به گزارش مجله خبری نگار، همزمان با پایان انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی و ششمین دوره مجلس خبرگان رهبری، بسیاری از کارشناسان همچنان در حال تحلیل رفتار مشارکتکنندگان هستند. تحلیلهای بسیاری درباره نوع انتخابگری مشارکتکنندگان وجود دارد و برخلاف تصور جریانهای برانداز که مشارکت را بسیار پایین تخمین میزدند، ۴۱ درصد واجدان شرایط در انتخابات اخیر شرکت کردند. ادعاهایی، چون «شکاف اجتماعی»، «فروپاشی اجتماعی در ایران پس از حوادث ۱۴۰۱»، «بیاعتمادی گسترده» و «عبور از نظام سیاسی حاکم بر کشور» از جمله روایتهایی بود که بین رسانههای ضدانقلاب به طور پررنگ و جدی دنبال میشد.
چنان که موسسه «گمان» که در چند سال اخیر نیز بسیار مورد استناد جریان برانداز بوده، در آخرین نظرسنجی خود (انجامشده در تاریخ ۹ اسفند ۱۴۰۲) مدعی شد میزان «مشارکت ایرانیان در انتخابات پیش رو»، بین ۲۵ تا ۳۰ درصد است. شاید در لایه نخست به نظر برسد نظرسنجی صرفا یک گمانهزنی روشمند از میزان مشارکت باشد، اما واقعیت این است که بسیاری از تحلیلگران و کارشناسان با استناد به همین نظرسنجیها سعی میکنند راهبرد خود را سامان بخشند. از جمله جریان ضدانقلاب در انتخابات اخیر کاملا منطبق با همین برآورد رفتار کرد. از جمله راهبردهایی که مستند به گمانهها پیرامون مشارکت پایین در انتخابات روز جمعه، از سوی جریان ضدانقلاب مورد توجه قرار گرفت، «سکوت خبری درباره فرآیند انتخابات» بود.
انتخابات ایران در حالی توسط بسیاری از رسانههای ضدانقلاب و گروههای سازماندهیشده توسط این جریان در فضای مجازی بایکوت شد که به نسبت مواجهههای پیشین بیسابقه بود. یعنی جریانی که همواره تلاش میکرد مسائل کلان ایران را زیر ضربه پروپاگاندای خود ببرد، در این انتخابات کاملا ساکت بود. اتاق فکر جریان ضدانقلاب چنین تحلیل میکرد که مادامی که این جریان و رسانههای تابع آن محتوایی را پیرامون یک مسئله منتشر نکنند، آن مسئله از سوی جامعه هم نادیده گرفته خواهد شد و جامعه هیچ کنش میدانی انجام نخواهد داد. بر اساس این تحلیل، راهبرد بیتفاوتی و بایکوت نسبت به انتخابات مجلس ایران از همان ابتدا پیگیری شد.
جریان برانداز ذیل این استدلال که عدم ورود ما مانع شکلگیری دوقطبی در ایران خواهد شد، سیاست سکوت را در پیش گرفت تا فضا به سمت انتخاباتی شدن نرود یا بهاصطلاح جامعه انتخاباتی نشود.
در همان زمان «وطن امروز» در گزارشی با عنوان «حساس شو عزیز!» تلاش کرد توجه رسانهها و دستگاههای متولی را به موضوع راهبرد «بیتفاوتی» و «یخزدگی فضای انتخاباتی» جلب کند و نسبت به شرایط ایجادشده، تذکر دهد، اما در آن روزها صلاحدید بر رسوایی جریان ضدانقلاب نبود، چراکه تحلیل ما شکست این جریان بود نه موفقیت آنها در این عرصه که در ادامه به چرایی آن خواهیم پرداخت. همانطور که تأکید شد، راهبرد سکوت خبری پیرامون یک مسئله کلیدی و سرنوشتساز بر این محور تکیه دارد که هر کنشی توسط جریان ضدانقلاب موجب شکلگیری خط واکنشی در فضای رسانههای فعال در داخل ایران خواهد شد و این کنش و واکنش، موجب جلبتوجه عمومی به مسئله انتخابات میشود. بخشی از این جریان استدلال میکرد از آنجا که عمده رسانههای داخلی رفتار پدافندی نسبت به رسانههای جریان ضدانقلاب دارند و برای شرایط آفندی و حتی بالاتر از آن یعنی شرایط ایجابی و مسئلهسازی آماده و متشکل نشدهاند، در صورت سکوت خبری ضدانقلاب، این رسانهها نیز کارکرد خود (یعنی پدافند) را از دست میدهند؛ لذا اگر کنشی رخ ندهد، واکنشی هم نخواهد بود و این راهبرد مانع جلب توجه عمومی به مسئله انتخابات میشود.
