به گزارش مجله خبری نگار/ایران-دکتر محسن ربانی(پژوهشگر حوزه دین و رسانه): همه روایات تاریخی از اوضاع سرزمین حجاز پیش از بعثت رسول خدا (ص) این مسأله را تأیید میکنند که خواندن و نوشتن نه تنها امر رایجی در میان اعراب نبود؛ در مواردی عیب شمرده میشد و کسی که نوشتن بلد بود، سعی میکرد آن را از دیگران پنهان کند. «الشعر والشعرا، ابن قتیبه، ص ۲۳۴» گفته میشود در زمان بعثت پیامبر اکرم (ص) در کل قبیله بزرگ قریش تنها هفده تن خواندن بلد بودند. «فتوح البلدان، ص ۴۵۷»
این میزان اندک از افراد باسواد در قبیلهای مثل قریش، که بهدلیل شغل رایجشان یعنی بازرگانی هم به لحاظ نیاز به انجام امور مالی هم به لحاظ مراودات تجاری با قبایل و سرزمینهای مختلف، نیاز به سواد خواندن و نوشتن داشتند، وضعیت سایر قبایل را نشان میدهد. گفته میشود حضرت رسول (ص) نامهای به قبیلهای نوشت و در آن قبیله حتی یک نفر هم نبود که بتواند نامه را بخواند. «الصحیح من سیره النبی الاعظم، جلد ۱، صفحه ۴۹.»،
اما در همان زمان، یهودیان ساکن در حجاز و سرزمینهای مجاور، توجه ویژهای به دانش و اهتمام خاصی به آموزش خواندن و نوشتن داشتند. آنان علاوهبر اینکه به زبان خودشان و منابع مسلط بودند، زبان عربی را هم میشناختند، روایات تاریخی تصریح دارند که یهودیان مدینه به عربی مینوشتند و پیش از اسلام به کودکان مدینه نوشتن به عربی را میآموختند. «المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، جواد علی، ج ۱۵، ص ۱۱۴»
در چنین شرایطی بعثت پیامبر و نزول معجزه مکتوب در جامعه شفاهی حجاز، یک ساختارشکنی آشکار بود؛ علاوهبر این، سیره رسول خدا (ص) حاکی از آن است که ایشان در موارد متعددی تلاش داشتند مردم را خواندن بیاموزند و به پدران سفارش میکردند که خواندن و نوشتن را به بچههایشان بیاموزند و میفرمودند: حق فرزند بر پدر، آن است که به او خواندن و نوشتن بیاموزد. «وسائل الشیعه، ج ۲۱، ص ۴۸۱» و آن هنگام که وارد مدینه شدند، مردی را مأمور کردند که به مردم خواندن و نوشتن بیاموزد. «الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانی، ج ۱، ص ۳۴۴.» حتی اسیران جنگی اگر میتوانستند به ۱۰ نفر از کودکان مسلمان خواندن و نوشتن بیاموزند، آزاد میشدند؛ این در حالی بود که سایر اسیران برای آزادى خود، ۴ هزار درهم پرداخته بودند. «الطبقاتالکبرى، هاشمی بصری، ج ۲، ص ۱۶؛ السیره الحلبیه، حلبى شافعى، ج ۲، ص ۲۶۴، باب (غزوه بدرالکبرى).»
تلاش رسول گرامی اسلام (ص) در ارتقای فرهنگ اعراب و دانش و بینش عقلانی، تحولی عظیم در فرهنگ جامعه مسلمانان ایجاد کرد که ثمرهاش در قرنهای بعد در تمدن درخشان قرن چهارم هجری در سراسر امپراطوری عظیم اسلامی نُمود و ظهور یافت. اگر بخواهیم وضعیت امروز جهان اسلام را با وضعیت زمان بعثت پیامبر بسنجیم، میتوانیم شباهتی بسیار عجیب میان این دو دوره بیابیم. امروزه فرهنگ حاکم بر جهان مبتنی بر فرهنگ رسانهای است و در شرایط کنونی جهان، فرهنگ حاکم، فرهنگ رسانههاست.
دانش بهکارگیری رسانهها و تسلط بر افکار، در انحصار یهودیان است و مسلمانان تنها مصرفکنندگان منفعل محصولات رسانهای تولید شدهاند. ما بهعنوان پیروان پیامبر (ص) چه میزان به این سیره و روش ایشان در ارتقای سطح دانش مردم و بخصوص کودکانمان توجه داریم؟ در زمانه تسلط رسانهها چه میزان تلاشکردهایم که کودکانمان را با فرهنگ رسانهای امروز آشنا سازیم؟ چقدر اهتمام داشتهایم که سواد رسانهای را بهعنوان یکی از دانشهای ضروری زمانه به آنان بیاموزیم؟ اگر چنین اتفاقی رقم میخورد، بسیاری از آسیبهای اجتماعی ناشی از تأثیرپذیری از فرهنگهای مهاجم به وجود نمیآمد. اما مواجهه انتقادی با رسانه تنها یک سوی قضیه است و سواد رسانهای بخش مهمتری دارد و آن بهرهگیری از رسانه برای انتقال پیامهاست. در این بخش، که عمیقتر و ضروریتر است، اقدامات بسیار کمتری صورت گرفته است.
ما هنوز در بخش اول که آمادگی برای مواجهه سلبی فعالانه در مقابل محصولات رسانهای است، برای کودکانمان کار درخوری نکردهایم، چه برسد به مواجهه ایجابی فعالانه که نیاز ضروری کنونی ما است. به نظر میرسد، توجه به سواد رسانهای با لحاظِ این دو جنبه، ضرورتی انکارناپذیر برای سامان دادن به وضعیت فرهنگی جامعه ما است و اگر چنین اقدامی رخ ندهد، گسترش جاهلیت مدرن رسانهای، فرهنگ تقلید، پیروی چشم و گوش بسته و پذیرش بیتأمل و تدبر، روند رایج فرهنگ عمومی جامعه خواهد بود؛ روندی که هیچ شباهتی با جامعه آرمانی رسول گرامی اسلام (ص) نخواهد داشت.