به گزارش مجله خبری نگار/همشهری: «قرار بود تا یکماه دیگر به کانادا مهاجرت کنیم که پسرم را برای انجام کارهای مربوط به دندانپزشکی به یک کلینیک بردم؛ اما در جریان انجام جراحی او به کما رفت و در نهایت فلج مغزی شد.» این اظهارات زن جوانی است که از ۲ سال قبل زندگیاش تحتتأثیر قصور پزشکی قرار گرفته است و سختیهای زیادی را تحمل میکند. یاسین، پسر او که آن زمان ۹ ساله بود و علاوه بر تسلط به زبان انگلیسی سطح آیکیواش ۱۶۰ بود بهدلیل قصور پزشکی هنگام جراحی دندان دچار فلج مغزی شده و حالا سرنوشت مبهمی دارد. ژیلا حیدری، مادر یاسین در گفتوگویی تلخ سرنخ از چگونگی وقوع حادثه و مشکلاتی که برای این خانواده پیش آمده گفت و جزئیات پیگیری قضایی پرونده در دادسرا را شرح داد.
چطور شد که یک دندانپزشکی ساده کار را به جایی رساند که پسرتان به چنین مشکل بزرگی دچار شود؟
اوایل سال ۱۴۰۰ ما بعد از مدتها برنامهریزی قصد مهاجرت به خارج از کشور را داشتیم. همه کارهایمان را انجام داده بودیم و قرار بود تا یکماه دیگر از ایران برویم. در آن روزها به فکر افتادیم تا پسر ۹ سالهمان یاسین را به دندانپزشکی ببریم. جایی که ما رفتیم یک دندانپزشکی در شرق تهران بود. در آنجا بعد از انجام معاینه اولیه اعلام کردند که بعد از تزریق آرامبخش، همه کارهای پسرم در یک جلسه انجام میشود. من پرسیدم که این کار هیچ ریسکی ندارد که گفتند به هیچ وجه. گفتند متخصص بالای سر بیمار و همه چیز تحت کنترل است و فقط به او آرامبخش تزریق میشود.
درباره روز حادثه صحبت کنید. چطور شد که این مشکل برای یاسین پیش آمد؟
روزی که اعلام شده بود یاسین را به کلینیک دندانپزشکی بردیم. گفته بودند از شب قبل پسرم چیزی نخورد و او با شکم خالی و بعد از مصرف دهانشویه وارد اتاق پزشک شد. من بیرون از اتاق نشسته و منتظر بودم. یک مرتبه متوجه شدم که صدای دستگاهی که پزشک با آن کار میکرد قطع شد. ناخودآگاه دلشوره عجیبی به جانم افتاده. پرس و جو کردم، گفتند که منتظر بمانید و کار درمان در حال انجام است. ساعت ۹ شد. باز هم کاری انجام نشده بود. پرسیدم که اتفاقی افتاده؟ گفتند نه مشکلی نیست. طاقت نیاوردم و وارد اتاق شدم و دیدم که در حال تنفس دادن به فرزندم هستند. شوکه شدم. نمیدانستم چه اتفاقی افتاده است. آنها هم به من چیزی نمیگفتند. چند دقیقه بعد خانم دیگری آمد و گفت یاسین باید به بیمارستان منتقل شود و چند دقیقه بعد او را به یکی از بیمارستانهای اطراف منتقل کردند.
بعد از انتقال پسرتان به بیمارستان در آنجا برای او چه اقداماتی انجام شد؟
قرار بود پسرم تا چند ساعت بعد از بیمارستان مرخص شود، اما آنطور که من دیدم او را به بخش آی سی یو منتقل کردند و تلاش میکردند که پسرم را احیا کنند. در همان چند ساعت پسرم ۲ مرتبه نبضش قطع شد، اما او را احیا کردند. در آن لحظات سخت من مرگ را به چشمم دیدم. یاسین نهتنها تنها فرزند ما که تنها نوه دو خانواده است.
چرا یاسین به کما رفت؟
به ما گفته شد که گویا او به دارویی که استفاده شده حساسیت دارد یا اینکه دوز دارویی که به او تزریق شده زیاد بوده و به همین دلیل دچار مشکل شده است.
فرزندتان چه مدتی در بیمارستان بستری بود؟
آن روز گفته بودند تا شب پسرم به خانه برمیگردد، اما او حدود ۸۰ شبانهروز روی تخت بیمارستان بود و دچار فلج مغزی شد. گفته شد که ظاهرا پزشک بیهوشی داروی بیهوشی و دندانپزشک هم داروی بیحسی تزریق کرده و به همین دلیل این حادثه اتفاق افتاده است.
چرا او را از بیمارستان به خانه منتقل کردید؟
پسرم در بیمارستان شرایط سختی داشت. ریههایش کاملا سفید شده و به کرونا هم مبتلا شده بود. حتی لولهگذاری که برای تنفسش انجام شده بود هم مشکل داشت. ظاهرا لوله در گلویش پاره شده و اکسیژن زیر پوستش میرفت تا اینکه بعد از حدود ۸۰ روز او را ترخیص کردند و ما یاسین را بدون هوشیاری و در شرایطی که زندگی نباتی داشت و فقط میتوانست نفس بکشد به خانه منتقل کردیم.
نگهداری از فرزندتان در خانه چه سختیهایی دارد؟
در خانه برای پسرم تجهیزات بیمارستانی تهیه کردیم. پرستار آوردیم و همه توانمان را گذاشتیم تا او بتواند دوباره به زندگی عادی برگردد. او از طریق شیلنگ تغذیه میشد. من و همسرم با دیدن سختیهایی که پسرمان میکشید آب شدیم. روزهای سختی بود که امیدوارم هیچ پدر و مادری تجربه نکنند.
