به گزارش مجله خبری نگار، فیلم گوزنهای اتوبان ساخته ابوالفضل صفاری در ظاهر میخواهد پرده از یکی از تازهترین و پرحاشیهترین پدیدههای اجتماعی سالهای اخیر بردارد: دنیای بلاگرها و اینفلوئنسرهای اینستاگرامی؛ موضوعی که بهخودیخود آنقدر جذاب، پرکشش و ملتهب است که بهراحتی میتواند سوخت کافی برای یک اثر سینمایی پرقدرت فراهم کند. واقعیت این است که فضای مجازی، بهویژه اینستاگرام، در دهه اخیر چنان بر زندگی اجتماعی و اقتصادی ایرانیان سایه انداخته که سینما دیر یا زود باید سراغ آن میرفت. گوزنهای اتوبان از این منظر فیلمی بهروز و بهشدت بهنگام به حساب میآید و انتخاب چنین سوژهای در شرایطی که بیشتر فیلمهای اجتماعی ایران به تکرار مضامین نخنما مشغولاند، جسارت قابلتوجهی از سوی صفاری است. اما جسارت در انتخاب سوژه لزوماً به معنای موفقیت در پرداخت نیست، و این همان جایی است که فیلم به دام میافتد و فرصت طلایی خود را از دست میدهد.
شروع فیلم پرانرژی و هوشمندانه است. تماشاگر از همان دقیقه اول در فضایی پرهیجان، رنگارنگ و پرشتاب غوطهور میشود؛ فضایی که بیشباهت به واقعیت روزمره کاربران شبکههای اجتماعی نیست. ریتم تند، نماهای سریع و پرکشش و حضور ستارههایی مثل الناز شاکردوست، نوید پورفرج و صدف اسپهبدی، در همان ابتدا نوید فیلمی پرزرقوبرق و متفاوت را میدهد. تا حدود یکسوم ابتدایی فیلم، همهچیز درست کار میکند؛ داستان بهموقع به اصل ماجرا میرسد، شخصیتها معرفی میشوند و کشمکش اولیه شکل میگیرد. در این بخش فیلم واجد همان کیفیتی است که از یک اثر اجتماعی ـ سرگرمکننده انتظار داریم: قصهای جذاب که تماشاگر را به صندلی میچسباند و او را مشتاق ادامه میکند.
اما درست از جایی که رابطه عابس و صبا (زوج بلاگر داستان) دچار بحران میشود، شیرازه کار از هم میپاشد. پیرنگ اصلی دچار آشفتگی میشود، روابط علت و معلولی اتفاقات از دست میرود و شخصیتها به جای پیشروی و عمق گرفتن، در تکرار موقعیتهای مشابه گرفتار میشوند. از این لحظه به بعد، به جای روایت دراماتیک، بیشتر با مجموعهای از دعواها، تهدیدها و فریادهای عابس روبهرو هستیم که هیچکدام به پیشرفت داستان کمکی نمیکنند. شخصیتها مدام از نقطهای به نقطه دیگر پرتاب میشوند، بدون آنکه انگیزههایشان روشن یا منطقی باشد. همین امر باعث میشود تماشاگر نهتنها با آنها همذاتپنداری نکند بلکه به مرور از آنها فاصله بگیرد.
یکی از جدیترین ضعفهای فیلم در همین شخصیتپردازی نهفته است. عابس در آغاز مردی بلندپرواز به نظر میرسد که میخواهد از دل فضای مجازی به ثروت و قدرت برسد، اما این وجه جذاب بهسرعت رنگ میبازد و جای خود را به مردی پرخاشگر، بیمنطق و یکبعدی میدهد. صبا به عنوان همسر او شخصیتی کماثر است که تنها در واکنش به کنشهای دیگران حضور دارد و هرگز به عاملی مؤثر در پیشبرد درام بدل نمیشود. کیانا هم چیزی بیش از تیپ آشنای زن اغواگر نیست و عمق پیدا نمیکند. همین یکلایگی شخصیتهاست که باعث میشود بازیگران، با وجود تلاششان، نتوانند آنها را از سطح تیپ فراتر ببرند.
