایی محو میشود. در نتیجه، کوچکترین کنش سلبریتی هم از حوزه فردی فراتر میرود و بار معنایی تازهای به خود میگیرد. درست همینجاست که مسئله فرهنگی آغاز میشود؛ اینجاست که برای بخشی از مخاطب هم فرمول وایرال کردن یک برنامه میشود سیگار کشیدن، یا هر نوع حاشیهای که باعث دیده شدن شود.
فراستی در تلویزیون حین برنامه سیگار نمیکشید؛ پس امکان کنترل خودش را داشت؛ چرا حالا باید این رفتار را بروز دهد؟
اگر سیگار برای افراد عادی ابزاری فیزیولوژیک برای تسکین اضطراب یا تمرکز لحظهای باشد، در موقعیتهای رسانهای میتواند معنایی متفاوت داشته باشد. در گفتوگوی مورد بحث، سیگار در دستِ فراستی بیش از آنکه نیاز جسمی باشد، ابزاری برای حفظ کنترل بر موقعیت است؛ فراستی به عمد قالب مرسوم تلویزیون را کنار میزند؛ میخواهد خودش را برجستهتر نشان دهد و سیگار میان او و مجری فاصلهای نمادین ایجاد میکند؛ فراستی خیلی وقتها رفتارهای نمایشی دارد برای آنکه بگوید متمایز است و مسائل را از افقی میبیند که برای دیگران دست نیافتنی است؛ سیگار کشیدن حین برنامه شاید این حس را در او تقویت کند.
در ذهن جمعی، فراستی همواره با صراحت، گزندگی و عدم سازش شناخته میشود. سیگار در این میان بخشی از برند شخصیاش شده است؛ نمادی کوچک، اما مملو از معنا که با تیپ منتقدِ بیپروا پیوند دارد. کشیدنِ سیگار به لحاظ روانشناختی نه نشانه نیاز بدنی، بلکه شاید نمایش نمادینِ حضورِ بیهراس است؛ گویی دود، هالهای از بیملاحظگی صادقانه دور او میپیچد و وقت میخرد تا واژههای بعدی را قاطعتر پرتاب کند.
نکته مهم این است که فراستی توان خودداری دارد. او در برنامههای تلویزیونی سیگار نمیکشید و هیچ اتفاقی برایش نمیافتد. پس رفتار کنونی را باید انتخابی آگاهانه دانست؛ استفاده از سیگار بهمثابه نشانه بیانِ خویشتنِ عریان و اصیل. این رفتار را میتوان نوعی «کنش نمایشیِ عامدانه» دانست، شکلی از خودافشاگری است که میخواهد بگوید: من همانم که هستم و قواعد رسمی بر من کارگر نیست. اما در نهایت، همین تأکید بر استقلال، پارادوکس اخلاقی میسازد؛ زیرا قدرتِ کنترل، همزمان با سیگار روشن، به ابزاری برای نمایش بدل میشود. کاش فراستی بهجای کنترل بر پروتکلها روی نیاز به نیکوتین یا عطش متمایز بودن کنترل بیشتری داشت.
در تلویزیون هر ثانیه از رفتار مجری و مهمان زیر ذرهبین جدی سازوکار نظارت قرار دارد؛ نه فقط بهدلیل قواعد سازمانی، بلکه بهخاطر تصور فرهنگی از رسانه ملی. اما با گسترش پلتفرمهای اینترنتی، این مرز فرو ریخت. در فضای تازه، نبود ممیزی، آزادی را از مدار مسئولیت جدا کرد. فراستی که سالها اتوریته گفتاریاش را در قاب محدود تلویزیون بنا کرده بود، هنگام ورود به رسانه آزادتر، گویی خواست مرزِ پیشین را درهم بشکند. اما آیا صرف فعالیت در یوتیوب یا ساخت برنامه برای پلتفرمها دلیل خوبی است برای اینکه هر رفتاری را داشته باشیم؟
سازوکار تولید برنامه در پلتفرمهای نمایش خانگی، سریع و بدون نظارت لازم است. این فقدان سامانه اخلاقی سبب میشود صاحبان اثر به جای استاندارد فرهنگی، بر جذابیت لحظهای تکیه کند. برای همین سریالها پر شده از بازیگران زنی که بدون کارکرد لازم در فیلمنامه سیگار میکشند؛ مردانی که قمار بازی میکنند؛ خانههای لوکس و خودروهای شاسی بلند. یعنی همان چیزهایی که خود فراستی از آنها انتقاد میکند، چون نسبتی با زندگی ما ندارند. اما در چنین فضایی، سیگار فراستی فقط یک ژست شخصی نیست؛ «نقطه دیدنی و حاشیهسازی برنامه» است، عنصری از مهندسی مخاطب. یعنی خود فراستی هم تبدیل میشود به بخشی از آنچه همیشه به آن انتقاد داشته، اما از جنسی دیگر.
