کد مطلب: ۶۵۷۴۴۹
۲۵ تير ۱۴۰۳ - ۰۳:۰۰

صداقت و راست گویی این معتاد جهانی اش کرد

درباره صداقت کلام و پیانونوازی آقا مهران که تصویر صداقت و شرافتش را ایرانی‌ها دیده اند

به گزارش مجله خبری نگار، از همه این سال‌هایی که گذشت، اغلب یاد روز و لحظه‌ای می‌افتد که برای آخرین بار درِ خانه را پشت سرش محکم بست و رفت تا قریب به ۱۰سال ته هر جوی، کنج تاریک هر متروکه، میان شمشاد‌های تیز و سخت هر بزرگراه و کنجِ دور از دسترس هر بوستان و پارک از هر شهر با افیونش به ناخوشی، همزیستی کند. آقا مهران هم اوست که این روز‌ها فیلم و تصاویرش از کارتن‌خوابی و جمله «نمی‌تونم قول بدم با این پول که بهم می‌دی غذا بخرم؛ الان بیشتر به مواد احتیاج دارم. قول مثل قسمه! قسم دروغ نمی‌خورم» تا پیانونوازی و میلش به بهبود در شبکه‌های مجازی، بسیار وایرال و پسندیده شده است.

کمی بیشتر یا کمی کمتر از ۴۰ سال سن دارد و جوانی‌اش به اعتیاد گذشته است. کم حرف است با لهجه‌ای آشنا که بیشتر به اقوام لر می‌ماند. به‌دنبال ساقی پا به هر شهر از مشهد تا کرمانشاه از اصفهان تا تهران گذاشته و برای نشئگی از اصل‌هایی فراوان پایین آمده؛ اصل‌هایی به جز راستی و درستی. حتی آن لحظه که استخوان‌هایش از درد خُرد می‌شد یا آن هنگام که سرما و گرمای خیابان، امانش را می‌برید هم دلش به دروغ و آزار رضا نمی‌داد. مانند آقا مهران بسیار است؛ اما چنین خوش‌اقبال، اندک هستند. کمتر از ۳ هفته پیش بود؛ شبی گرم و تابستانی. تقاطع یکی از چهارراه‌های شلوغ اصفهان که آوازه دست و دلبازی عابران و رانندگان گذری‌اش میان کودکان کارِ از اسپنددودکن و آدامس فروش تا شیشه خودرو تمیزکن و البته اسیرانِ بندِ اعتیاد پیچیده، خمیده و ژولیده ایستاده بود. آقا مهران، خمار و مخمور منتظر بود تا اسکناسی مچاله و سکه‌ای ناچیز کف دستش سنگینی کند. چراغ راهنمایی و رانندگی سر چهارراه، رنگ به سرخی باخت و تابلوی ثانیه‌شمار از عدد ۱۵۰ ثانیه کاست. درست در همین لحظه، صدای پسر جوانی از یکی از خودرو‌ها شنیده شد: «عمو... عمو... بیا این پول رو بگیر و برای خودت غذا بخر...» آقامهران هم بی‌نا و کم‌جان جلو رفت. پیش از آنکه حرفی بزند، دوربین فیلمبرداری تلفن همراه پسر جوان رو به‌سویش شروع به ثبت کرد: «نمی‌تونم قول بدم با این پول که بهم می‌دی غذا بخرم؛ الان بیشتر از غذا به مواد احتیاج دارم. قول مثل قسمه! قسم دروغ نمی‌خورم.» درصدد بود تا پول را به پسرجوان بازگرداند که کس دیگری از سرنشینان همان خودرو گفت: «عمو... بیا و مردونگی کن، مواد رو بذار کنار...» آقامهران به شنیدن جملاتی این چنین و حتی سعد و مبارک‌تر عادت داشت؛ جملاتی که از سر ترحم یا جوش و خروشی هیجانی یا در پی غرضی آزمندانه و طمع‌ورزانه از دهان‌ها خارج می‌شدند. نیت و مراد هر چه بود ساعتی بعد از آن، فیلم و تصویر آقامهران در فضای مجازی منتشر شد.

2

یکی از هزاران کامنتی که زیر پست مربوط به فیلم و تصویر آقامهران نوشته شده، شاید موجه‌ترین دلیل برای یک شبه به شهرت رسیدن او که الیم و الم کشیده، باشد: «هر سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند». بیش از ۱۲ میلیون بار فیلم و کلیپ آقا مهران دیده شد و بیش از هزاران خیر و نیکوکار نیز دست مدد به سمت او دراز کردند. فردای آن شب، بر سر همان چهارراه شلوغ سراغش رفتند. ابتدا شام مهمانش کردند و بعد سر و رویش را آراستند؛ سر و رویی که از سال‌ها ناشوری، کبره بسته بود. ساعتی که به گپ و گفت نشستند معلوم شد هم خانه و خانواده دارد و هم نوازنده‌ای کهنه‌کار است. جایی در همین گپ و گفت‌ها تعریف کرد: «یه بار خیلی لنگ مواد بودم. هزار تومن بیشتر هم نداشتم. همون موقع به خدا گفتم، خدایا خودت گفتی که اگه یکی در راه من و به نیازمند صدقه بدی، چند برابرش رو برمی‌گردونی. حالا من توی اوج نیازم و همه داراییم هزار تومنه که همین هزار تومن رو صدقه می‌دم تا ببینم راست گفتی برمی‌گردونی یا نه. به مولا باورتون نمیشه یه ساعت بعد یه آقایی اومد صد چوق گذاشت جیبم. برای همینه که میگم قول مثل قسم می‌مونه و سر قولاتون وایستید. حتی اگه مثل من زور روزگار بهتون چربیده.» هر روز که می‌گذشت کاربران بیشتری اخبارش را دنبال می‌کردند و خواستار بهبود او بودندوبرای سلامت‌اش کمر همت بستند. همین سبب شد تا بعد از ۲۰ سال دوباره فرصت ساززنی و نواختن پیدا کند. به قول خودش نسبت او با ساز و موسیقی، نسبت جسم است به جان؛ نسبتی که روزگاری تصور می‌کرد فقط مرگ، قدرت برهم زدنشان را دارد. اما حالا دانسته که ترکیبات شاه‌دانه، خشخاش، کدئین، مرفین، مت‌آمفتامین، دکسترو، نمک، سرب، نشاسته، تتراهیدروکانابینول و سیخ و زرورق و پایپ نیز از دارندگی این قدرت بی‌نصیب نیستند.

برچسب ها: معتاد صداقت
ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر