به گزارش مجله خبری نگار، دانشمندان میگویند افراد باهوش به توصیهها و نصایح دیگران توجه چندانی ندارند. به علاوه، مردم به طور کلی بیشتر به عقیده و دیدگاه خود اعتماد دارند. با این حال، ما دائماً جملاتی میشنویم که انگار در ذهن مان ثبت شده اند، مثل «عاقل باش» یا «برو دنبال رویاهایت».
در ادامه از توصیههای به اصطلاح «خیرخواهانه»ای خواهیم گفت که عمل به آنها میتواند برایتان مشکل ساز شود.
کسانی که طرز فکر قدیمیای دارند این توصیه را زیاد به جوانها میکنند، بدون اینکه به عواقب آن فکر کنند. در یک زندگی مشترک وقتی یک نفر سخت کار میکند و حساب هر یک قران را میکند، اما نفر دیگر همهی پولهای او را در کارهای نامطمن سرمایه گذاری میکند، سخت میشود زندگی مشترک آنها را موفق دانست. یا مثلاً زمانی که یکی از شرکای زندگی وقت خود را دائماً به بیکاری میگذراند و سالها است که در تلاش است تا «خودش را پیدا کند».
تصمیم گیری به تنهایی و بدون مشورت، مقصر دانستن شریک زندگی خود به خاطر مشکلاتی که خود به وجود آورده و بی اعتنایی به عقاید شریک زندگی خود، از نشانههای یک رابطه سمی است. تحمل چنین شرایطی به خاطر امری انتزاعی، تا به حال کسی را شاد و خوشبخت نکرده است.
کارشناسان حوزهی کسب و کار با این توصیه به کلی مخالف اند. کار کردن راهی برای سرگرم کردن خود نیست، بلکه ابرازی برای پول درآوردن است. به علاوه، بین انجام کار مورد علاقهی خود صرفاً برای خاطر خود با انجام آن کار برای شخصی دیگر و کسب درآمد تفاوت زیادی وجود دارد. لزوم سازگاری با خواستههای کارفرما، خلاقیت را تحت تأثیر قرار میدهد و از لذت آن میکاهد.
این توصیه بسیار رایج، اما مضر است. روانشناسان میگویند بسیاری از افراد توانایی ارزیابی بدون سوگیری تجربیات گذشتهی خود را ندارند. در عین حال، تصمیم گیری با منطق برای اغلب افراد نتایج مثبتی دارد؛ بنابراین بهتر است احساسات را کنار بگذارید و با عقل خود تصمیم بگیرید.
تا ابد میتوان دربارهی اینکه چه چیزی برای روابط عاطفی از هم واجبتر و مهمتر است بحث کرد: عشق، رفاه یا چیزهای دیگر. اما ترس از ناامیدی والدین یا میل به ازدواج صرفاً به خاطر مسألهی سن، به طور حتم انگیزههای خوبی برای تشکیل خانواده نیست. اگر هیچ عشقی در کار نباشد، هر دو طرف زندگی مشترک اذیت خواهند شد؛ و از همه غم انگیزتر این است که در بسیاری از موارد، هیچ کدام از آنها جرأت پایان دادن به این رنج را ندارند چرا که حتی از فکر کردن به طلاق هم میترسند.
کسانی که دائماً از دیگران میشنوند که «آرام باش» یا «تو هیچ دلیلی برای ناراحتی نداری»، یاد میگیرند که احساسات خود را سرکوب کنند. چنین افرادی ترس، ناامیدی و غم را احساسات «بدی» میدانند و سعی میکنند از آنها خلاص شوند. اما این کار نه تنها میتواند باعث وخیمتر شدن کیفیت زندگی شود، بلکه میتواند مشکلات جسمانیای هم ایجاد کند.
وقتی احساس ناراحتی میکنید، گریه شاید گزینهی مناسبی باشد. گریه کردن اضطراب را کاهش میدهد، درد را تسکین میبخشد و کمک میکند آرام شوید. یک توصیهی رایج دیگر این است که میگویند «مثبت فکر کن». این توصیه را هم باید برای همیشه فراموش کرد، چرا که در اغلب موارد، مثبت اندیشی تنها تلاشی برای دوری از واقعیت و دروغ گفتن به خود است.
بچهها اغلب اوقات سخت میتوانند اعتراف کنند که قربانی زورگویی دیگران شده اند. اگر شجاعت در میان گذاشتن آن با والدین شان را پیدا کنند، یعنی واقعاً به حمایت نیاز دارند؛ و بدترین برخورد از سوی والدین، نادیده گرفتن صحبتهای کودک است. پدر و مادرها باید به فرزند خود یاد دهند که از خود دفاع کند و اگر زورگویی جدیای رخ داده بود، والدین باید مداخله کنند.
توصیه به سکوت کردن و واکنش نشان ندادن باعث ایجاد یک نگرش سازگارانه نسبت به ظلم در کودک میشود. این امر در آینده میتواند منجر به شکل گیری درماندگی آموخته شده در او شود. کودک به دلیل موقعیتهای پراضطراب زیادی که از سر گذرانده، کم کم این باور را پیدا میکند که قدرت کنترل چیزی را ندارد و برای تغییر موقعیت حتی تلاش هم نمیکند.
خانواده صرفاً کسانی نیستند که باهم نسبت خونی دارند، بلکه خانواده یعنی کسانی که در شرایطی کنارتان میمانند که هیچکس دیگر حاضر به آن نیست. ممکن است در خانواده تان افراد سمیای داشته باشد، مثل کسانی که دائماً از شما انتقاد میکنند، قضاوت تان میکنند و سعی میکنند کنترل تان کنند. در چنین موقعیتی کم کردن رابطهی خود با این افراد که جز انرژی منفی چیز دیگری ندارند، شاید گزینهی بهتری باشد.
این جمله را در فیلمها زیاد میشنویم. با این حال، در زندگی واقعی، چنین رویکردی میتواند فاجعه بار باشد. این نگرش را تنها یک فرد در حال مرگ میتواند داشته باشد، چرا که مجبور نیست با عواقب اعمال خود رو به رو شود. اما شما باید پاسخگوی اعمال و رفتار خود باشید.
منبع:روزیاتو