به گزارش مجله خبری نگار، بیشترشان همنژاد کمیسر رکس (سریال تلویزیونی اتریشی-ایتالیایی)، زیرک و چالاکند؛ همان سگتر و فرز و هاتداگدوست که دستیار ویژه کارآگاه جوان بود و همپای ریچارد موزر (کارآگاه جوان) در هر قسمت، گره از پروندههای جنایی باز میکرد. ژرمنشپردهایی با نام ماکسی، راشا، بیلی، گُرا، سِزار و اُسکار. تعداد کمیشان نیز از نژادهای لابرادور، دوبِرمن و گلدنرِتریوِر تولهگیری شدهاند؛ چارلی، آلوین و جیمی. مهمتر، اما اینکه، همگیشان جزو تیم ثابت تجسس و زندهیابی سازمان امداد و نجات جمعیت هلالاحمر کشور هستند؛ سگهایی قبراق که قلاده هریک از ٣، ۴ماهگی در دست مربیانی اختصاصی بوده تا ضمن آموزشپذیری، شامههایشان با محرکهای بویایی خاص (مواد شیمیایی فعال و غیرفعال) شرطی و جفت شود؛ آنچنان که بهوقت ویرانی و آوار هر بلا (زلزله و سیل، بهمن و جنگ) تنهای زخمی و پیکرهای بیجان را درست و زود بو بکشند. هنوز عکس و فیلمهای عملیاتهای اخیرشان دستبهدست میشود؛ ۵١سگ تجسس از ٢۵استان که طی ۴٣٣ عملیات در ٧۶٠ساعت از ١٢روز جنگ تحمیلی گذشته، ١۵مجروح و ١٨٨ شهید را میان خروار خروار خاک و مخروبه یافتند.
سر درش تابلو کوباندهاند: «مرکز آموزش و نگهداری سگهای جستوجوگر»؛ یکی از ۵ مرکز آموزش و نگهداری از سگهای تجسس جمعیت هلالاحمر تهران که نشانیاش به جنوب محمدآباد کرج منتهی میشود. مربیان، صبح به صبح تا از راه میرسند یکراست میروند سراغ سگهایشان که خیلی وقت است منتظر نوازش و بازی و صبحانهاند. همین که سگهای امداد و نجات، شکمشان سیر و حالشان کیفور میشود، نوبت از سرگیری آموزشها مطابق با استانداردهای بینالمللی صلیبسرخ است که همزمان با ٢ زبان فارسی و انگلیسی انجام میشود؛ از آموزشهای مقدماتی مانند فرامین عمومی (بشین و پاشو) تا پیشرفته مانند تکنیکهای محرک بویایی و جایزه بزرگ. تولههای چند ماهه، تحویل مربیان داده میشوند تا ضمن انس، برای مدت ۲ سال، پیوسته تحت آموزش قرار گیرند. بعد هم وارد چرخه عملیات میشوند.
محمد، مربی راشای ۴ ساله است. توپ کوچک راشا را زیر مشتی خاک در محوطه آموزش و مانور، پنهان میکند. راشا از قلاده رها میشود و دنبال خط بوی توپش را میگیرد... جلو و جلوتر میرود، باز هم جلوتر... انگار به محل موردنظر رسیده که پیدرپی با پنجههایش زمین را میشکافد و خوشحال، دمش را تکان میدهد؛ درست مثل وقتی که از زیر آوار، فرد زندهای را مییابد. حالا صدای محمد به گوش میرسد: «آفرین پسر... بِراوو....» سگهای تجسس، دقیق فرق میان بوی زنده یا مرده را میدانند. از این روست که با یافتن جسد به جای دم تکان دادن، بیوقفه پارس میکنند. راشا توپش را به دهان گرفته و میرود سمت مربی تا طبق روال، جایزه خود را تحویل بگیرد. جایزهاش کمی آب خنک و نوازش است. راشا مرد روزهای عملیات سخت است؛ از زلزله کرمانشاه، ترکیه و افغانستان گرفته تا سیل پاکستان و حالا شمارش زندهیابیهایش از دست مربی دررفته است.
سگهای مرکز آنست از تولگی روزی ۶ تا ۸ ساعت سرگرم آموزش و بازیاند؛ گاهی با مربی و گاهی با کمکمربیهایشان. مهدی، کمکمربی داوطلب برای بیتو است. هر روز یککله از رباطکریم میآید کرج تا هم مربیگری یاد بگیرد و هم به وقت بحران، بهکار آید: «میلیونها گیرنده بویایی در بینی، سقف دهان و مغز سگ فعال است که چند تا از آن گیرندهها به طرز شگفتانگیزی مولکولهای فرار بوی بدن افراد زنده (ترکیبات فعال عناصر آلی و معدنی از اکسیژن تا کربن) را از مولکولهای فرار بوی آنها که مردهاند (ترکیبات غیرفعال یا در حال تجزیه) تشخیص میدهد. این قدرت تشخیصشان هم از تفاوت ترکیبات شیمیایی موجود در گوشت و پوست افراد زنده و غیرزنده ناشی میشود.» سگهای جستوجو هر یک روزانه حدود یک کیلوگرم غذا مصرف میکنند که حالا با پایین رفتن خورشید در آسمان محمدآباد کرج، خورد و خوراکی برای امروزشان باقی نماندهاست. مربیان و کمکمربیان نیز درصدد بازگشت به خانههایشان هستند تا فردا که دوباره روز از نو، روزی از نو.
علی، اما این روزها بیشتر هوای ماکسی ۸ ساله را دارد و در مانورها کمتر خستهاش میکند: «کف یکی از پنجههای ماکسی توی عملیات امداد و نجات جنگ ۱۲ روزه آسیب دیده است.» ماکسی به فرمان علی از پشتههای کوتاه به بلند که تلنباری از سنگ و خاکند، بالا و پایین میرود. بر ارتفاع پشتهها یکی پس از دیگری افزوده میشود...؛ نیم متر، یک متر تا ۲ متر. زبان صورتیرنگ ماکسی از قبل از پشتهنوردی، آویزانتر شده که علی آن را اینطور معنا میکند: «کمی بهخاطر شرایط بیولوژیکش است برای خنک کردن بدن و کمی هم بهخاطر هیجان و خوشحالی بابت اینکه در جستوخیز روی موانع موفق عمل کرده است.»
منبع: همشهری-سحر جعفریانعصر