به گزارش مجله خبری نگار، سریال «آکتور» به کارگردانی نیما جاویدی از اوایل بهمن سال گذشته در پلتفرمهای فیلیمو و نماوا به نمایش در آمده و اکنون به قسمت هفدهم رسیده است. اگر چه نمایش همزمان این سریال با دو مجموعه پربیننده دیگر شبکه نمایش خانگی یعنی «پوست شیر» و «رهایم کن» احتمال آن را میداد که شاید نتواند همانند «مترجم» و «سرگیجه» در این بازه زمانی مخاطبان زیادی را با خود همراه کند، اما باید اذعان کرد اولین تجربه جاویدی در سریال سازی با اقبال خوب مخاطبان روبه رو شده است.
بدون شک، نقطه اوج «آکتور» شروع خیره کننده آن است، دو بازیگر تئاتر با یک برنامه از پیش تعیین شده، چند جوان را به قصد غافلگیری در لحظه خواستگاری در یک جاده خلوت خفت میکنند. نوید محمدزاده و احمد مهرانفر آن قدر در نقش خفت گیر خوب ظاهر میشوند که مخاطب واقعا باورش میشود که قصد آنان زورگیری از این چند جوان است. در کل استفاده به جا از اصل «غافلگیری» برگ برنده «آکتور» نسبت به دیگر رقبای همرده خود در پلتفرم نمایش خانگی است؛ حتی غافلگیریهای کوچک مانند غش کردن «علی» در مغازه عطرفروشی برای نجات از معرکهای که «مرتضی» مسبب آن است! با این حال اگر چه «آکتور» نیز همانند بسیاری از سریال ها، درون مایه داستان هایش موضوعاتی، چون عشق، نفرت، خیانت، اعتیاد و... است، اما خلاقیت جاویدی در این بوده که توانسته سوژههای همیشگی را در ظرف و بستری جدید به مخاطب ارائه دهد و آن چیزی نیست جز بهره گیری از هنر «نمایش».
کارگردان و فیلم نامه نویس «آکتور» که پیش از این با «ملبورن» شناخته و البته با «سرخ پوست» نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی جشنواره فجر سی و هفتم شد، نشان داد که کارگردان قابلی است. او در ابتدای هر قسمت از سریال، جملهای معروف از ویلیام شکسپیر را گوشزد میکند: «دنیا صحنه نمایشی بیش نیست، زنان و مردان همگی بازیگران آنند و هر کس در زندگی خود نقشهای بسیاری را بازی میکند.»، اما کارگردان نه فقط در تیتراژ ابتدایی بلکه در لحظه لحظه سریال نیز سعی دارد این جمله شکسپیر را معنا بخشد و نشان دهد که چگونه انسانها در زندگی روزمره خود نقشهای متفاوتی را بازی میکنند.
به عنوان مثال «بیبی» (با بازی خوب فریده سپاه منصور) برای جلب توجه «علی» نقش بازی و وانمود میکند آلزایمر گرفته است، هومن برق نورد با گریمی متفاوت در نقش کارفرمای «سارا» برای به دست آوردن دل او، نقش خواستگار واقعی را بازی میکند و از خدمتکارش میخواهد نقش مادرش را ایفا کند، دست آخر زمانی که واقعا عاشق «سارا» میشود، تازه مخاطب متوجه میشود که «سارا» نیز در مقابل نقشه شیطانی کارفرمایش، نقش یک دختر ساده دل را برای به دست آوردن مقداری پول بازی کرده است! «علی» برای «مرتضی» نقش یک جوان جنوب شهری را بازی کرده و «وحید» نقش یک خواستگار وفادار و قهرمان را برای «مریم». گویی همه در حال بازی هستند، مادامی که چهره حقیقی شان آشکار میشود، مانند آن چه میان «نازی» و «علی» شکل گرفت.