بحران اصلی نه در رفتار فردی فراستی بلکه در وضعیت ساختاری تولید محتواست. وقتی در نظام رسانهای هیچکس مسئول تصویر پخششده نیست، مرز میان امر خصوصی و امر عمومی از میان میرود. هیچکسی نمیپرسد مخاطبِ نوجوان چه برداشتی از «سیگار در قاب گفتوگو» خواهد داشت. این خلأ نظارتی هم فراستی را رها میکند و هم بیننده را بیپناه میگذارد. در محتوای دیگر برنامهها میبینیم امیرحسین قیاسی راحت با مهرداد صدیقیان راجع به مصرف مواد صحبت میکند؛ با دیگری شوخیهای نامناسب دارد و کمابیش خط قرمزی برای دیده شدن و وایرال کردن محتوایش قائل نیست. نتیجه چنین وضعیتى همان پارادوکس تلخ است: آزادی بدون قاعده، زمینهسازِ نمایش رفتارهای ضداجتماعی میشود.
در تاریخ فرهنگی معاصر، سیگار همیشه نشانهای از ژست روشنفکری طغیانگر بوده است؛ ابزاری برای نمایش فاصله با هنجارهای محافظهکار و شاید نوعی «زیباییشناسیِ رنج و اعتراض». از کافههای دهه ۴۰ تهران تا پوسترهای نویسندگان قرن بیستم، دود سیگار نه فقط نشانه عادت که استعارهای از اندیشیدن، سکوت و بحران بوده است. مثل همفری بوگارت که پوکهای عمیقش با آن نگاه سرد ترکیب میشد تا رنج نهفته در قلب یک مرد را نشان دهد. فراستی، آگاه یا ناآگاه، خود را در امتداد همین سنت نمادین قرار میدهد؛ منتقدِ خسته از تکرار، با گفتاری تند و چهرهای زمخت که انگار در هر پک، نوعی انتقام از ابتذال میگیرد.
اما برای نسلی که تصویر را پیش از معنا میبیند، سیگار روشن فراستی دیگر نشانه روشنفکری نیست؛ تصویری عادی و فریبنده است. ژستی که قرار بود نشانی از استقلال باشد، حالا بدل به الگوی بیمحابایی شده است. جایی که اعتراض، به عادت فرهنگی سادهای تبدیل میشود. نتیجه این است که فراستی نه در جایگاه منتقد، بلکه در مقام بازیگرِ ناخودآگاهِ فرهنگِ نمایشی مینشیند. اینجاست که نه سیگار گران و نه فندک خاصی چیزی را پیش نمیبرد.
سیگار در قاب فراستی فقط نشانهای از میل شخصی یا ژست روشنفکری نیست؛ از منظر زیباییشناسی رسانه، بخشی از اقتصادِ توجه است. در دنیای پلتفرمها، هر عنصری که «قواعد رسمی» را بشکند، تبدیل به لحظهای وایرال میشود. شکستنِ قاعده، بهویژه توسط چهرهای شناختهشده، خودِ محتواست. فراستی که نقدهایش هم همیشه در آستانه عصبانیت ایستاده، با روشن کردن سیگار همان منطق را به بدن خود منتقل میکند: بدنِ معترض در قاب آرام.
اما این عصیان، برخلاف عصیان هنرمندان پیشین، دیگر نه از رنج، بلکه از محاسبه برمیخیزد. زیباییشناسیِ طغیان، وقتی در مدار تولید رسانهای تکرار میشود، از معنا تهی و به نشانه بدل میشود؛ نشانهای که مخاطب نه برای درک، بلکه برای بازنشر میخواهد. در چنین فضایی، تمایز جای حقیقت را میگیرد و ژست به ابزار برند شخصی بدل میشود. از نگاه فرهنگ دیداری امروز، فراستی بیآنکه خود بخواهد، بازیگر همان صحنهای است که نقدش میکند: بازاری از حاشیهسازی کنترلشده. دود سیگار دیگر حامل اندیشه نیست؛ عنصری گرافیکی است برای ثبت در حافظه کوتاهمدت مخاطب، تصویری که باید تند دیده شود و بعد فراموش شود. این جاست که سیگار دیگر نماد روشنفکری نیست، حاشیهای است بستهبندیشده در نیکوتین و کنتراست تصویری برای دیده شدن.
رفتار فراستی، اگرچه در ظاهر شخصی است، اما در سطح فرهنگی حامل سؤال بنیادینی است: آیا هنرمند یا چهره فرهنگی حق دارد با ژستِ آزادی در انتخاب، مسئولیت اجتماعی خود را سلب کند؟ در جامعهای که رسانه تبدیل به همه چیز شده تصویر بیش از کلمه تربیت میکند. آنکه جلوی دوربین سیگار میکشد، ناخواسته در حال تدریس است؛ درس عبور از هنجارهای متعارف.
جامعه ما هنوز منشورِ اخلاق حرفهای در پلتفرمها ندارد. اگر تلویزیون با ممیزی افراطی مواجه است، اینترنت با فقدان قاعده. این دو افراط و تفریط، در نهایت یک نتیجه دارند: حذف گفتوگوی مسئولانه. فراستی شاید در قصد خود صادق و در بیانش بیپرده باشد، اما وقتی در حوزه عمومی ظاهر میشود، گفتارش از آنِ او نیست؛ از آنِ جامعه است. نمیشود به این قائل باشیم که سیگار در فضای عمومی ممنوع است، اما فضای مجازی که بیشتر مردم مدام داخل آن هستند را فضای خصوصی بدانیم که میخواهیم در آن خودمان باشیم بیهیچ مسئولیتی در قبال دیگران.
منبع: خراسان-سید مصطفی صابری