بعد از گذشت ماهها از وقوع این حادثه حالا یاسین چه شرایطی دارد؟
بعد از حدود ۹، ۸ ماه پسرم از زندگی نباتی خارج شد و بعد از حدود یکسال کاردرمانی قدرت بلع او برگشت. حالا که حدود ۲۷ماه از این حادثه گذشته، یاسین قدرت تکلم ندارد.
حادثه تلخی که برای فرزندتان اتفاق افتاد بهطور کلی چه آثاری در زندگیتان برجا گذاشت؟
مهاجرت ما بهطور کلی کنسل شد. قرار بود در شهر تورنتو ساکن شویم و همه کارها را انجام داده بودیم که این حادثه باعث شد همه چیز بهم بخورد. پسرم به خوبی زبان انگلیسی را میدانست و صحبت میکرد. یک مرتبه از او تستآی کیو گرفتیم که ۱۶۰ بود. یک کتاب از خودش منتشر کرده که شامل دلنوشتههایش بود. او طراحی گیم هم انجام میداد و میگفت دوست دارم که یوتیوبر شوم و با همه دنیا ارتباط داشته باشم. ما آینده درخشانی برای فرزندمان پیشبینی میکردیم و همه تلاشمان را برای موفقیت او انجام داده بودیم، اما یک قصور پزشکی همه چیز را از ما گرفت.
حالا چه شرایطی دارید؟
در این مدت ما آپارتمانی را که داشتیم فروختیم و برای درمان یاسین هزینه کردیم. باز هم هرچه داشته باشیم فدای او میکنیم، اما این حادثهای است که ما در آن قصوری نداشتیم و کادر پزشکی مقصر هستند. حالا پسرم با آن همه شور و اشتیاق برای زندگی، گوشه خانه است و فقط نگاه میکند و فیزیوتراپی میشود. پسرم نسبت به ۲ سال قبل وضعیتش بهتر شده است. حس میکند و لبخند میزند و...، اما دیگر مثل سابق نیست.
فکر میکنید روند درمان فرزندتان به چه نتیجهای برسد و چه چشماندازی در این زمینه وجود دارد؟
در این مدت با پزشکان و متخصصان مغزو اعصاب زیادی مشورت کردیم. همگی گفتند که بهطور قطعی نمیشود اظهارنظر کرد. ممکن است یاسین یک روز صبح از خواب بیدار شود و مشکلاتش برطرف شود. ممکن است که این شرایط هم سالیان سال طول بکشد. مورد دیگر هم این است که امکان دارد او بهتدریج شروع به یادگیری کند و از نو همه چیز را بیاموزد. با چند پزشک آلمانی هم مشورت شد، اما هزینههای آنجا آنقدر زیاد است که در توان ما نیست.
گویا بعد از این حادثه شما پروندهای را تحت عنوان قصور پزشکی تشکیل دادهاید. رسیدگی قضایی این پرونده به کجا رسیده است؟
۲ هفته بعد از وقوع این حادثه، چون معتقد بودیم که پسرم بهخاطر قصور پزشکی دندانپزشک، متخصص بیهوشی و مسئول فنی دچار مشکل شده، در دادسرای رسیدگی به جرائم پزشکی علیه آنها شکایت کردیم و پرونده در کمیسیون ۵ نفره رسیدگی و اعلام شد که پزشک بیهوشی ۳۰ درصد، دندانپزشک ۴۰ درصد و ۳۰ درصد هم مسئول فنی مقصر هستند و باید دیه پرداخت شود. متهمان اعتراض کردند و پرونده به کمیسیون ۷ نفره رفت. در آنجا متخصص بیهوشی و مسئول فنی تبرئه شدند و ۸۰ درصد قصور به گردن دندانپزشک و ۲۰ درصد هم به گردن پسرم افتاد و گفتند، چون او دچار حساسیت بوده است. این بار ما اعتراض کردیم و پرونده به کمیسیون ۹ نفره رفت.
در ادامه چه رأیی صادر شد؟
در رسیدگی مجدد این بار پزشک بیهوشی ۵۴ درصد، مسئول فنی ۱۲ درصد و دندانپزشک ۳۴ درصد مقصر تشخیص داده شدند و پرونده با صدور کیفرخواست به دادگاه فرستاده شد. در دادگاه باز هم به پرونده نقص گرفته و پرونده دوباره به دادسرا فرستاده شد و ظاهرا رسیدگی به چنین پروندههایی سالها طول میکشد. این در حالی است که تنها فرزندم که هزار و یک آرزو برایش داشتم زندگیاش را به سختی میگذراند و معلوم نیست که به چه سرنوشتی دچار شود.
خواسته اصلی شما از دستگاه قضایی در پرونده فرزندتان چیست؟
تنها خواسته ما این است که با مقصران اتفاق تلخی که برای پسرم افتاده برخورد شود تا آنها دیگر چنین بلایی بر سر بقیه نیاورند و خانوادههای دیگری مثل ما گرفتار نشوند. باید با چنین افرادی برخورد کرد تا جان مردم را به بازی نگیرند؛
و در پایان فکر میکنید که یاسین به چه سرنوشتی دچار شود؟
من همه چیز را به خدا میسپارم. گردنم در برابر تقدیر الهی خم است. همانطور که به دنیا آمدن پسرم با تقدیر الهی بود، برگشت او هم با لطف خدا خواهد بود. ما هم همه وجودمان را برای او میگذاریم و توکل به خدا میکنیم. امیدوارم لطف خدا شامل حال فرزندم شود.