تناقضی آشکار میان پیام ظاهری فیلم و نحوه ارائه آن وجود دارد. فیلم در ظاهر میخواهد نقدی اخلاقی بر دنیای اینستاگرام و بلاگری ارائه کند؛ جهانی که آدمها را از واقعیت دور و در پوچی غرق میکند. اما در سطح تصویر، همهچیز آنقدر رنگین، پرزرقوبرق و اغواگر به نمایش گذاشته میشود که نتیجه معکوس میدهد. به جای هشدار دادن نسبت به خطرات این فضا، فیلم آن را به یک دنیای پرکشش و وسوسهانگیز تبدیل میکند. این تضاد باعث میشود پیام نهایی اثر، نهتنها تأثیرگذار نباشد، بلکه به نوعی به ضدخود بدل شود.
پایانبندی فیلم نیز یکی از نقاط ضعف بزرگ آن است. درام اجتماعی، چه بخواهد پایان باز داشته باشد و چه تلخ یا حتی شعاری، باید دستکم تماشاگر را با نوعی پرسش، تکان یا دغدغه رها کند. اما در گوزنهای اتوبان پایان داستان نه منطقی است و نه اثرگذار؛ بلکه در حد یک شعار کلیشهای تقلیل مییابد: «زندگی در شبکههای اجتماعی آخر و عاقبت ندارد.» چنین نتیجهگیریای نهتنها بدیهی و پیشپاافتاده است، بلکه از نظر سینمایی هم هیچ تأثیر عاطفی یا فکری بر تماشاگر باقی نمیگذارد. فیلم درست در جایی که باید ضربه نهایی را بزند و در ذهن مخاطب ماندگار شود، کاملاً فرو میریزد.
البته نمیتوان از نقاط قوت فیلم هم غافل شد. انتخاب موضوعی معاصر و ملموس، استفاده از بازیگران شناختهشده، طراحی بصری چشمنواز و آغاز پرانرژی، همه امتیازاتی هستند که به گوزنهای اتوبان ارزش میدهند. در شرایطی که سینمای اجتماعی ایران اغلب با مضامین تکراری دستوپنجه نرم میکند، همین تلاش برای ورود به دنیای بلاگرها و شبکههای اجتماعی یک نقطه روشن است. اما مسأله اینجاست که صفاری نتوانسته از این سرمایه اولیه بهره کافی ببرد و آن را به اثری منسجم و تأثیرگذار تبدیل کند.
گوزنهای اتوبان از همان ابتدا با حفرههای فیلمنامهای دستوپنجه نرم میکند؛ حفرههایی که بهتدریج چنان عمیق میشوند که نیمه دوم فیلم را عملاً به اثری از دسترفته بدل میکنند. رویدادها منطق دراماتیک ندارند، شخصیتها بدون انگیزه مشخص تغییر مسیر میدهند و دغدغه اصلی فیلم ـ یعنی سلطه فضای مجازی بر زندگی واقعی ـ هرگز به مسألهای ملموس برای مخاطب بدل نمیشود. نتیجه آن است که فیلم نه در سطح سرگرمی موفق است و نه در سطح نقد اجتماعی.
با همه اینها، گوزنهای اتوبان نمونهای قابلتأمل از وضعیت سینمای امروز ایران است؛ سینمایی که ایدههای تازه و موضوعات ملتهب را در اختیار دارد، اما در مرحله پرداخت، بهجای خلق آثار چندلایه و عمیق، به دام سادهانگاری، تکرار و سطحینگری میافتد. اگر فیلمساز میتوانست شخصیتهایش را از تیپ فراتر ببرد، مناسبات پیچیدهتری میان آنها طراحی کند و به جای شعار، قصهای باورپذیر روایت کند، بیتردید با اثری مهم و جریانساز روبهرو بودیم. اما آنچه در نهایت روی پرده آمده، تنها سایهای از آن ایده طلایی است؛ فیلمی که با آغاز امیدوارکنندهاش توقعات زیادی برمیانگیزد، اما هرچه پیش میرود، تماشاگر را ناامیدتر میکند.
در نهایت، گوزنهای اتوبان فیلمی است که میخواست پرده از واقعیتی تلخ بردارد، اما درگیر زرقوبرق همان واقعیت شد. تلاشی که میتوانست نقطه عطفی در سینمای اجتماعی ایران باشد، به تجربهای نیمهتمام و بیثمر تبدیل شد؛ و همین شاید مهمترین درسی باشد که این فیلم، ناخواسته، به سینمای ما میدهد: برای نقد یک پدیده، باید از وسوسههای سطحی آن فاصله گرفت؛ وگرنه نقد، به تکرار همان وسوسه بدل خواهد شد.
منبع: ایران-علی نعیمی|منتقد سینما