به گزارش مجله خبری نگار/خراسان: «رسوب غارنشینی در ژن» اثر «حسن متین راد» به تازگی برنده هفدهمین دوره «جایزه شعر خبرنگاران» شده است. خودش میگوید: در نوجوانی و جوانی آن قدر سرم گرم زندگی بوده که اصلاً درک درستی از شعر نداشتم. این کتاب در سال ۱۴۰۰ توسط نشر «مهر و دل» منتشر شده است. متین راد، پس از بازنشستگی از آموزش و پرورش آن هم در سن چهل و هشت سالگی، انگار تازه کار اصلیاش یعنی سرودن شعر را پیدا و از همین زمان شروع به سرودن میکند.
او در این سن به صورت جدی وارد وادی شعر سپید میشود و به دلیل سبک خاص شعری و قریحه ذاتیاش به سرعت جای خود را میان شاعران کشور باز میکند. از ویژگیهای شعری این شاعر، میتوان به فرم گرایی در بستری کاملاً جوششی و روان، تلفیق واژگان بومی با زبان معیار، گفتگو محوری در شعر، تجربه گرایی، آشنایی زدایی، ترکیبهای بدیع و جسارت اشاره کرد. به مناسبت انتخاب کتاب «رسوب غارنشینی درژن» توسط هیئت داوران جایزه شعرخبرنگاران با این شاعر خراسانی گفتگو کردهایم.
اصالت شما به جغرافیایی به نام «خوسف» در خراسان جنوبی برمی گردد. روستایی که حالا برای خودش شهر شده است، چقدر از تجربههای فضای بکر این روستا در کتابتان رخنه کرده؟
شاعر این کتاب چقدر هنوز روستایی مانده است؟
خاطرهها گریزناپذیرند، ما آنها را با خودمان به همه جا میبریم، من همه تلاشم بر این بوده که با خودم وفادار باشم. چیزی را به مخاطب ارائه دهم که خودم آن را تجربه کردم و به آن اعتقاد دارم. اگر در این مسیر، دستاوردی بوده به دلیل وفاداری و صادق بودن با خودم است. بخشهایی از خاطراتم که هنوز در «خوسف» مانده گاهی به صورت شعر نوشته میشوند، گاهی در حد یک حزن باقی میمانند و گاهی هم تبدیل به آه میشوند؛ اما بی تردید هیچ گاه فراموش نخواهند شد.
آیا همانقدر که به فرم اهمیت میدهید محتوا هم برایتان مهم است؟ درشعر، نگران این نیستید که از محتوا عقب بیفتید؟
اتفاقاً همیشه به این فکر میکنم که در نوشتن شعر.
میانه رو باشم. این را از بازخوردهایی که میگیرم، میفهمم، مثلاً دوستان غزل سرا با شعرهایم همانقدر ارتباط گرفتهاند که سپیدسراها. اگر اتفاقی در زبان شعر من افتاده باشد در جریان سرایش شعر، شکل گرفته و من برنامه از پیش تعیین شدهای برای نوشتن آن نداشتهام.
با توجه به استفاده زیاد از صنعت کنایه، گاهی شعر شما به سمت طنز گزنده پیش میرود، آیا نگاه ویژهای به این مقوله داشتهاید؟
به نظرم آن چه به عنوان طنز تلخ مطرح است، میتواند حاصل زخمهایی باشد که شاعر در نوجوانی و جوانی برداشته است. من هم مستثنا نیستم، تجربههایی تلخ مثل مرگ «مهدی» که همبازی و پسرعموی من بود، دست از سر من برنداشته و چند شعر مرا درگیر کرده است. بعضی زخمها آن قدر عمق دارند که ناگزیر به سمت طنز تلخ میروند.
بیشتر شعرها با حفظ فضای شاعرانه به زبان گفتگو هم نزدیک شده اند؛ مثلا استفاده از عباراتی مثل «به همین سوی چراغ» و ...، اینها آیا آگاهانه بوده یا در ضمیر ناخودآگاه شما شکل گرفته اند؟
این هم در متن کار شکل گرفته و برای خودم هم جالب است که بیشتر، این ویژگی در کتاب به ارتباط صمیمی ترمخاطب با کتاب کمک کرده است؛
و سوال پایانی این که رگههایی از اعتراف، در شعرهای کتاب به چشم میخورد، چقدر به مسئله اعتراف در شعر اعتقاد دارید؟
اعتراف هم بخشی از صداقت است و البته که جسارت میخواهد. هر شاعر میتواند اعترافهای خودش را داشته باشد همان طور که کشف و شهود خودش را دارد و این دو ویژگی، او و شعرش را از دیگران متمایز میکند وگرنه تصویرسازی و تکنیکهای شعری و صنعتهای ادبی که در اختیار همه هست.