به گزارش مجله خبری نگار، روایتی از زندگی پهلوان شهید اصغر منافیزاده سالهای ابتدای دهه ۶۰ را روایت میکند. داستان، فضایی رئال و مختص نوجوانان و جوانانی است که بهدنبال قهرمانی با منش پهلوانی هستند و کشتی بهعنوان ورزش اول و محبوب ایران برای آنها جذاب است و اصل داستان هم روی این مهم میچرخد.
داستان حول محور نوجوانی به نام اِبی و رؤیای او برای قهرمانی شکل میگیرد و از مشکلات و موانع اِبی برای رسیدن به این آرزو که میخواهد از آن دست بکشد شروع میشود. او به دلیل نداشتن دوبنده و کفش کشتی در حالی که مسابقه انتخابی را برنده شده، حس بازنده بودن و پایان رؤیای ناتمام کشتیگیر شدن را دارد.
در یکی از روزها دو غریبه که از اعضا سازمان مجاهدین خلق هستند، به سراغ اِبی میآیند و از او میخواهند تا به خانه امن آنها بیاید. اِبی مصمم شده تا با دو فرد غریبه که بعد از مسابقه به سراغش آمدهاند تماس بگیرد...