به گزارش مجله خبری نگار/خراسان: وقتی میخواهیم داستانی بنویسیم به یک دوربین، نیاز داریم که آن را در ذهنمان جانمایی کنیم. مثل دوربینِ تلفن همراهمان که میشود با آن از همهچیز عکس گرفت و فیلم ضبط کرد. این دوربین واقعی نیست؛ یعنی وجود خارجی ندارد، چون در جایی از ذهن نویسنده توسط خود او کار گذاشته میشود. مثلاً روی سه پایهای کوتاه در سوپر مارکت محله، روی نردبانی بلند در حیاط خانهای قدیمی، گوشه نا امنی از قایقی در حال غرق شدن یا در تاریکی شبی سرد در کوهستان. نام این دوربینِ فرضی «راوی» است و زاویه دید در داستان به او مربوط است. از میان پنج زاویه دید اصلی که نویسندگان به کار میبرند و در داستانها با آنها سروکار داریم، چند زاویه دید بر اساس این ضمیرهایی که میشناسیم شان هستند: «من، تو، او» منِ راوی (اولشخص یا راویِ قهرمان) دومشخص (تو) سوم شخص یا دانای کل نامحدود (او) با به کار گرفتن این ضمیرها میتوانیم یک داستان را از زاویه دید اولشخص، دومشخص یا سوم شخص روایت کنیم.»
در ادامه بخشی از یک طرح کارگاهی بر اساس زاویه دید (راوی) اول شخص، نوشته ترنم ضمیری، عضو مرکز تخصصی ادبیات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشهد را با هم میخوانیم.
*اگر شادی با من به اتوبوس بیاید...
امروز صبح کولهپشتیام را با حس خوب شادی پر کردم و حالا که در این اتوبوس شلوغ و پرجمعیت ایستادهام، با حس نشاطی که سرتاسر وجودم را فراگرفته به مردمی نگاه میکنم که احساس میکنم چقدر چهرههای زیبا و دوستداشتنیای دارند. فضای اتوبوس انگار روشن شده، حداقل برای من. همهچیز پررنگتر و زیباتر دیده میشود. آن روی اجتماعیام بالاآمده و حالا با همه میتوانم گرم بگیرم مثل همینالان که دارم با این خانم باردار صحبت میکنم. صحبتهایم درباره فرزند اول اوست که کنکور دارد. تمام تلاشم را میکنم که متقاعدش کنم لازم نیست اینقدر به پسرش فشار وارد کند. او با لبخندی بر لب از صندلی کناریام بلند میشود و میگوید: به مقصد رسیدم. بعد به جمعیتی که جلوی اتوبوس صفکشیدهاند، نگاه میکند و میگوید: الان باید برم، اما به حرفت فکر میکنم. با لبخندی بر لب از او خداحافظی میکنم و نگاهم را به منظره زیبای بیرون میدهم. وقتی این برچسب شادی را روی گونهام میچسبانم انگار دنیا به من لبخند میزند.
عاطفه رنگ آمیز-کارشناس ارشد ادبیات کودک و نوجوان