استدلال دوم ضدانقلاب نیز این بود که هر نوع کنشی در فضای انتخابات به نفع نظام خواهد بود و این مسئله زمینه مشارکت را فراهم خواهد کرد تا شرایط تحریم و کاهش مشارکت را. چراکه با سکوت خبری، جامعه نیز بیتفاوت خواهد ماند و از آنجا که نظام نخواهد توانست عامل خارجی (دیگری تعمیمیافته) برای ایجاد بسیج عمومی معرفی کند، مشارکت نیز کاهشی خواهد شد. در همین شرایط بر اساس رفتار رسانههای اصلاحطلب که در این مدت تلاش کردند از حضور ترامپ در انتخابات آمریکا، سایهای برای برهم زدن نظم اقتصادی در ایران بسازند، رسانههای ضدانقلاب نیز بیش از انتخابات ایران به تحلیل حضور ترامپ در کارزار انتخاباتی آمریکا پرداختند و این خط از سوی آنها مورد توجه قرار گرفت. یعنی در واقع به حمایت از ترامپ مشغول شدند.
نکته جالب توجه آن است که رفتار جریان برانداز در روز انتخابات با مشاهده نشانههای حضور ۲۵ میلیونی جامعه ایرانی پای صندوقهای رای، کاملا دگرگون میشود و سکوت خبری ناگهان و به صورت پرفشار شکسته میشود و همه رسانههای ضدانقلاب به صورت جدی وارد فضاسازی منفی پیرامون انتخابات میشوند؛ رویکردی که در روزهای بعد از انتخابات به منظور جلوگیری از رسوایی تحلیلها ادامه مییابد. برای نمونه بیبیسیفارسی که تا روز انتخابات یعنی ۱۱ اسفند نسبت به مسئله انتخابات، سکوت قابل ملاحظهای کرده بود، دقیقا در روز انتخابات سکوت خود را میشکند.
این راهبرد، توسط رادیو فردا، صدای آمریکا، ایندیپندنت، یورو نیوز، توانا، رادیو زمانه و ... نیز تکرار شده است. اما چرا این راهبرد که به نظر بسیار نیز هوشمندانه طراحی شده بود، کارکرد نداشت؟ جریان ضدانقلاب سالهاست از بدنه جامعه ایرانی فاصله گرفته و توانایی تجزیهوتحلیل بدنه جامعه ایرانی را از دست داده است.
رسوایی عوامل آنها در حوادث ۱۴۰۱ نیز مزید بر آن شد که این جریان عمده منابع داخلی خود را نیز از دست بدهد و دچار توهم شناختی شود. علاوه بر آن این جریان بهطورکلی فراموش کرده است که میدان عمل در دست دستگاههای اجرایی نظام قرار دارد و آنها میتوانند در کمترین زمان ممکن در دورافتادهترین نقاط ایران جریانسازی کنند، البته این جریان جداافتاده از بدنه عمومی ایران، دچار توهمهای بسیار دیگری هم شده است، چنانکه تشخیص معتبرترین مؤسسه آنها (یعنی مؤسسه گمان) بر این بوده است که ۷۳.۵ درصد ایرانیها قصد شرکت در انتخابات را ندارند و همه این افرادی که قرار نیست در انتخابات شرکت کنند، میل به براندازی نظام دارند! این نشاندهنده خطای فاحش محاسباتی آنهاست.
در گزارش «نسل جاودان در میدان» که فردای انتخابات در «وطن امروز» نوشته شد، تاکید کردیم «جریان ضدانقلاب بدنه مشارکتکننده احتمالی خود را از دست داده و مشهود است که اغلب این جریانها این نکته را کاملا نادیده میگیرند که بدنه احتمالی آنها به دلیل «عدم تجربه مشارکت» تنبل و ازکارافتاده شده است، در حالی که بدنه حامی انقلاب اسلامی طی دهههای مختلف راههای جذب عمومی را بهخوبی آموخته و در موارد متعدد نیز از آن بهره برده است». مسئله جدی بعد، خطای محاسباتی این جریان پیرامون انفعال رسانههای داخلی است.
این جریان با گمان آنکه رسانههای داخلی ایران در پی سکوت آنها منفعل میشوند، سکوت خبری در پیش گرفت، اما رسانههای داخلی موفق بودند نمایش تامی از اطلاعرسانی برای افکار عمومی به نمایش بگذارند، البته ما نیز شاهد افول برخی رسانهها در این انتخابات بودیم و حتی برخی از جریانها را شاهد بودیم که به سخیفترین پیامهای ضدانقلاب واکنش نشان دادند. چراکه توان ایجاد موج و مسئله برای جامعه ایرانی را نداشتند، اما برایند کلی رفتار رسانههای داخلی کاملا مثبت ارزیابی میشود. در این انتخابات نشان داده شد بدنه عموم مردم از رسانههای ضدانقلاب عبور کرده است. اگر روزگاری این رسانهها برای تشکیل کلونیهای آشوب و آنارشیسم در ایران کارکرد داشتند حال به دلیل بیاعتمادی گسترده جامعه و دروغهای مکرر این رسانهها، کارکردشان نه اینکه از بین رفته، بلکه تضعیف شده است.