با این حال روایت این همه داستان در هم تنیده، از نقاط قوت «آکتور» است، همه شخصیتها در عین زندگی روزمره خود با مشکلات خاص خود دست و پنجه نرم میکنند، هیچ کدام سفید یا سیاه مطلق نیستند، انگار خود خود زندگی اند و سعی در گشودن گرهی از کار خود دارند؛ یکی گرفتار اعتیاد است، دیگری قمار، آن یکی از عشق نافرجام رنج میبرد و دیگری از خیانت.
در کنار سوژه دست اول، «آکتور» نقاط ضعفی هم دارد. بر خلاف اپیزود اول، یعنی بازی در نقش خفتگیر، نقشهای بعدی که «علی» و «مرتضی» به عهده میگیرند، باورپذیری و غافلگیری داستان اول را ندارد. لهجههای مصنوعی و بازیهای اغراق شده به حدی است که برای مخاطب این سوال پیش میآید که چرا «علی» و دو همدست دیگرش یعنی «آلما» و «مرتضی» لو نمیروند؟
بازی در نقش معتاد یا افسران آگاهی از جمله این موارد هستند و اصلا برای مخاطب باورپذیر نیست. برخی قسمتها ریتم کندی دارد و داستان به خوبی روایت نمیشود یا خیلی سَرسَری و سطحی مشکلات حل و فصل میشوند. رجوع کنید به ماجرای انتقام آن جوان شیشهای از «آلما» که چطور با حضور «لیلی» به آسانی نقش بر آب شد! یا وقتی «علی» و «مرتضی» در خانه سالمندان گیر افتادند و هر لحظه ممکن بود لو بروند، چقدر آسوده پرونده داستان بسته شد و از خانه سالمندان گریختند! همچنین برخی شخصیت پردازیها نیز به درستی شکل نگرفته است، از جمله شخصیت «خالد» کارگر افغانستانی که در میانه کار غیبش میزند، هر چند نویسنده سعی میکند آن را به اتفاقات روز در منطقه و حضور طالبان گره بزند.
جاویدی در «سرخ پوست» نیز، داستانها و خرده روایتهای شخصیتهای داستان را حول گره گشایی از معمای اصلی فیلم قرار داده و با این تکنیک توانسته بود مخاطب را تا انتهای فیلم روی صندلی سینما بنشاند. حالا در «آکتور» نیز سعی دارد در هر قسمت به دنبال حل معما و مسئله جدیدی باشد. حتی علت اصلی شکل گیری این داستان یعنی وجود شرکت «غفوری» و همکارش که خود را افسران بازنشسته اداره آگاهی معرفی کرده اند نیز همچنان برای مخاطب در هالهای از ابهام است.
در مقابل، کادربندیهایی که بیشتر در آثار سینمایی شاهد آن هستیم و البته چهره پردازیهای متفاوت و غافلگیرکننده بابک اسکندری نیز بر جذابیت این سریال افزوده است. توجه ویژه سریال به هنر نمایش و تئاتر که در واقعیت کمتر مورد توجه مخاطب عام است، از دیگر نقاط قوت «آکتور» به خصوص برای مخاطب خاص است.
دو جوان با وجود این که درگیر مشکلات سخت معیشتی هستند، اما از عشق شان به تئاتر دست برنمی دارند. آنها تن به هر کاری میدهند تا بتوانند سالن متروکهای را آماده اکران کنند؛ سالنی که هم محل کارشان است و هم سرپناهی برای زندگی. از ساخت دکور گرفته تا تمرینات فشرده و حتی بلیت فروشی را به تنهایی به دوش میکشند، اتفاقاتی که در واقعیت فقط عاشقان تئاتر آن را درک میکنند. با این حال جاویدی میتوانست در نقشهای اصلی «آکتور» نیز از بازیگران کهنه کار، ولی ناآشنا برای مخاطب تلویزیونی استفاده کند تا نتیجه کار درخشانتر از آب در بیاید.
منبع: خراسان